تاریخ انتشار: ۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۳

تهران - ایرنا - «علیرضا قزوه» شاعر آیینی با سرودن این شعر که «ای کاش که ذی‌قعده و ذی‌حجه نمی‌شد، شوال نمی آمد و ماه رمضان بود» این روایت پیامبر اکرم (ص) را به ذهن تداعی می کند که «اگر مردم قدر ماه مبارک رمضان را می‌دانستند، می‌گفتند ای کاش همه سال ماه رمضان بود.»

به گزارش خبرنگار معارف ایرنا شب گذشته (جمعه) اول اردیبهشت همزمان با آغاز ماه شوال و پایان یک ماه روزه داری، تعدادی از شاعران آیینی در فضای مجازی با سرودن اشعاری با ماه مبارک رمضان وداع کردند که بخشی از سخنان رضا اسماعیلی شاعر و منتقد ادبی را در ویژه برنامه پاداش بندگی منتشر کردیم که به بیان علت دورافتادن اصل توحید در شعر آیینی پرداخت. حالا با فرا رسیدن جشن پیروزی بندگان خدا اشعاری را منتشر می کنیم که شاعران در این محفل ادبی در وصف ماه مبارک رمضان و عید فطر سرودند.

در این مراسم علی رضا قزوه، رضا اسماعیلی، سید مسعود علوی تبار، امیر عاملی، محمد علی یوسفی، مسعود ربانی، سید حکیم بینش، علیرضا حکمتی، عزیز آذین فرد، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانی زاد، سیده فرشته حسینی، عارفه دهقانی، سارا عبدالهی فر، سمانه خلف زاده، صبا فیروزی، فاطمه ناظری و زیبا فلاحی از شاعران و ادیبانی بودند که در این محفل حضور داشتند که به ارائه جدیدترین سروده های خود در رابطه با وداع با ماه مبارک رمضان و عید فطر پرداختند:

علی رضا قزوه

دیروز در این خانه صدای رمضان بود

حالم چه عجب حالی و بختم چه جوان بود

بسیار بلا بر سر و بر سینه می آمد

وز تیر بلا جان و تن ما به امان بود

این روزه که هر روز مرا بودی قسمت

هم روح و روان بود مرا هم تن و جان بود

با مهر و مروت به جهان بود نگاهم

هر کینه و بدخواهی از دیده نهان بود

این چرخ ز نفرینش اگر تیر و کمان داشت

در دست من از بال دعا تیرو کمان بود

بی توشه مبادا گذری ای دل غافل

زین چند شب و روز که عمرت به جهان بود

جرم از همه سو بر سر من بال می افشاند

خود روزه مرا باعث زنهار و ضمان بود

از هر طرفی رفتم سد بود و مقابل

تزویر و ریا لشکری از زهد گران بود

بسیار گمان ها که سرانجام یقین شد

بسیار یقین ها که سرانجام گمان بود

شد روزی ام از روزه دریغا عطش و تب

این سهم من خشک لب و خشک زبان بود

رحمت کند الله تعالی رمضان را

زیرا رمضان شاددل و شادروان بود

الله مدد کرد و سرآمد مه روزه

ما را نه غم تن نه غم آب و نه نان بود

ای کاش شود سهم همه قوّت و قوتی

ای کاش به بازوی همه زور و توان بود

از سفره ی نان و نمک خشک کسانی ست

هر لقمه پرچرب که ما را به دهان بود

شبها همه تا صبح دلم زمزمه می خواست

سهم دل دلسوخته فریاد و فغان بود

با روزه سخن های دلم سیر نگفتم

ای کاش مرا یک دو شبی باز زمان بود

"افسوس که ایام شریف رمضان رفت"

