بنابر اين خاستگاه جوانمردي را بايد در پيشينه پهلواني تاريخ ايران باستان جست كه كمكم به شكل آيين درآمد و كمترين نشانگان آن جوانمردي، پاكدستي، پارسايي، حق به ديگراندادن ، حقجويي، بخشندگي، مهماننوازي، خاكيبودن، از خودگذشتگي و ايثار، گشادهدستي، رازداري و پايبندي به پيمان بوده است.
اما جريان دوم «آيين فتوت» پس از ورود اسلام به ايران شكل گرفت و متعلق به سدههاي دوم هجري به بعد است كه سربداران، عياران، اهل تصوف، پهلوانان، اهل زورخانه و لوطيها را در بر ميگيرد؛ كه برخي از اين گروهها در تاريخ اجتماعي و سياسي ايران، حضوري چشمگير و تأثيرگذار داشتهاند.
* ذوالقرنين
جوانمردي و پهلوانيگري در ايرانباستان، يك ارزش به شمار ميرفت و انجام تمرينهاي پهلواني، در شمار برنامه روزانه ايرانيان بود؛ مردم و جامعه نيز ارزش ويژهاي براي ورزشكاران قائل بودند؛ زيرا آنان به سبب داشتن نيروي بدني و روحيه دليري و بيباكي، همواره آماده جانفشاني در راه سرزمين خود در برابر دشمنان بودهاند.
جوانمرد همان مرد جوان است؛ بنابر اين از ويژگيهاي مهم آيين جوانمردي، جوان بودن است؛ در جواني مهم است كه بخشايشگر و با گذشت و نيكسرشت باشي، وگرنه در پيري، همه به اين نتايج ميرسند.
«اكبر پورمحسن» پژوهشگر و مدرس دانشگاه درباره ويژگيهاي جوانمردان باستان ميگويد: رستم، نمادي از يك پهلوان نمونه است و شاهنامه با همه افسانهپردازي خود، در حقيقت گونهاي پهلواننامه و نيز تاريخچه جوانمرديهاي ايرانيان است.
در ايران باستان، مردم بر اين باور بودند كه تنها افراد نيرومند از پس اهريمن بر خواهند آمد، از اينرو گرايش به پهلواني زياد بود و در مورد سرگذشت اين پهلوانان و جوانمردي هاي آنان در اوستا و نيز در شعر و ادبيات منثور ما بسيار سخن به ميان آمده است. نقش و جايگاه پهلوانان در دوره باستان نيز به اندازه شهرياران شناخته شده بود و الگوي آنان نيز كوروش بود كه در تفسير الميزان آمده كه همان ذوالقرنين است.
پورمحسن معتقد است: ذوالقرنين يكي از شخصيتهاي قرآن و كتاب مقدس است. بر پايه قرآن، ذوالقرنين، سه لشكركشي مهم داشت؛ او انساني دادگر، يكتاپرست و نرمخو بود؛ همه تاريخنگاران، ذوالقرنين را همان كوروش ميدانند، زيرا در برجستهكاري كوروش در پاسارگاد، دو شاخ در بالاي سر كوروش ديده ميشود.
يا مجسمهاي از كوروش كشف شده است و وي را با دو بال عقاب نشان ميدهد و با تاجي كه دوشاخ قوچ در خود دارد. برابري دادن نوشتههاي كتاب مقدس با نشانههايي كه از كوروش بهدست آمده، تاريخنگاران را به اين نتيجه رسانده كه ذوالقرنين (داراي دو شاخ) همان كوروش است.
به گفته هرودت، كوروش مالاندوز نبود، پيش از هرجنگ فرمان ميداد كه به جز به روي جنگجويان، شمشير نكَشند؛ و هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كرد، او را نكُشند؛ از اينرو مردم كوچه و بازار از سختيهاي جنگ در امان ميماندند و همين رفتارها نام كوروش را با جوانمردي همراه كرده است. همچنين كوروش سفرهايي سهگانه به شرق و غرب و شمال داشت كه با سفرهاي سهگانه ذوالقرنين در قرآن همخواني دارد.
اين مدرس دانشگاه سپس به حضور و وجود جوانمردان و پهلوانان ايران باستان اشاره ميكند كه گاه صلح پيش از جنگ را رقم ميزدند و جنگ در پيشرو را بدون خونريزي به پايان ميبردند.
