روزي كه شهيد 'مهدي باكري' قرآن جيبي خود را به من هديه داد

تبريز - ايرنا - بانوي بسيجي تبريزي در خصوص ياد مانده هاي خود از دوران هشت سال دفاع مقدس گفت: هنوز قرآني را كه شهيد مهدي باكري به هنگام مجروح شدنش به من هديه داد، به يادگار از آن دوران نگه داشته ام.

'صديقه صارمي رسولي' كه در دوران هشت سال دفاع مقدس حضور فعالي در جبهه جنگ حق عليه باطل داشته است، به خبرنگار ايرنا مي گويد: سال 1339 در خانواده اي مذهبي در خيابان خيام تبريز متولد شدم.

وي افزود: اواخر مهرماه سال 56 بود كه پدرم به كربلا مشرف شد، وقتي كه بازگشت مدت ها حرف آن مرد در خانه بود و من كنجكاو از اين بودم كه آن مرد كيست كه پدرم روز و شب از او سخن مي گويد و اينگونه عاشق و شيفته او شده است.

وي ادامه مي دهد: پدرم با حالتي وصف ناشدني از او حرف مي زد و هر بار كه نام آن مرد مي آمد، اشك از چشمانش جاري مي شد و مي گفت من سعادت اين را داشتم كه در نجف ايشان را از نزديك زيارت و به او اقتدا كرده و نماز بخوانم.

صارمي مي گويد: بالاخره پس از كلي كنجكاوي فهميدم آن مرد كسي نيست جز امام خميني (ره) و من از طريق سخنان پدرم با امام آشنا شدم و عاشقانه براي ديدنش به انتظار نشستم.

وي مي گويد: 29 بهمن ماه سال 59 را خوب به ياد دارم كه با اصرار و پافشاري بسيار همراه پدر و برادرم به مسجد قزلي تبريز رفتم تا سخنان آيت الله قاضي (نخستين امام جمعه تبريز) را هرچند از دور بشنوم.

وي اظهار مي كند: آنها داخل مسجد شدند و من كه روسري كرم رنگ و كشف كتاني سفيد بر تن داشتم كنار ديوار مسجد ايستادم و تمام صحنه ها را به چشم خود ديدم كه ماموران ستمشاهي چگونه مردم را برآشفتند.

صارمي مي گويد: وقتي ماموران به ساحت مسجد هجوم آوردند، خيل عظيم جمعيت مردم تبريز در صحنه حاضر و راهپيمايي مردمي شكل گرفت و به چشم خود آتش گرفتن بانك را نظاره گر بودم.

وي ادامه مي دهد: از ترس به سمت مدرسه ام رفتم و در راه وقتي سربازان من را ديدند دستور ايست دادند و گفتند كيستي و اينجا چه ميكني كه من در پاسخ كتاب هاي مدرسه ام را نشان دادم و گفتم ' دانش آموزم از مدرسه مي آيم'.

وي اظهار مي كند: فرمانده اين سربازان جلو آمد و مرا به تمسخر گرفت و حل داد كه من در اين لحظه به او تندي كردم كه اين امر باعث شد فرمانده با باتوم خود ضربه اي محكم بر پهلوي من بزند و دستور داد دستگيرم كنند.

اين بانوي بسيجي مي گويد: با وجود اين ضربه محكم از ترس جانم با هرچه در توان داشتم شروع به دويدن كردم، پس از طي مسافتي طولاني وقتي مطمئن شدم سربازان ديگر نمي آيند در جلوي در خانه اي نشستم تا نفسي تازه كنم.

وي ادامه مي دهد: در اين هنگام سرباز ديگري را ديدم كه به من نزديك شد و گفت ' تو اينجا چه ميكني و چرا نشسته اي' و من اظهار كردم از مدرسه آمده ام به سمت خانه مي روم خسته شده ام نشستم تا كمي قوت گيرم، كه سرباز گفت 'زود بلند شو مي داني كجا نشسته اي؟ اينجا سازمان امنيت است' كه من با شنيدن اين كلمه پا به فرار گذاشتم.

وي اضافه مي كند: با پيروزي انقلاب اسلامي فروردين ماه سال 58 من به همراه چند تن از دبيران و دوستانم نخستين انجمن اسلامي دانش آموزان را در تبريز تشكيل داديم.

