۵ دی ۱۳۹۱، ۱۴:۰۶
کد خبر: 80471741
T T
۰ نفر
درس هايي از مكتب عشق / تاملي بر زندگي شهيد عبدالمهدي مغفوري

مسجد صاحب الزمان (عج) كرمان، سال ها در آغوش گرمش مردي را به همسايگي پذيرفته است كه سال ها آرزوي پاي در ركاب بودن مولايش را در سينه داشته است.

به گزارش ایرنا، بلندای زمین مسجد صاحب الزمان (عج) كرمان روزها و شبها شاهد عاشقانی است كه برای زیارات قبور شهدا بویژه شهید 'عبدالمهدی مغفوری'، به این محل می آیند.

عشق عبدالمهدی به اباصالح المهدی سرانجام او را در پنجم دی 1365 در عملیات كربلای چهار در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد به سوی معبودش فراخواند.

عبدالمهدی، بزرگترین آرزوی خود را ظهور آقا امام زمان (عج) و خدمت در ركاب ایشان عنوان می كرد و با تبسمی زیبا می گفت: 'اگر من نبودم و آقا ظهور كرد سلام من رو به او برسانید و بگویید مهدی عاشقت بود.'

عبدالمهدی مغفوری در سال 1335 در كرمان در خانواده ای تنگدست ولی متدین به دنیا آمد، پدرش منبر می رفت و روضه خوان بود و مخارج زندگی را از پشت دار قالی بافی فراهم می كرد.

عبدالمهدی، در سایه چنین خانواده ای رشد كرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در كرمان به پایان برد، آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز كرد، پایبندی به دینداری بود.

وی پس از پایان دوره دبیرستان در دانشسرا پذیرفته شد و در رشته برق، فوق دیپلم گرفت، در این زمان به خدمت سربازی فرا خوانده شد كه آن روزها با اوج گیری انقلاب همراه بود.

عبدالمهدی، در این دوران سخت به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به كرمان بازگشت، با اینكه در دانشگاه پذیرفته شده بود، پوشیدن لباس مقدس سبز سپاه را ترجیح داد.

وی مدتی در كردستان بود و بعد از آغاز جنگ، تلاشش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان كرمان، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود.

عبدالمهدی، در موقعیت مختلف فرماندهی در سطح لشكر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از پیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد.

تمام زندگی شهید مغفوری پند و اندرز بود و جز شهادت نمی توان پاداش دیگری را برای این حسن خلق پنداشت.

این شهید بزرگ در وصیت نامه خویش آورده است، بسم الله الرحمن الرحیم

رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِمامًا‌‍

همسر عزیزم، زهرا خانم سلام امیدوارم در راه انجام وظایف و تكالیف شرعی و الهی خودت موفق بوده باشی.

اعتراف می كنم كه در این مدت زندگی شوهر خوبی برای تو نبوده ام و اینك امیدوارم كه از خطاهایم در گذری و اشتباهاتم را نادیده بگیری و از خداوند بزرگ برایم درخواست آمرزش بنما.

تو خود می دانی برایت در این مدت روشن شد كه آنچه برای بنده مهم بود، عمل به تكلیف شرعی و انجام وظیفه بود و اگرچه در انجام آنها كوتاهی می كردم ولی حداقل در صحبت هایم این مطلب واضح و روشن بود و لذا تنها چیزی هم كه از تو می خواهم این است كه به وظایف شرعیت عمل نمایی و آن گونه باشی كه خداوند متعال و نبی مكرم اسلام (ص) و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین خواسته اند و و به كرمش كه بچه هایم همین گونه بار بیایند.(البته این سفارش بنده حقیر به تمام خواهران و برادران ایمانیم هست.)

اینك چند مطلب است كه لازم است با تو در میان بگذارم:

1- اگر از وسایل و یا كتاب ها و نوارهای مربوط به سپاه و همچنین جزوه های مربوط به سپاه چیزی در خانه هست آنها را به سپاه برگردان.

2- بنده از مال دنیا چیزی نداشتم و اگر هم چیزی هست، هرچه شرع مقدس در مورد آنها حكم كرده باید انجام شود، ولی مایلم كه دو عدد قالیچه ماشینی به عنوان یادگار به منزل پدرم داده شود. همچنین مبلغ هفت هزار تومان به صندوق قرض الحسنه شهید نصیری لاری سیرجان و هفده هزار تومان به صندوق قرض الحسنه بقیه الله كرمان كه مربوط به سپاه اسلام برادر كیانشكی هست (حساب 1116) بدهكارم و مبلغ پنج هزار تومان به برادر وهاب (پاسدار بسیج) بدهكارم.

همچنین از ایشان خواهش كرده بودم كه راجع به پدرم با بیمارستان شهید باهنر تسویه حساب بنماید كه اگر این كار را كرده باشد این مبلغ را نیز به ایشان بدهكارم. لذا می توانید با فروش موتورسیكلت و با بعضی وسایل دیگر بدهكاریها را بپردازید.

3- بچه هایم همگی در اختیار خودت باشند و كسی حق ندارد آنها را از تو بگیرد. سفارش می كنم كه آنها را تحت صحیح ترین تربیت ها (تربیت اسلامی) قرار بده و از اینكه بچه ها در اختیار افراد بداخلاق و به دور از تربیت اسلامی قرار گیرند و یا اینكه با آنها معاشرت های طولانی داشته باشند جداً پرهیز كن.

4- بعد از من انتخاب زندگی با خود توست ( منظورم ازدواج است كه اختیار داری ازدواج نمایی یا ننمایی) و هیچ كس در این رابطه نمی تواند متعرض تو بشود ولی هركجا كه بودی سعی كن كه فقط رضایت خداوند تعالی در زندگیت مطرح باشد.

5- هر چند وقت یكبار حتماً با بچه ها دیداری از خانواده پدرم داشته باش. در این رابطه باید عرض كنم همانگونه كه در وصیتنامه ای كه به پدر و مادرم نوشتم درباره تو به آنها سفارش كرده ام، درباره آنها نیز به تو سفارش می كنم كه با گرمی و صمیمیت با آنها رفتار نمایی و مواظب باش كه خدای ناكرده رابطه بین شما تیره نشود.

6- اگر خداوند تعالی فرزندی به تو عنایت كرد، اگر دختر بود اسم او را مرضیه و اگر پسر بود اسمش را مرتضی بگذار.

7- در رابطه با تذكرات فوق و سایر مواردی كه پیش می آید كسی نمی تواند خارج از شرع مقدس اسلام بر تو تكلیفی را اعمال نماید و ضمناً راجع به سایر مسایلی كه پیش خواهد آمد و یا لازم بوده تذكر داده شود و من آنها را فراموش كردم و یا در نظر نداشتم كه یادداشت كنم و در این رابطه لازم است كسی اعمال نظر كند، من پدرم را به عنوان وكیل خودم و ولی تو قرار می دهم كه با توجه به موارد فوق، امور ضروری را با الطاف پدرانه و بزرگوارانه خودش به انجام برساند. ( البته با عرض پوزش و معذرت از محضر پدر بزرگوارم.)

از فرزندانم می خواهم كه خدا را از یاد نبرند و از آنها معذرت خواهی می كنم چون پدر خوبی برای آنها نبوده ام و ممكن است كه آنها را به ناحق زده باشم و یا ترسانده باشم و آزار و اذیت كرده باشم و یا تكلیف خودم را در قبال آنها انجام نداده باشم. امیدوارم كه مرا ببخشید. ك/4

منبع: سایت شهید مغفوری

7433/2624