اين پژوهشگر ميافزايد: در حقيقت، همه چيز بر پايه پيماننامهاي پيش ميرفت و دو پهلوان از دو سرزمين با هم گلاويز ميشدند و اگر پهلوان دشمن، شكست ميخورد، دشمن ميپذيرفت كه عقبنشيني كند و يا از ادعاي خود دست بشويد.
* پيداييِ كشتي
تاريخنگاران يوناني و رومي و نيز فردوسي در شاهنامه، بر پهلوانيگري ايرانيان اشارههاي زيادي دارند. در متنهاي كهن مانند اوستا نيز از پهلوانان و جوانمردان سخن به ميان آمده است. هنرمندان سنگنگار نيز به سبب شيفتگي به پهلوانان و نيروي افسانهاي آنان، كارزار هايشان را در 4500 سال پيش بر كتيبههايي نقل كردهاند كه در لرستان و بينالنهرين يافت شده است.
«مهدي رسولي» كارشناس ارشد تاريخ درباره پيدايش كشتي ميگويد: kostik به زبان پهلوي، كمربند بلندي بوده است كه زرتشتيان هنگام نيايش و پهلوانان به وقت كشتي گرفتن به كمر ميبستند كه شايد بعدها اين واژه به كشتي تبديل شده است.
وي با بيان اين كه با ورود اسلام به ايران، عارفان و اهل تصوف نيز به پهلوانيگري و كشتي گرايش يافتند، ميافزايد: در اين مورد ميتوان از پهلوان نامي، پورياي ولي(محمود وليالدين خوارزمي) نام برد كه مردي عارفمنش و پيرو امام علي(ع) بود و گونهاي آيين جوانمردي را در سده هشتم بنيان گذاشت و غذاخوردن را بيحضور مهمان، جايز نميدانست.
پس از ورود اسلام به ايران، الگوي پهلوانان، امام علي(ع) شد و اينان همه نشانگان جوانمردي را در وجود آن امام ميديدند و بر اين باور بودند كه فتيان fetyan راستين، مرام و منش و كردار و گفتار خود را وامدار حضرت علي(ع) هستند كه جان در راه دوست خويش فدا ميكرد و در خلوت، به دستگيري از تنگدستان جامعه ميپرداخت و بر لغزش و گناه افراد، چشم ميپوشاند.
رسولي بر اين باور است كه در دوران صفويه و زنديه نيز پهلوانيگري در كشتي نمود يافته بود و در زمان صفويه، كشتي دوران پررونقي يافت و در هر شهري، دهها پهلوان به آموزش و آموختن فنون و آيين پهلواني سرگرم بودند.
وي ميگويد: در زمان قاجار نيز پهلوانان نامي، ميداندار كشتي و مروج آن شدند و مسابقههاي كشتي تا سال 1318 به همان شيوه آيين كشتي پهلواني برگزار ميشد؛ اما در سال 1323 برگزاري رقابتهاي كشتي پهلواني، شكل رسمي به خود گرفت و هر سال پهلوانان ايران از دل اين رقابتها معرفي ميشدند و بازوبند پهلواني را براي يك سال از آن خود ميكردند و اگر مانند تختي و مصطفي طوسي، 3 سال پياپي به پيروزي ميرسيدند، لقب جهانپهلوان ميگرفتند و صاحب هميشگي بازوبند پهلواني ميشدند.
در اين ميان پهلواناني چون غلامرضا تختي بوده اند كه با حقجويي و ستمستيزي، فراتر از نام و لقب رفته و به اسطورهها پيوسته اند.
* جريان دوم
به گفته رسولي، زرينكوب در كتاب جستجو در تصوف ايران، اهل فتوت را آدمهاي بيادعا و به دور از ريا و رازدار ميخواند. در برخي كتابها نيز فَتي Fata انساني است كه حتي اگر دربارهاش انصاف به خرج ندهند، وي باز هم بايد منصف باشد؛ به سخن ديگر فتيان، نيكوكاران بيچشمداشتاند.
اين كارشناس تاريخ با بيان اين كه از سده دوم هجري، فتوّت در ايران وارد مرحله نويني ميشود، ميافزايد: «سعيد نفيسي» در كاووشهاي خود درباره تاريخ فتوت در ايران، به باورهاي كيش مانوي و ابومسلم خراساني ميرسد و اين كه راهنماي اينان در ميانههاي سده دوم هجري عليه بيدادگريهاي امويان، آيين فتوت بوده است.