ایام شریفی که پر از عطر اذان بود

تا رنگ دعا گیرد و تا بوی هوالله

پیک رمضان در همه آفاق روان بود

ای کاش که ذی قعده و ذی حجه نمی شد

شوال نمی آمد و ماه رمضان بود

سید مسعود علوی تبار

در شگفت از معجزات روح ساز عید فطر

عشق بشکافد ز هم دریای راز عید فطر

پرچم شوّال را توفان فطر افراشته است

جلوه های صوم هم در اهتزاز عید فطر

روزه داران عید پاداش است ما را عید فطر

اینچنین فرخنده باشد امتیاز عید فطر

صید شکر بندگی ها در صیام افتاده است

در کمند لحظه های یکه تاز عید فطر

باشد ار دل در عروج قله ی ماه صیام

قاف این معراج باشد در جواز عید فطر

در قبول بندگی هایت دلا صد چاره است

در تمام لحظه های چاره ساز عید فطر

کاظم جیرودی

شب عید است و به آیینه نظر باید کرد

چهره را پاک‌تر از قرص قمر باید کرد

عید فطر آمد و دل ها همه چون آینه است

دیگر از گرد غم و غصه حذر باید کرد

فرصتی ناب و عزیز است و حضوری دیگر

جامه‌ی عشق در این بزم به بر باید کرد

شکرلله که به کام دل ما شد ایام

بار دیگر ز همین راه گذر باید کرد

در شب ماتم و تنهایی و اندوه آخر

تا به سرچشمه‌ی خورشید سفر باید کرد

مثل آن چشمه که از کوه فرو می‌ریزد

در گذرگاه به هر سنگ اثر باید کرد

سینه گر در طلب دوست به تاریکی رفت

جانب چهره‌ی جانانه نظر باید کرد

تا که از راه رسد عطر دل‌انگیز بهار

سینه را خانه‌ی انفاس سحر باید کرد

هادی جاده‌ی عشق است کنون باور دل

تا به مقصود در این راه خطر باید کرد

محمد علی یوسفی

ای ماه خدا ماه دعا ماه مناجات

ای مایه تقوا و ورع شهر خرابات

ای مونس تنهایی هر رند سحرخیز

ای فرصت ابراز وفا وقت ملاقات

ای ماه کرم ماه پر از جود و سخاوت

ای مایه سرزندگی و فخر و مباهات

ای موسم اکرام یتیمان و فقیران

ماه مدد و یاوری ای ماه مواسات

تکلیف خدا بر همه این ماه صیام است

بر عاجز و بر پیر و مریض است مراعات

پاداش خدا در رمضان چند برابر

اما ز کرم بر همه تخفیف مجازات

یا رب ز کرامت نظری جانب ما کن

غیر از تو نداریم در این دار مکافات

هر چند که ما غرق گناهیم و خطاییم

بر ما شده بخشندگی و جود تو اثبات

رفتی رمضان قدر تو ما هیچ ندانیم

ما قدر شب قدر تو؟ صد دریغ و هیهات

هر کس به شب قدر به اخلاص نظر کرد

در ارزش آن واقعه مبهوت شد و مات

هنگام خداحافظی از شهر خدا شد

آیا بشود بار دگر وقت ملاقات

سید حکیم بینش

از ماه بانو سفره‌اش را چید، بعدش عید شد

ماه را دیدیم و بی‌تردید، بعدش عید شد

دست‌های مرد خالی؛ زن طلایش را فروخت

گلچمن کفش نوی پوشید، بعدش عید شد

عاقبت امروز پول پسته‌هایش را گرفت*

گلنسا شد نامه‌اش تمدید، بعدش عید شد

زن به گلدان‌های خانه آب داد و شعر خواند طبق معمول اطلسی رقصید، بعدش عید شد

گل‌نظر با پای مصنوعی اتن **را زنده کرد

از ته دل کودکش خندید، بعدش عید شد

ماه از آیینه می‌تابید بر شب‌های مرد

تا که روی ماه را بوسید، بعدش عید شد

* اشاره به پسته شکنی، یکی از مشاغل در میان مهاجرین

