با تاکید بر این نکته که در حوزه شعر رضوی بعد از انقلاب، زایشها و رویشهای خوبی داشتهایم و آثار فاخر و ارجمند در این حوزه قابل تامل است، اشاره به این نکته نیز ضروری است که گفته شود با وجود گامهای نسبتا بلندی که در این عرصه برداشتهایم، هنوز تا رسیدن به قله و رسیدن به وضعیت مطلوب راه زیادی داریم.
اجازه بدهید بی پرده بگویم دقیقهای که در حوزه شعر آیینی و رضوی همچنان مغفول مانده، بیتوجهی به «سیرت» و «درونه» دین - موضع - و پرداختن افراطی به «صورت» و ظاهر دین - موضوع - است. پرداختن به «تجلیل» که افراط در آن همیشه به «تحریف» میانجامد و فاصله گرفتن از «تحلیل»، «تبیین» و «تعریف» که نیاز هنوز و همیشه ماست. به «صورت» پرداختن یعنی خلاصه کردن شعر رضوی در نمادهایی چون صحن و بارگاه و گنبد و گلدسته و کبوتر و پنجره فولاد، و متوقف ماندن در روایتهایی چون «ضامن آهو» و غفلت از دیگر کرانههای وجودی امام رضا(ع).
«صورتگری» در شعر رضوی در بیموضعی شاعر آیینی ریشه دارد، یعنی اینکه شاعر در این مقام «حرفی برای گفتن» ندارد. پس به ناگزیر و برای نباختن قافیه، «چگونه گفتن» را در این عرصه جایگزین «چه گفتن» میکند و با مشاطهگری کلام، خواننده را مقهور جادوی کلام خویش.
منِ شاعر حق ندارم به نیت تفریح و تفنن، وقت شریف کلمات را بگیرم و از شاعری، عصای «ساحری» بسازم و با لالایی شعر، مردم را به خواب عمیق بیخبری فرو ببرم!انگشت اشاره شاعری که در شعر موضعی ندارد، به ناگزیر به سمت خودش - من - نشانه میرود. یعنی هدف غایی و نهایی شاعر این میشود که در آیینه شعرش، خودش را عرضه کند و در چشم مخاطب به تماشا بگذارد
. لغزش و خطا نیز در بطن همین «خودبینی» و «خودستایی» شاعرانه نطفه میبندد. یعنی تقدم «تعهد ادبی» بر «تعهد دینی»، و فرو افتادن در دامچالههای زبانبازی، صنعت گری و فرمالیسم محض. حال آن که - به قول «اخوان» - شاعری پرتویی از شعور نبوت است و رسالت شاعر اصیل، رسالتی از جنس رسالت پیامبران. از این منظر، منِ شاعر حق ندارم به نیت تفریح و تفنن، وقت شریف کلمات را بگیرم و از شاعری، عصای «ساحری» بسازم و با لالایی شعر، مردم را به خواب عمیق بیخبری فرو ببرم! خدا رحمت کند «جلال آل احمد» را که سالها پیش این دقیقه را دریافته بود که شاعر نه تاجر، که «مجاهد» است و کارش «جهاد»:
«در این ولایت کار هنر، کار جهاد است. جهاد با بیسوادی، با فضلفروشی، با فرنگیمآبی، با تقلید، با دغلی؛ با نان به نرخ روز خوردن، با بلغمیمزاجی... حالا اگر مردی، این گوی و این میدان... در هر بیتی باید مویی از سرت سفید بشود و با هر شعری گوشهای از جانت بسوزد. مبادا شعر تو هم مثل زندگی دیگران فقط از بغل گوش ات رد شده باشد...»
آری، بسیاری از آفات و آسیبهایی که امروز گریبانگیر شعر آیینی ما شده است، در همین «بیموضعی» که سرانجام به «تفرعن شاعرانه» ختم میشود، ریشه دارد. تفرعن شاعرانه و خودبینی ریشه تعهد و رسالتمداری را در جان و جهان شاعر می سوزاند و ایمان و عمل صالح را بر باد میدهد و در پله آخر شاعر را از «ذکر کثیر» و «انتصار» باز میدارد، و روزی ناگهان شاعر چشم باز میکند و میبیند شده است «خسرالدنیا والاخره»! همه فکر و ذکر شاعری که به این نقطه میرسد، می شود جلوهفروشی و خودنمایی و دغدغه شبانهروزش تعداد فالوورها و لایکهایی که وجدان شعرش را استتار و آیینگی روحش را خط خطی میکند!
ولی امروز زمان آن رسیده است که بایستیم و با کمی تامل و مکث از خودمان بپرسیم «به راستی تا کی باید در این منزل متوقف بمانیم و حرفهای تکراری بزنیم؟!» باور کنید این دور و تسلسل تصویری ما را به جایی نمیرساند. برای برآمدن و اوج گرفتن «شعر رضوی» باید از پیله رخوت و عادت بیرون بزنیم و «طرحی نو» دراندازیم. امروز باید امام رضا را از نو بشناسیم و سیمای روشن آن «اسوه حسنه» و «انسان کامل» را از زوایای دیگری به تماشا بنشینیم.