در سده پنجم، گروههاي فتوت، به سياست ميگرايند و قدرت سياسي مييابند و در سدههاي ششم و هفتم، صاحب تشكيلات ميشوند.
«اكبر پورمحسن» نيز درباره گرايش سياسي اهل فتوت ميگويد: فتيان نماد زور و مهارت در فنون بودند؛ شايد براي همين ويژگي در يك دورهاي حتي بزرگزادهها (اشراف) به كسوت فتوّت در ميآمدند و جامه ويژه سروال ميپوشيدند؛ در زمان صفويه، فتيان به دربار راه مييابند و درگير سياست و مسائل اجتماعي ميشوند.
اين مدرس دانشگاه سپس به تعاريف اهل تصوف از فتوت ميپردازد: عنصرالمعالي، فتوت را در اهل عمل بودن و راستيگرايي و شكيباپيشگي ميداند. كساني ديگر كه اهل تصوف بودهاند، باور داشتند كه بدون فتوت، امكان شناخت عرفان(شريعت، طريقت و حقيقت) ممكن نيست.
* بيداد تضاد
رسولي، با بيان اين كه جريان دوم تاريخ فتوت تا هشت سده به درازا انجاميد، ميافزايد: در اين سدههاي طولاني، جريان فتوت به شاهراهها و كژراههاي بسياري افتاد. گروههاي فتيان به همان اندازه كه به لحاظ آيين و گفتار، اشتراكات زيادي داشتند، به لحاظ كردار در تضاد بودند؛ گروهي مدارا و مردمداري پيشه كرده بودند و گروهي ديگر به زورگويي روكرده و به مردم، ستم روا ميداشتند.
اين كارشناس تاريخ درباره عياران ميگويد: همزمان كه برخي در تاريخ، عياران را مينوازند، پژوهشگري ديگر آنان را راهزن ميخواند؛ و همزمان كه از گروههاي عياران به زشتي ياد ميشود، گروه ديگر از عياران را ستمستيز معرفي ميكنند كه بر بنياميه و بنيعباس شوريدند.
در حقيقت عياران گروهي بودهاند كه به زور از دارامندان ميگرفتند و به فقرا ميدادند. به گفته ابنبطوطه، آنان مردماني مهربان و نيك سرشت بودند و البته در ميانشان مانند اخي شجاعالدين هم يافت ميشد كه زورمنداني قدرتجو بودند و بر حكومتها ميشوريدند.
عياران كه يكي از كهنترين گروه فتيان هستند، در حلقه خود، آدابي داشتند كه تازهوارد بايد خود را با آنها سازگار ميكرد. بعدها كساني يافت شدند كه براي آموزش، آن آداب را مكتوب و مدون ساختند.
پورمحسن نيز درباره عياران ميگويد: كهنترين گروه فَتيان، عياران هستند كه همواره در بيرون از شهر و يا در كوهها و بيابانها بهسر ميبردند و شهرتشان نيز به سبب راهزني بود.
آنان كه هميشه كاروانها را تعقيب ميكردند و بخشي از مال بادآورده را به تنگدستان و نيازمندان و دردمندان و بيماران جامعه ميبخشيدند، خود تحتِ تعقيبِ دائميِ حكومتها بودند. البته گروهي از اينان نيز در خدمت حاكمان وقت بودهاند. گروه ديگري از عياران نيز در شهر ميزيستند و داراي شغل و كار و درآمد خوبي بودند و به زيردستان، دستي دهش داشتند.
رسولي درباره سربداران ميگويد: همه سربداران، پهلواناني قوي و زورآزما بودند كه بر ضد حكومت مغولان، شورش كردند.
اين كارشناس تاريخ ميافزايد: سربداران به فرمانروايي امير عبدالرزاق (پهلوان و كشتي گير) و با شعار «سر به دار ميدهيم، تن به ذلت نميدهيم»، در خراسان به حكومت رسيدند.
* زورخانه
نواي ضرب و آواي ياعلي در آيين زورخانه (جايگاه پرتپش و آرامش مردان رزم) را همه ميشناسند و با پژواك زنگ و ضرب مرشد كه در فضاي زورخانه طنين مياندازد، آشنايند و ميدانند پهلوانان و جوانمردان سينهستبر با جامه ويژه و گرد هم در گود نرمش ميكنند، يا كشتي ميگيرند.