اين بانوي بسيجي با بيان اينكه در آبان ماه سال 58 زمزمه هاي تشكيل نيروي انساني و بسيج در كشور شنيده مي شد، ادامه مي دهد: افتخار مي كنم كه جزو اولين نفراتي هستم كه در تبريز ثبت نام كردم و به همراه 20 بانوي ديگر دوره هاي آموزشي عقيدتي، سياسي و نظامي را به فرماندهي شهيد تجلايي گذرانديم.

وي مي گويد: با فرمان حضرت امام در خصوص تشكيل نهضت سوادآموزي وارد اين مجموعه شدم و شش ماه نخست به عنوان آموزشيار خدمت كردم و سپس مسووليت گزينش خواهران به من سپرده شد.

صارمي با يادآوري جريان پاوه در اواخر سال 58 افزود: به همراه شهيد آيت الله مدني براي عيادت از مجروحان به بيمارستان شير خورشيد تبريز (سينا فعلي) رفتيم.

وي ادامه مي دهد: آيت الله مدني از يكي از بهياران بيمارستان خواست اگر شهيدي وجود دارد به زيارت اين عزيزان برويم كه به سردخانه بيمارستان راهنمايي شديم و من براي نخستين بار از نزديك پيكر شهيد را ديدم.

وي اظهار مي كند: پس از بازديد از اين عزيزان آيت الله شهيد مدني به ما دستور داد برويد امداد بياموزيد كشور بزودي نيازمند امداگران بيشتري خواهد شد كه من به همراه خانم ها حيدرنيا، جليلوند و مرحومه مرتضوي براي آموزش به بيمارستان سينا معرفي شديم.

اين بانوي امدادگر هشت سال دفاع مقدس مي گويد: سه روز نخست در اورژانس بيمارستان فقط نظاره گر بوديم كه از روز چهارم پزشك دستور داد كار عملي انجام دهيم با اينكه هيچ اطلاعاتي در خصوص بخيه زدن يا پانسمان زخم نداشتيم به ما آموزش عملي بر روي بيماران داده شد.

وي با بيان اينكه من به دليل حجابي كه داشتم يك سال قبل از پيروزي انقلاب از مدرسه اخراج شده و نتوانسته بودم ديپلم بگيرم، اضافه كرد: با پيروزي انقلاب در امتحانات پايان سال خرداد ماه سال 60 شركت كردم و بالاخره پس از چند سال وقفه ديپلم گرفتم.

وي مي گويد: با شروع جنگ بسيار تلاش كردم كه به همراه ديگر بسيجيان و سپاهيان براي امدادگري به جبهه بروم كه مادرم مخالفت كرد و مانع رفتن من به جبهه شد.

صارمي با بيان اينكه عاشق حضور در كنار رزمندگان بودم تا دين خود را نسبت به امام و انقلاب ادا كنم، اظهار مي كند: نخستين روز فروردين ماه سال 61 را در كنارمزار شهدا گذراندم و سپس نزد مهندس سيد حسن نوربخش مسوول وقت جهادسازندگي استان رفتم و از او خواستم خانواده ام را راضي كند تا من نيز به جنوب بروم.

وي با بيان اينكه با گرفتن رضايت پدر و مادرم عازم جنوب شدم، اضافه مي كند: به بهداري خوزستان معرفي شدم و از آنجا به بيمارستان رازي اهواز رفتم كه دقيق به خاطر دارم هشتم ارديبهشت ماه سال 61 وارد اهواز شدم و در آنجا به ما گفتند دشمن در 35 كيلومتري اهواز است.

وي افزود: به عنوان امدادگر كار خود را در اين بيمارستان آغاز كردم و در آنجا بود كه با خانواده هاي شهيدان باكري، همت، نوربخش آشنا شدم و در آنجا من را 'صارم جبهه' صدا مي كردند.

وي ادامه مي دهد: با شروع عمليات بيت المقدس بقدري مجروح به بيمارستان انتقال يافت كه ديگر كسي منتظر دستور نبود هر كه هر آنچه در توان داشت، انجام مي داد.

اين بانوي بسيجي خاطرنشان مي كند: در آن دوران بود كه با شهيده 'مريم فرهانيان' آشنا شدم او نيز به عنوان امدادگر فعاليت مي كرد و اهل آبادان بود وقتي فهميد من از تبريز آمده ام گفت' اينهمه از آذربايجان دور هستيم و تو آمده اي كه به ما كمك كني؟' .