طرحی نو در اندازیم
باید فروتنانه بپذیریم که شعر رضوی تنها صحن و حرم و گنبد و گلدسته نیست، و امام رضا نیز فقط در داستان «ضامن آهو» خلاصه نمیشود. حضرت علی بن موسی الرضا (ع) اسوه حسنه، عالم آل محمد (ص) و اقیانوس کرانه ناپدید حکمت و معرفت است. آیا تا کنون امام را از این ضلع و زاویه به تماشا نشستهایم؟ تا کی میخواهیم به امام، تنها و تنها به چشم گنج «توسل» و واسطه «شفاعت» نگاه کنیم و صرفا معجزات و کرامات ماورایی او را در قاب شعر رضوی به تماشا بگذاریم؟ واگویه کرامات قدسی و ملکوتی امام نیز در جای خود لازم است، ولی به شرط آنکه ما را از نگاه به قامت انسانی و اینجهانی آن امام همام به عنوان «اسوه» و الگو باز ندارد. برای نسل امروز تبیین و تحلیل شاعرانه این که امام «که بود؟»، «چه گفت؟» و «چه کرد؟» مهمتر از دانستن و به تصویر کشیدن جزء به جزء خصوصیات حرم و بارگاه رضوی است.
میترسم حکایت امروز ما و امام رضا، مثل حکایت دیروز امام علی (ع) و مردمی باشد که به جای پرسش از چیستی و هستی عالم آفرینش، در مقابل قرآن ناطق و گنجینه اسرار عالم هستی از موهای سر و ریش خود آمارگیری می کنند!! آنجا که امام خطاب به مردم با سخاوتِ تمام میگوید «سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی فَوَاللهِ لا تَسْئَلُونِی عَنْ فِئَةٍ تُضِلُّ مِاَةً و تَهْدِی مِاَةً اِلاّ اَنْبَأْتُکُمْ بِناعِقِها وَ سائِقِها»؛ از من بپرسید پیش از آنکه مرا بجویید و نیابید، چرا که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم.
به خدا سوگند درباره هر گروهی که جمعی را گمراه و جمعی را هدایت می کند از من نمیپرسید؛ مگر اینکه من به شما خبر میدهم از ناعق و سائق آن (زمامدار و دنبالهرو) آن را معرّفی میکنم و از تمام جزئیّات آن شما را آگاه میسازم. میگویند در این هنگام مردی از جا برخاست و گفت: «اَخْبِرنِی کَمْ فِی رَأسِی وَ لِحْیَتِی مِنْ طاقَةِ شَعْرٍ: بگو در سر و ریش من چند عدد تار مو هست؟!»
از آنجا که پیدا بود این سؤال از روی بغض نسبت به امام(ع) است، امام(ع) در پاسخ فرمود «وَ اللهِ لَقَدْ حَدَّثَنِی خَلِیلِی اَنَّ عَلَیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ رَأسِکَ مَلَکاً یَلْعَنُکَ وَ اَنَّ عَلیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ لِحْیَتِکَ شَیْطاناً یُغْوِیکَ وَ اَنَّ فِی بَیْتِکَ سَخْلاً یَقْتُلُ ابْنَ رَسُولِ اللهِ»؛ به خدا قسم، خلیلم - رسول خدا - به من خبر داده که در پای هر مویی از موهای سرت مَلِکی است که تو را لعنت میکند و در پای هر موی ریشت، شیطانی است که تو را اغوا میکند و در خانهات بزغاله یا گوسالهای داری که قاتل پسر پیغمبر خواهد شد!».
(نهج البلاغه خطبۀ ۱۸۹، غررالحکم، ۵۶۳۵، عیون الحکم و المواعظ ۲۸۵/۵۱۴۵.)
رسالت امروز ما
امروز رسالت ما به عنوان شاعران آئینی این است که همچون دعبل، کمیت و فرزدق به افقهای جامعتری از حوزه دین و معرفت بنگریم و به تبیین سیره عملی خاندان رسالت بپردازیم. شعر آیینی باید آیینه تمام نمای معارف حقه قرآنی و حقایق انسان ساز توحیدی باشد. امروز رسالتی بالاتر از این برای ما شاعران آیینی متصور نیست که با تعمق و تدبر در سیرت و باطن دین، به تبیین سیره عملی خاندان رسالت (علیهم السلام) و آموزههای انسانساز قرآنی و وحیانی بپردازیم و ساحت مقدس دین و آیین را از گزند بدعت و تحریف و آلوده شدن به آفات خرافه و گزافه حفظ کنیم.
زمان آن رسیده است که با بهره گیری از میراث ماندگار پیامبر خاتم (ص) – قرآن و عترت - از مدح و منقبت صرف، فاصله بگیریم و همچون شاعران صدر اسلام بر مسند پیام رسانی تکیه بزنیم و در این ساحت مقدس به دنبال ترویج حکمتهای دینی و احیای مکارم اخلاقی باشیم. به عبارت دیگر باید با به تصویر کشیدن سیره عملی بزرگان دین، از زبان شعر برای سوق دادن اقشار مختلف جامعه به «سبک زندگی اسلامی» استفاده کنیم.
شعر آئینی و رضوی ما باید پلی برای عبور از منزل گاه خاک به عالم افلاک باشد؛ مکتبی برای انسانسازی و جامعه سازی
شعر آئینی و رضوی ما باید پلی برای عبور از منزل گاه خاک به عالم افلاک باشد؛ مکتبی برای انسانسازی و جامعه سازی. چرا که از منظر اسلام، شعر فاخر پرتویی از شعور نبوت است و تنها به زبان آوری، صنعت گری، خیال پردازی و ارزشهای هنری و احساسی محدود نمی شود، بلکه راهنمای مخاطبان خود به صراط مستقیم راستی و درستی، بیداری و رستگاری، و توحید و اخلاق اسلامی ست.
با کنکاش در زندگی اهل بیت (علیهم السلام) میتوان سبک زندگی آن بزرگواران را در همه ابعاد زندگی از جمله سلوک فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تربیتی به عنوان اسوه و الگو در اختیار جامعه قرار داد و این امر، رسالت اصلی شاعران آئینی روز و روزگار ماست.
نظر شما