زماني فرا رسيد كه پهلواني، بدون ورزش باستاني و زورخانه، معني خود را از دست ميداد؛ بدين گونه، زورخانه، محل تجمع پهلوانان لوطيمنش شد و اهل فتوت سرانجام به خلوت زورخانه پناه آوردند تا به آواي مرشد كه از شاهنامه و شعرهاي حماسي ميگويد و از نيكويي و جوانمردي و خلق و خوي مردانگي سخن ميراند، گوش دهند و به هنگام ورود، كوتاهي درگاه، وادارشان سازد كه خم شوند و فرهنگ فروتني را به ياد آورند.
پس از ورود اسلام به ايران، زورخانه، جايگاه خود را ميان مردم حفظ كرد و پهلوانان در زورخانهها به ترويج انسانيت و افتادگي و فروتني پرداختند. در سده هفتم نيز محمود خوارزمي (پورياي ولي) به ساماندهي ورزش زورخانهاي پرداخت. بعدها در تاريخ معاصر، ورزش زورخانهاي در فهرست ميراث معنوي يونسكو (سازمان آموزشي، علمي و فرهنگي ملل متحد) به ثبت رسيد.
البته در زورخانه نيز پهلوانان مانند گذشته گرامي داشته ميشوند؛ نه فقط پهلوانان نامي، بلكه كهنه سواران، مرشد، پيشكسوت، صاحب زنگ و صاحب تاج.
و مرشد هنگام ورود پهلوانان بزرگ، زنگي را كه با زنجيري بر سردر زورخانه آويزان است، به صدا در ميآورد تا حاضران را از ورود يك پهلوان آگاه كند. يا پهلواني با شكست ديگران، صاحب زنگ ميشود و در زورخانههاي ايران، آيين ويژه پهلوانان زنگي را برايش به جاي ميآورند.
و در اين ميان بودهاند پهلواناني كه به پيروي از منش جوانمردي، هرگز از حقوق و نيز مستمري بازوبند پهلواني خود استفاده نكردهاند، يا همه آن را به افراد ندار ميبخشيدند و خود مانند ديگران كار ميكردند.
زورخانه، همواره مكاني براي نيرومندي، تقويت روحيه ورزشكاري، فروتني و دوري از غرور بوده است و هر بار به پهلوانان گوشزد ميكند كه آيين پهلواني، يعني فداكاري و دستگيري از زيردستان و مبارزه با ستم.
رسولي نيز بر همين باور است: زماني كه تاريخ پهلواني، مسيري پر فراز و نشيبي را پيمود، پهلوانان، گوشه زورخانه اختيار كردند تا در خلوت آن به گذشته خود بينديشند و كانوني بسازند براي فروتني و خاكساري و راستيگرايي.
وي ميافزايد: ورزش زورخانهاي آداب ويژه خود را دارد. داستان آهنگين با همراهي ضرب زورخانه كه مهمترين ساز اين نوع ورزش است، شوري در ورزشكاران و پهلوانان بر ميانگيزد.
پهلوانان نيز هماهنگ با موسيقي مرشد، حركتهاي زيباي گروهي يا فردي خود را مانند سنگ گرفتن، ميلگيري، شنا و كباده زدن، تمرينهاي كششي و گرمكردن، پايزدن، چرخيدن انجام ميدهند.
* روسپيدي
آيين جوانمردي، حقيقتي خدشهناپذير است. از يك سو چهرههاي خوشنامي مانند پورياي ولي و غلامرضا تختي(واپسين پهلوان نامي ايران) و داشاكل افسانهاي در تاريخ ميدرخشند، از يك سو بيرونشوندگان از اين دايره، كاكارستم و مانند اويند كه در تاريخ، نامي سياه و تاريك يافتهاند.
پهلوانيگري با همه ريشههايش در كهنفرهنگ ايرانزمين، گرچه امروز مانند بسياري آيينهاي ديگر از خاطرهها رفته است، ولي خوبي هايش به زلف تختيها گره خورده و در تاريخ براي كاكارستمها جز روسياهي نمانده است.
منبع: اطلاعات/ ع.درويشي
اول**1368**
تهران- ايرنا- جريان نخست جوانمردي، آدابي ويژه بود كه ريشه در فرهنگ ايران باستان داشت؛ بهار(شهريار شاعران)، آيين جوانمردي را در ميان اسواران(asvaran) دوره هخامنشي جسته و بر اين باور است كه آنان در سراسر ايران پراكنده بودهاند و هفت گروهشان كه در شمار فرمانروايان بودند، در جوانمردي و دليري و راستگويي و هنرمندي، آوازه داشتهاند.