از آنجایی که قاره آفریقا از جایگاه مهمی در سیاست خارجی بسیاری از کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه جهان برخوردار است در این میان تلاش همه جانبه چین و سرعت این اقدامات برای جلب نظر آفریقایی ها به قدری چشمگیر شده است که بسیاری از کشورهای غربی را واداشته تا با کمک هم تلاش کنند از سرعت و گستردگی نفوذ چین در سطح این قاره که زمانی حیاط خلوت آنها بوده است بکاهند و در صورت امکان آن را متوقف کنند.
البته در بحبوحه گسترش نفوذ چین در آفریقا و تلاشهای آمریکا و روسیه برای مهار پیشرفت چین در این قاره، سایر کشورهای قدرتمند جهان نیز تلاش دارند از رقابتی که برای یافتن جای پایی در این قاره روبهرشد آغاز شده است، عقب نمانند که از جمله آنها می توان به ژاپن، روسیه، هند، ترکیه، عربستان سعودی، قطر، رژیم صهیونیستی، امارات متحده عربی و همچنین ایران در کنار کشورهای غربی که از قضا از سابقه استعماری در این قاره نیز برخوردارند نام برد.
در هر صورت، آفریقا امروزه مورد توجه بسیاری از کشورها قرار گرفته است، اما از آنجایی که قریب به اتفاق کشورهای آفریقایی سابقه ای از دوران استعماری از سوی دول غربی در کشورشان را تجربه کرده اند، این بار کم میل نیستند شریک آینده خود را از میان رقبای جدید (غیر اروپایی و آمریکایی) انتخاب کنند.
امروزه در این بین چین بیش از هر قدرت نوظهوری در جهان با انجام اقدامات گسترده در حوزه های مختلف سعی کرده است توجه اغلب کشورهای آفریقایی را به خود جلب کند. مثلا چندی پیش بود که یک اندیشکده کنیایی موسوم به "شبکه اقتصادی بین منطقه ای" نتیجه تحقیقی را در سطح قاره آفریقا منتشر و اعلام کرد که طرح های زیرساختی توسعه ای چین در آفریقا از کارایی و تاثیرگذاری بهتری در مقایسه با موارد مشابه اروپایی و یا آمریکایی آن برخوردارند.
روزنامه "استار کنیا" با اعلام خبر این تحقیق و تاکید بر اینکه مقیاس برتری چین در برابر کشورهای غربی در این مطالعه ۷۵ درصد در برابر ۲۵ درصد بوده است، چنین تحلیل کرد که چین تاکنون موفق شد از غربی ها در آفریقا پیشی بگیرد.
این نشریه آفریقایی در بیان علت موفقت تاثیرگذاری معنوی چین در آفریقا افزود: از آنجایی که چین خدمات مختلفی را در حوزه احداث جاده، راه آهن، پل ها، هواپیمایی، بنادر، سدها، آسمان خراش ها، بهداشت و درمان، همکاری های بانکی و اعطای وام های با و بدون بهره برای سرمایه گذاری های زیربنایی، کشاورزی، علمی –فناوری و حتی هوا و فضا و غیر در اختیار آفریقایی ها قرار داده و می دهد، این خدمات به راحتی توانسته است بطور نسبی به یک توسعه پایدار خودمحور در این قاره بیانجامد.
مثلا همکاری های بانکی بین چین و کشورهای آفریقایی به قدری در این مدت چشمگیر بوده است که یک مطالعه دانشکده مطالعات بین المللی توسعه دانشگاه جان هاپکینز آمریکا نشان داد که طی سال های اخیر دولت چین ضمن دادن وام های سرمایه گذاری کلان در کشورهای آفریقایی، حتی حدود ۱۴۳ میلیاردها دلار از این وام ها را به گیرندگان آنها را بخشیده است.
به همین دلیل تحلیلگران رویکرد یک دهه گذشته چین به کشورهای آفریقایی را استثنایی توصیف می کنند، چرا که مثلا چین هنگام اعطای این وامهای سخاوتمندانه، همراه با نقشه راه، پروژه، نیروی انسانی و امکانات استفاده از منابع مالی به این کشورها، برخلاف نهادهای مالی بینالمللی، کاری به ساختار اقتصادی و سیاسی دریافتکنندگان این وامها ندارد و از آنها اصلاحاتی در قوانین داخلی شان را هم طلب نمی کند.
نکته مهمتر اینکه شاید برخی تحلیلگران غربی از این وام دادن های کلان چین به آفریقا به عنوان "دیپلماسی تله بدهی" یاد کنند، اما چین هم در جهان واقعی اقتصاد سیاسی، اهداف و سیاست های خودش را دارد، چون با در اختیار داشتن منابع مالی سرشار، ریسک عدم بازپرداخت وامها را میپذیرد و احتمالاً به منافع اقتصادی و حتی سیاسی و ژئوپولیتیک «وابستگی» آفریقا به خود نیز به خوبی آگاه است.