وي با بيان اينكه بالاخره عمليات بيت المقدس رسيد، ادامه مي دهد: وقتي پيكر مجروح شهيد مهدي باكري را به بيمارستان آوردند من به عنوان امدادگر در كنار او بودم و قرآني را كه در جيبش آغشته به خون شده بود را از وي به يادگار گرفتم.

اينجاي سخنانش كه مي رسد، از كيفش بسته اي را بيرون مي آورد، چفيه ايي را كه هنگام مجروحيت خود بر گردن داشت را با احترام خاصي باز مي كند و قرآن شهيد باكري را به من نشان مي دهد و مي گويد: نوعروسان بسياري با اين قرآن به خانه بخت رفته اند و دانشجويان بسيجي بسياري با آن ختم قرآن انجام داده اند.

صارمي با بيان اينكه 24 تير ماه سال 61 در عمليات رمضان نيز كنار رزمندگان حضور داشتم، ادامه مي دهد: آذر ماه سال 62 نيز به جبهه آمدم ولي به دليل اينكه جنگ به غرب كشور كشيده شده بود مدتي در بخش سي. اس. آر بيمارستان به عنوان مسوول استريل وسايل اتاق عمل فعاليت كردم و بعد به تبريز بازگشتم.

اين بانوي امدادگر بسيجي افزود: بهمن ماه 62 در منطقه حضور داشتم كه عمليات خيبر شروع شد و دشمن براي نخستين بار شيميايي زد و افراد زيادي مجروح و زخمي شدند.

وي ادامه مي دهد: هنگام حمل مجروحان به ما گفته شد، دست به هيچ جاي بدن مجروحان و خودمان نزنيم و اگر قسمتي از بدنمان شروع به خارش كرد به هيچ عنوان نبايد دست زد و فقط هرچه سريعتر مجروحان را به بيمارستان انتقال دهيم.

وي اظهار كرد: ششم اسفند در حين انتقال مجروحان به بيمارستان مجروح شدم و ديگر چيزي به خاطر ندارم تا اينكه هفت اسفند در بيمارستاني در تهران به هوش آمدم، ريه هايم آلوده شده بود و از پشت تركشي به من اصابت كرده بود.

صارمي با بيان اينكه در بهمن ماه سال 63 در عمليات بدر به جبهه برگشتم، افزود: بدترين خاطره جنگ برايم شنيدن خبر شهادت مهدي باكري بود كه 25 اسفند ماه ساعت 12 شب اين خبر دردناك همه را متاثر و ناراحت كرد.

وي ادامه مي دهد: خبر شهادت مهدي باكري موجب شد عراقي ها چندين شبانه روز جشن و سرور در مقر خود برپا كنند.

وي اظهار كرد: سال 64 به عنوان راهنماي تعليماتي نهضت سوادآموزي به منطقه ورزقان آذربايجان شرقي رفتم تا مدتي از جبهه دور بمانم و بتوانم نيروهاي رزمنده بيشتري را جمع آوري كنم.

اين بانوي بسيجي مي گويد: در سال 65 در عمليات والفجر هشت نيز كنار رزمندگان حضور داشتم و شاهد حضور خادمان حرم مقدس امام رضا (ع) بودم كه براي برافراشته كردن پرچم مرقد مطهر بر بام مسجد فاو آمده بودند.

وي ادامه مي دهد: با پايان جنگ در تبريز فعاليت هاي فرهنگي خود را ادامه دادم و اكنون به عنوان راوي دفاع مقدس در انجمن راويان دفاع مقدس و معلم درس معارف و دين و زندگي در آموزش و پرورش فعاليت مي كنم و تاكنون در تمام شهرستانهاي استان و همچنين شهرهاي شيراز، اردبيل، قم و مازندان به عنوان روايتگر حضور يافته ام.

اين بانوي بسيجي تاكيد مي كند: دشمنان نظام و اسلام بدانند تمام بسيجيان به دليل عهد و پيماني كه با امام و ولي خود بسته اند عاشقانه و مخلصانه براي برافراشته نگه داشتن پرچم انقلاب اسلامي فعاليت مي كنند.

وي با اشاره به ناامني هاي حاكم در منطقه اظهاركرد: قدرت الهي، ولايت فقيه و خون شهدا ايران اسلامي را بيمه كرده و هيچ احدي جرات نزديك شدن به اين مرزو بوم را ندارد.

6120/1352/587
۰ نفر