به گزارش ایرنا، هفتم بهمن ماه در تاریخ بیرجند روز فراموش نشدنی است و خون ۲ دانش آموز شهید بر خیابانهای این شهر ریخته شد تا انقلاب زنده بماند.
هر سال که میگذرد این تاریخ زنده تر میشود، نسل به نسل و سینه به سینه خاطرات به یاد ماندنی هفتم بهمن ۵۷ زنده و پویا منتقل شده تا روز خونین بیرجند در یادها ماندگار بماند.
علی سندروس یکی از ۲ فرزند دلاور این خطه است که تا پایان خط شهادت بر آرمانهایش ایستادگی کرد و نامش همیشه جاودان ماند.
جمعی از خبرنگاران خراسان جنوبی برای مرور خاطرات آن روزها مهمان خانه «نرگس حسینی نژاد» مادر شهید سندروس شدند؛ قرارمان عصر یکی از روزهای بهمن ۱۴۰۲ است، روزهایی که بی شک برای مادر شهید حال و هوای دیگری دارد.
خانهای مملو از آرامش و یک میز خاطره از عکسهای شهید که همدم روزهای پیری مادر است.
نرگس خانم بعد از گذشت ۴۵ سال همچنان دلتنگ فرزند است اما با مهربانی و آرامش از مهمانانش پذیرایی میکند تا قلمهای در دستشان خاطرات آن روزها را بار دیگر به نگارش درآورند.
کمی که از حضورمان میگذرد «مجید» برادر کوچکتر شهید هم به جمع مان اضافه میشود تا مادر را در بازگو کردن خاطرات آن روزها یاری کند.
آغازگر کلام مادر شهید، مهمترین خصوصیت علی است آنجایی که گفت «از بچگی مظلوم، مهربان و سر به زیر بود».
وی افزود: علی و برادر بزرگترش از طریق اعلامیه و نوارهای سخنان امام خمینی (ره) با فعالیتهای انقلابی آشنا شدند، هر شب به مسجد میرفتند و خبرهای جدید برای ما میآوردند.
حسینی نژاد عنوان کرد: آن قدر اشتیاق داشت که میگفت امام به ایران بیاید با معلم و یکی از دوستانم برای دیدنشان به تهران میروم اما قبل از آمدن امام به آرزویش رسید و شهید شد.
وی گفت: هیچ گاه مانع پسرانم برای حضور در راهپیماییها نشدم بلکه همه اعضای خانواده با هم در راهپیمایی شرکت میکردیم به همین خاطر برخی از همسایهها به ما طعنه میزدند که اینها سیزده امامی هستند حتی وقتی علی شهید شد، عدهای سرزنش میکردند اما ما راه خود را در همین مسیر میدیدیم.
این مادر شهید افزود: ششم بهمن یکی از بستگان که در ژاندارمری بود با ما تماس گرفت و گفت ماموران فردا اجازه تیر دارند و راهپیمایی سنگین است، کسی از شما شرکت نکند اما روز بعد همه ما مشتاقتر از روزهای دیگر به راهپیمایی رفتیم؛ علی از شب قبل بی تاب بود و خواب آرامی نداشت، مدام در خواب دست و پا میزد صبح هم رفت غسل شهادت کرد.
وی گفت: علی مسئولیت برادر کوچک را برعهده گرفته بود و ما هم در مسیر میدان ابوذر تا میدان شهدای فعلی بیرجند در حرکت بودیم. قلبم گواهی یک اتفاق را میداد هرچه میگذشت شعارها کوبنده تر و محکم تر میشد. با طنین انداز شدن شعارها صدای تیر هوایی بلند شد، جمعیت پراکنده شدند، ما هم خود را در یکی از خانههای اطراف پنهان کردیم، صدای شلیک ادامه داشت ناگهان انگار تیری به قلبم خورد، دردش را حس میکردم!
حسینی نژاد گفت: کسانی که آنجا بودند برایمان تعریف کردند با کوبنده تر شدن شعارها توسط نوجوانان، نیروهای ارتش تیر هوایی زدند و همان حین فردی، علی را صدا زد که از تیررس سربازان خارج شود اما همان لحظه یکی از تیرها از روی دست بچه پنج سالهام عبور کرد و به علی که خود را محافظ برادر کوچتر داشت، خورد حتی دست حسین از تیر خراش برداشت.
وی افزود: همراه بقیه بانوان به خانههای واقع در حاشیه خیابان پناه بردم، دخترم را هم در جمعیت گم کردم. کمی که گذشت عموی علی در خانه را باز کرد و سراغ ما را گرفت چشمش که به همسرم افتاد شروع به گریه کرد و گفت: «کاش به جای بچه من را میزدند» آنجا بود که فهمیدم صدای تیری که در قلبم احساس کردم، واقعی بوده است.
مادر شهید سندروس اظهار داشت: شلوغیها که کم شد به خانه برگشتم، هیاهو و انبوه مردمی که در کوچه رفت و آمد داشتند شک من را به یقین بدل کرد.
وی با اشاره به نحوه شهید شدن فرزندش گفت: علی در مسیر راهپیمایی و جلوی ژاندارمری با شلیک گلوله در حالی به شهادت رسید که برادر کوچکش را در آغوش گرفته بود. قبل از آن دوستش او را صدا میزند و میگوید فرار کن، شاید هم وقتی نام سندروس آورده میشود ژاندارمها او را با برادر بزرگتر اشتباه گرفته و به علی شلیک کردهاند.