** اتن نوع رقص محلی و دسته‌جمعی در افغانستان

نغمه مستشار نظامی

ای نگاه تو کلید بخت خوش اقبالها

کاش دیدارت میسر بود در این سالها

ندبه ات آرامش نابی به دلها هدیه داد

دورمان کرد از هجوم پوچ قیل و قالها

هر سحر بعد از نماز صبح حافظ خوانده‌ایم

تا بیاید نامت ای فریاد رس! در فال‌ها

در نماز عیدمان هم آرزویی جز تو نیست

اینکه پایانی شوی بر جنگ‌ها، جنجال‌ها

آخرین افطاری این ماه نزدیک است و کاش

روی ماهت جلوه گر باشد در استهلال ها

سارا عبدالهی فر

هر بند مجیر و ربنا نالیدیم

با نور کبیر یا علی تابیدیم

بر سفره عاشقی، دعای باران

سی روز به رسم بندگی باریدیم

رباب کلامی

رمضان بر همه بارید، مبارک باشد

گلِ صد معجزه رویید، مبارک باشد

ابر و باد و مه و خورشید ازو میگویند

جشن همخوانیِ توحید مبارک باشد

کنج آغوش تو بودیم، خدایا شکرت!

دلمان بهر تو لرزید، مبارک باشد

خواستم دست به دامان خدا باشم، گفت

پسر فاطمه بخشید... مبارک باشد

روح آبستن یک زندگیِ دیگر بود

مژدگانی بده، خندید! مبارک باشد

ماه من! دیده‌ی من لایق دیدار تو نیست

 هرکه اَبروی تو را دید، مبارک باشد

زیبا فلاحی

وقت خوش شعبان به هوای رمضان بود

شب زنده به تسبیح و دعای رمضان بود

افسوس که این فرصت مکشوف فرو خفت

پایایی نوروز ؛ به پای رمضان بود

سیده فرشته حسینی

نغمه ی عاشقی و عطر گل و صوت اذان

چه مبارک سحری بود شروع رمضان

آمد و با نفس‌ش سردی دنیا را برد

رفت و با خود دل دنیازده‌ی ما را برد

می‌سپارم به خدا ماه خدا را ... بدرود

اه ای ماه خدا ، ماه دل‌آرا بدرود

با تو ای ماه خدا در دل ما غوغا بود

هر سحر بزم مناجات و دعا بر پا بود

دور هم بودن و افطاریِ با عشق و صفا

بوسه بر دست پر از زخم پدر مادرها

آشتی ها و دل از کینه رها کردن‌ها

در سحرهات غریبانه دعا کردن‌ها

وقت افطار و لب تشنه و چشم گریان

لک صمنا و علی رزقک افطرنا مان

چشم بر هم زدنی ساعت پایان آمد

سحر وصل گذشت و شب هجران آمد

مهرت ای ماه به جان و دل عالم افتاد

اشک ما ، حسرت ما بدرقه‌ی راهت باد

کاشکی قدر تو در هر شب ما جاری بود

حاصل روزه ی ما کاش که بیداری بود

مهسا ایمانی

صوت اذان ، شمیم گلاب و تب بهار

گل واژه ی مجیر و فرج بغض روزه دار

یک ماه مهر مادرمان نور سفره بود

با هر اذان گرفت ز چشمانمان غبار

با هر قنوت عید دل و چشممان سرود

در وصف کبریایی و شوق نگاه یار

باران گرفته چشم غزل را در این کویر

باران طنین توست تو ای مهربان نگار

ای کاش قلب خسته ی ما هم قرار داشت

سرشار عشق بود سرانگشت روزگار

ادرک جنودک بابی انت یا عزیز

کی میرسی بهانه ی چشمان بی قرار

صبا فیروزی

وقت نماز خواندن

با مُهر و چادرِ خود

پروانه ی قشنگی

مهمانِ چادرم شد

حمد و قنوت من را

انگار می شنید او

با هر رکوع و سجده

آرام می پرید او

با هم نماز خواندیم

ما هر دو خوب و خوشحال

به به چه روز عیدی؛ شد عیدِ فطرِ امسال!