۱۴ مرداد ۱۳۹۱، ۸:۴۹
کد خبر: 80259740
T T
۰ نفر

گذري برمشاغل زنان روستائي درقديم

۱۴ مرداد ۱۳۹۱، ۸:۴۹
کد خبر: 80259740
گذري برمشاغل زنان روستائي درقديم

يزد- باز اگر برگي ديگر از اوراق كتاب زندگاني پيشينيان خود را ورق بزنيم و درصفحه صفحه رنج و زحمت آنان به دقت بنگريم متوجه مي شويم كه مادران ما علاوه بر وظيفه مادري درهمه زمينه هاي اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، مذهبي و... نقش فعال و موثري داشتند .

در جوامع روستائی زن دوشادوش مرد همراه و همیار تلاش ها و سختی های او بود.

یزدی ها قدیم معتقد بودند زن ومرد باید دست در دست هم زندگی خود را بسازند وضرب المثل 'زن كاری ومرد كاری ، تا بگردد روزگاری 'مویداین اعتقاد است .

زنان قدیم درروستا علاوه برپخت وپز ، شست و روفت ، دوخت و دوز و بچه داری وبسته به نوع شغل همسران خود به فعالیت های دیگری نیز مشغول بودند

صبحگاهان قبل از طلوع آفتاب مادران ما (كه خدای همه آنان را رحمت كند) كار شست و روفت را از بیرون خانه آغاز می كردند و آن را ثواب و موجب بركت می دانستند ، جلو درب خانه را جاروب و با مقدار اندكی آب ، آب پاشی می كردند.حتی بعضی ها برای این عمل خود چله داشتند یعنی برای رسیدن به حاجت خود چهل روز قبل از طلوع آفتاب جلو درب منزل خود را آب و جارو می كردند

سپس كارها دیگر آغازمی شد درخانه یك مرد كشاورز كه لاجرم دامدار هم بود زنان روستائی وظیفه تیمارگاو وگوسفندان و مرغ و طیور را نیز عهده داربودند همه این وظایف به خاطردردسترس نبودن آب با مشكل دوچندان همراه بود كشیدن آب ازچاه ، شستن كاه و شلغم و چغندرعلوفه ای برای دام ها ، جمع كردن فضولات آنان و خشك نمودن آنها به منظور تامین سوخت مورد نیاز ازجمله این وظایف بود.

بعضا زنان دوشیدن شیر و به ثمر رساندن آن ازجمله بستن ماست و پنیر را نیز به عهده داشتند.

تهیه غذا و پخت نان نیز به علت نبود موادسوختنی دشوار بود خمیر كردن آرد از جمله كارهای صبحگاهی یك زن روستائی محسوب می شد ، ساعتی بعد باید آن را 'ورز 'می داد و چاشتی دیگر موقع آتش كردن تنور یا شعله ورنمودن اجاق برای پخت نان بود .

مادران ما دركنار همه این وظایف ومسئولیت ها به كارهای دیگری نیز اشتغال داشتند چون دراستان ما پنبه كاشت می شد زنان كار پشم ریسی وتبدیل پنبه به نخ وكار شعربافی یعنی تبدیل نخ به پارچه را نیز انجام می دادند وتمام این مراحل با ابزار ووسایل ابتدائی وساده صورت می گرفت كه نیروی محركه آن بازوی شیرزن روستا بود

چرخ ریسان اچتماع زنان آبادی درشبانگاهان بود كه دریك حلقه روی درروی هم ودرپشت چرخ گردون به نخ ریسی مشغول بودند وكلافه نخ را برروی ماسوره می پیچیدند این اجتماع یكی از مهمترین پاتوق های زنانه محسوب می شد وبه عبارتی تمام كاركردهای پاتوق های تابستانی كه درنوشته قبلی به آن اشاره كردم به صورت تخصصی برای جنس اناث قابل تعمیم است .

چرخ ریسان محل شكل گیری وانتقال فرهنگ ها ، خرده فرهنگ ها ، آداب ورسوم ازجمله فكلورها ، لالائی ها ، متل ها ، ضرب المثل ها و... بود.

دربیشتر خانه ها كارچاله ای یا همان دستگاه تبدیل نخ به پارچه نیز دیده می شد وزنان دروقت فراغت به وسیله نخ ، پارچه می بافتند ' كرباس ' نام پارچه ای بود كه بیشتر درآبادی ما بافته می شد .

.چادرشب ، حرمی ، دستمال ، لنگ وشال از دیگر بافته های زنان روستائی دریزد به شمار می رود .

بعدهاكه قالیبافی نیز به روستای ما راه یافت وبه سرعت مورد استقبال زنان آبادی قرارگرفت وكارگاه قالیبافی یكی پس ازدیگری درمنازل برپا شد .

البته زنان روستائی درانجام كارهای كشاورزی اعم از كاشت ، داشت وبرداشت محصول نیز مشاركتی فعال داشتند .

یكی ازمهمترین وظایف زنان ودختران روستا دربخش كشاورزی درآن روزگاران گرفتن 'سن گندم 'بود درآن ایام كه هنوز سموم دفع آفات دردسترس نبود ومردم قوت سال خود كه همانا گندم وجو بود را خود بایستی به عمل آورند .

مزارع گندم با حمله نوعی آفت یا حشره ای به نام 'سن' روبرو می گشت واگر با این حشره مقابله نمی شد سن گندم تمام خوشه را می خورد ودرخوشه جز كاه چیزی باقی نمی گذاشت ولذا زنان وظیفه داشتند با گرفتن این حشره آنان را معدوم كنند و واقعا كار سخت وطاقت فرسائی بود .

وظیفه خطیر بچه داری نیز درآن روزگاران عاری از بهداشت وپزشك و دارو سختی های خاص مربوط به خود راداشت .

مادری می گفت 13 بار زایمان كردم وبچه هایم را تا دو سالگی بزرگ می كردم ولی همینكه به قول معروف می بایستی ازگربه گیری خارج شوند دچار اسهال یا بیماری های متداول آن روز می شدند وازكفم می رفتند .

او با گریه افزود درهیچ قبرستانی از قبرستانهای آبادی و سایر آبادی های منتهی به شهر نیست كه من پاره ای از پاره های تنم را دفن نكرده باشم .او ادامه داد 7 پس و3 دختربچه ام ازدنیا رفتند وحالا می فهم كه همه این مصیبت ها به علت كمی اطلاعات ودانش وتوجه به خرافات ازیكسو وعدم دسترسی به دارو وپزشك ازسوی دیگر بود .

خدای رحمت كند آن مادرخسته دل آهی كشید وگفت چه بگویم مادر آن روزهای تاریك وظلمانی كه الهی هرگز پشت كوه طلوع نكند .

نه برقی بود ونه هیزمی دراجاق برای روشنی ، اگر می خواستی جوشانده ای به بچه بدهی ساعاتها با خاروخاشاك بایستی دست وپنجه نرم كنی تا اتشت شعله ورگردد.وعاقبت جوشانده ای كه آیا افاقه كند یا نكند .

ان مادرافزود به یاد دارم كه می گفتند فلان كس درتاریكی شب می خواسته طفل خود را قنداق كند ولی درظلمت شب به جای انكه پای بچه را درقنداق بپیچد سر اورا قنداق كرده ونزدیك بوده بچه خود را خفه نماید .

ك/4

7547/1968