تردیدی نیست که چین طی سال های اخیر به ویژه در رقابت با مدل لیبرال دمکراسی غرب علاوه بر سرمایهگذاریهای گسترده در قاره آفریقا کوشیده است تا برخلاف خواست غربی ها با استفاده از قدرت نرم، مقبولیت مدل سیاسی-اقتصادی خود را در این منطقه از جهان گسترش دهد. مثلا آموزش زبان ماندارین (چینی) در کشورهای آفریقایی به شدت افزایش یافته و برای مثال رشک فرانسویها را برانگیخته است. کشور کنیا، یکی از بزرگترین بازارهای جهان برای کالا و سرمایههای چینی است که آموزش این زبان در مدارس دولتی را تشویق میکند.
مدل همکاری چین با کشورهای آفریقایی یک تفاوت دیگر نیز با مدل های غربی دارد، مثلا چین در حالی نفوذ همه جانبه خود را در سراسر آفریقا گسترش میدهد که برخلاف قدرتهای استعماری اروپایی، سابقه خشونت، برده داری و نسل کشی ندارد و همین امر هم باعث مقبولیت بیشتر و بیشتر این کشور، نزد مردمان و دولتهای نیازمند آفریقایی شده و میشود.
در هر حال مدل همکاری چین با آفریقا همچون همکاری این کشور با دیگر نقاط جهان، هر روز لایه های جدید می یابد تا جایی که به گزارش ماه گذشته خبرگزاری شینهوای چین، پکن حتی به تازگی اعلام کرده است مایل است حتی از طرح های فضایی اتحادیه آفریقا نیز حمایت کرده و همکاری های خود را در این زمینه با آفریقا گسترش دهد، در حالی که این حوزه علمی و صنعتی همواره تحت سلطه آمریکا بوده است.
به همین منظور، چندین کشور آفریقایی از جمله آفریقای جنوبی، مصر، اتیوپی، الجزایر، تونس، مصر و نامیبیا با کمک چین به پیشرفتهای فضایی از جمله پرتاب ماهواره و ساخت زیرساختهای هوافضا دست یافتهاند.
در واقع همین چند لایه بودن همکاری های چین با دول آفریقایی (در مقایسه با سرجمع همکاری های سودمدارانه کشورهای غربی با آفریقا، موجب شد تا "شی جی پینگ" رئیس جمهوری این کشور در اول اسفند سال گذشته در پیامی به سی و ششمین اجلاس سران اتحادیه آفریقا از آمادگی کشورش با آفریقا برای توسعه مناسبات برای ساختن آینده ای مشترک خبر دهد و حتی کشورهای آفریقایی را به ایستادگی در برابر چالش های جدید جهانی و افزایش نفوذ بین المللی برای تقویت آفریقا فرا بخواند.
در هر حال، صرف نظر از تنوع جدید در مجموعه کشورهای خواستار سرمایه گذاری در آفریقا، دولت آمریکا بیش از همه عمیقا نگران گسترش روزافزون فعالیتهای تجاری و اقتصادی چین در این قاره است، چون واشنگتن معتقد است که حضور پکن در این قاره، نه تنها به گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی آن هم در سطح قاره و هم جهان منجر میشود، بلکه موجب هرچه ضعیف تر شدن هژمونی غرب به سرکردگی آمریکا در سطح جهان می شود.
این نکته ای است که هم کشورهای اروپایی و هم افریقایی نیز به آن پی برده اند، مثلا چندی پیش بود که روزنامه فرانسوی "لوموند" با انتشار گزارشی اعلام کرده بود آفریقا بدون چین، احتمالاً در حال حاضر منطقهای نابود شده بود.
در هرحال، چندی است سیاست های استعماری غرب به ویژه آمریکا در حق ملل محروم جهان ماهیت اصلی خود را بیشتر نمایان کرده و شکل گیری ائتلاف های جدید همچون گروه قدرت های نوظهور اقتصادی (بریکس) هم می رود تا کشورهای غیرغربی را که به لحاظ تاریخی با آنها رابطه حسنه داشته اند به تدریج از غرب و به طور خاص از آمریکا دور کند.
چیزی که بیش از همه در سال های اخیر آمریکا و کشورهای غربی را به ویژه با شروع تحولات سیاسی و نظامی در شرق اروپا یعنی راه اندازی جنگ میان روسیه و اوکراین عصبانی کرده، رو شدن دست آمریکا در توطئه چینی در دیگر کشورها حتی در کشورهای اروپایی است که روزی متحد قوی آن نیز بوده اند.
از آنجایی که این اتفاق موجب افزایش نگرانی اروپایی ها هم شده است، این موضوع بسیاری از کشورهای آفریقایی به ویژه آفریقای جنوبی و به تازگی الجزایر، مصر، نیجریه و سنگال از قاره آفریقا که از قضا روسیه هم با آن روابط دوستانه تاریخی دارند، را وا داشت تا در جنگ روسیه و اوکراین اعلام بی طرف کرده و حتی با روسیه و چین یک رزمایش مشترک برگزار کنند.