حسینی نژاد بیان کرد: علی قبل از شهادت به تشییع جنازه شهید خاکشور رفته بود موقعی که برگشت، جلوی آینه ایستاد، موهایش را مرتب کرد و گفت «مادر امروز به یک تشییع جنازه باشکوه رفتم و دعا میکنم برای من هم چنین تشییع جنازه با شکوه و پر جمعیتی برگزار شود».
وی گفت: شب قبل از شهادت هم انگار از چیزهایی خبری داشت و به او الهام شده بود، چون روز بعد که به دنبال پسر همسایه رفت تا او را با خود به راهپیمایی ببرد، پسر همسایه به شوخی گفت «علی تو که راهپیمایی نرفته تیر خوردی، کاپشن ات سوراخ است» و جواب داده بود «نه امروز ساعت ۱۱ تیر میخورم...»
مادر شهید سندروس ادامه داد: تا زمانی که قاتلان علی در زندان بودند هر شب خوابهای آشفته میدیدم یک شب علی را دیدم که در باغ بزرگ و زیبایی حضور داشت و زیر پایش یک چمن خیلی قشنگ بود اما پهلویش را گرفته بود انگار از چیزی ناراحت بود هرچه میپرسیدم چه مشکلی داری چیزی نمیگفت. این خواب ها ادامه داشت تا اینکه از خون شهید خود گذشت کردیم و قاتلان آزاد شدند، دیگر هرگز علی را با آن حال ناخوش در خواب ندیدم.
وی به عکسی از مراسم راهپیمایی شهر بیرجند که روی دیوار اتاق است، اشاره کرد و گفت: این عکس را یکی از عکاسان شهر به ما داد و علی پشت پرچم با مشت گره کرده در حال شعار دادن است دقیقا با همین چهره همیشه او را در خواب میدیدم.
حسینی نژاد که مبارزات سیاسی را از زمان مصدق به یاد دارد، گفت: مهمترین مسئلهای که باعث شده بود علیه رژیم شاهنشاهی قیام کنیم و انگیزه برای شعار دادن داشتیم، ظلم و ستمی بود که به مردم روا میداشتند و بی حجابی که واقعا دل دینداران را به درد آورده بود.
وی با وجود اینکه ۴۵ سال دلتنگی پسر را تحمل کرده اما همچنان افتخار میکند که فرزندش در راه ظلم ستیزی و تحقق نظام اسلامی شهید شده است.
علی سندروس سال ۱۳۴۳ در بیرجند متولد شد و در همین شهر تحصیل کرد. او با وجود سن کمی که داشت در روزهای اوج انقلاب اسلامی در مراسم مذهبی و راهپیماییها حضور داشت تا اینکه هفتم بهمن ۱۳۵۷ در میدانی که اکنون شهدا نام دارد، بر اثر تیراندازی عوامل حکومت پهلوی به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای بیرجند قرار دارد.
آن روز کمی بالاتر از ساختمان ژاندارمری بیرجند جوان ۱۷ سالهای به نام «محمود سورگی» که او هم جزو تظاهرکنندگان بود به همراه برادرش و جمعی از مردم در خرابهای کنار میدان حکیم نزاری پناه گرفته بودند که توسط ماموران ژاندارمری دستگیر شد و مورد اصابت ضربات شدید سر نیزه و قنداق تفنگ قرار گرفت.
محمود در همین حال با شلیک گلوله به شهادت رسید و خون دیگری در خیابانهای بیرجند ریخته شد، پس از آن نیروهای رژیم برای متفرق کردن مردمی که در فاصله میدان حکیم نزاری تا میدان ششم بهمن (میدان امام خمینی فعلی) بودند، اقدام به پرتاب گاز اشکآور کردند.
خون شهدای هفتم بهمن در بیرجند این روز را تبدیل به روزی ماندگار در تاریخ مبارزات مردم این دیار کرد و نامشان در فهرست ۱۴ شهید انقلاب اسلامی در خراسان جنوبی از جمله شهید محمدتقی خاکشور، محمدعلی راستگو مقدم، سید هاشم کوشهای، محمود میری و پرویز حسینی قرار گرفت.
روز بعد از هفتم بهمن خانواده شهید سندروس و شهید سورگی توانستند در شرایط امنیتی پیکرهای فرزندان شهیدشان را از بیمارستان بیرجند تحویل بگیرند و با اینکه نیروهای شهربانی تاکید کرده بودند اجازه مراسم تشییع رسمی ندارند اما با فشاری که علما و مردم وارد کردند بزرگترین تشییع جنازه شهدای بیرجند برگزار شد.
کتاب «سیزده امامیها» مروری بر خاطرات مبارزان دوران انقلاب اسلامی در بیرجند است که همگام با دیگر مردم ایران، طومار شاه و طاغوتیان را از این سرزمین برچیدند.
دلیل نامگذاری این کتاب به «سیزده امامیها» روایتی است که مادر شهید سندروس نقل میکند و به حضور خانواده اش در راهپیمایی و واکنش اطرافیان به این اقدام آنها اشاره دارد.
این کتاب زمستان سال ۱۳۹۳ توسط حوزه هنری خراسان جنوبی به چاپ رسید.