آفریقای جنوبی از جمله کشورهای عضو بریکس (متشکل از چین، روسیه، برزیل و هند) است که کمک می کند بریکس به عنوان قطب مخالف هژمونی سیاسی و اقتصادی غرب به تدریج دیگر کشورهای جهان از جمله کشورهای آفریقایی را نیز به خود جلب کند.
به همین دلیل اغلب تحلیلگران غربی برگزاری رزمایش مشترک چین و روسیه و آفریقای جنوبی در ۱۸ تا ۲۸ بهمن ماه گذشته به ویژه به دلیل عضویت این کشور در بریکس را یک دهن کجی بزرگ آفریقای جنوبی به غرب تلقی و اعلام کردند که تلاش های غرب برای منزوی کردن روسیه و چین در سطح بین الملل توسط اکثر کشورهای غیرغربی به طور فزاینده ای نادیده گرفته می شود.
اگرچه "آنتونی بلینکن" وزیر خارجه آمریکا بارها با انجام سفر به پرتوریا و حتی چند کشور دیگر آفریقایی سعی کرد حمایت این کشورها را برای حمایت از مواضع غرب در جنگ با اوکراین جلب کند، اما دولت پرتوریا نه تنها وقعی به این خواسته آمریکا ننهاد بلکه با به اصطلاح دشمنان آمریکا (روسیه و چین) همکاری های نظامی و امنیتی برقرار کرد.
حتی در اول تیرماه سال گذشته بود که آفریقای جنوبی با برگزاری یک نشست بریکس بعد از اجلاس گروه ۷ که برای محکومیت روسیه، یکی از مصوبه های این نشست را در تضاد کامل با منافع غرب و آمریکا، انجام معاملات بازرگانی با واحد پول کشورهای عضو این گروه و بدون استفاده از دلار و حتی یورو اعلام کرده بود.
علاوه بر این باید در نظر داشت که گسترش «بریکس پلاس» که به تازگی توسط چین و روسیه تقویت و ترویج می شود، دسترسی اقتصاد آمریکا به مواد خام در آفریقا، اوراسیا و خاورمیانه را دشوارتر خواهد کرد و این هم می تواند چالشی جدید برای این کشور و دیگر ممالک نیازمند ایجاد کند.
در این میان، آنچه غرب بیش از همه از آن هراس دارد این است که مبادا ملل آفریقایی در برابر مدل توسعه لیبرال دمکراسی غربی، علاقه بیشتری را به مدل توسعه و فلسفه چینی نشان دهند. مسالهای که بدون تردید الهه ساختگی آنها (غربی ها) از خود برای کشورهای آفریقایی را از اعتبار خواهد انداخت و ملل آفریقایی، غرب را دیگر اولویت اصلی خود در روابط خارجی و اقتصادی شان نخواهند دید.
چون غربیها تاکنون با انتشار کتابها و مقالات فراوان در مورد فعالیتهای میسیونرهای مذهبی غربی در قاره آفریقا، از اقدام غرب در رابطه با قاره آفریقا به مثابه حرکتی یاد می کنند که گویی نور و روشنایی را به قاره سیاه آورده اند، اما گسترش ادبیات الهیات رهایی بخش به ویژه توسط "فرانس فانون" در سطح این قاره این تلقینات غربی ها را نقش بر آب کرد.
درست به همین دلایل است که آمریکا شدیدا از توسعه قدرت و نفوذ چین در قاره آفریقا هراس دارد و سال ها است که اصلیترین ماموریت خود در حوزه سیاست خارجی اش را تبدیل کردن دیگر کشورها به آیینهای از تعلقات و منافع خود تعریف کرده است.
در واقع، آمریکا تصویری از خود ساخته که دوست دارد تمامی ملتهای جهان از جمله کشورهای آفریقایی خود را به مثابه بخشی از آن بدانند و در راستای آن اقدام کنند. با این حال، اگر این الهه ساختگی توسط کشوری چون چین سقوط کند، تردیدی نیست که هژمونی جهانی متصورِ آمریکا نیز به لرزه در خواهد آمد و در فاصله کمی، به کل فرو میپاشد.»
پس در پایان باید اذعان داشت که اگرچه آمریکا هنوز با برخورداری از بزرگترین ناوگان نظامی (۲۹ پایگاه نظامی در ۱۵ کشور آفریقایی) یک کنشگر مهم در قاره آفریقا به شمار می رود، اما افزایش گرایشات اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی کشورهای آفریقایی به سوی چین به ویژه بعد از قدرت گیری بریکس در سطح این قاره، این کنشگری به تدریج جای خود را به چین می دهد، راهبردی که چین آنرا نه صرفا با قدرت سخت، بلکه با قدرت نرم پیش برده و می رود به نتیجه نهایی و کامل خود برساند.