جرقه اعتراضات خياباني زماني خورد كه روز نهم آگوست سال جاري دارن ويلسون، افسر پليس شهر فرگوسن ايالت ميسوري، در زمان خارج از زمان كاري خود با شليك گلوله به مايكل براون، نوجوان سياهپوست غيرمسلح، وي را به قتل رساند. بلافاصله پس از قتل مايكل براون اعتراضات در فرگوسن آغاز شد و تبديل به راهپيماييهاي اعتراضي شبانه شد كه در مدت كوتاهي در چندين ايالت ديگر نيز گسترش يافت. در مدت اعتراضات مسالمتآميز فرگوسن، پليس آمريكا با تجهيزات نظامي جنگي و خودروهاي زرهي در مقابل معترضان ظاهر شد؛ امري كه سبب آن شد تا بسياري از منتقدان و رسانهها خيابانهاي فرگوسن را به خيابانهاي جنگزده بغداد و كابل تشبيه كنند.
اما اعتراضات به نژادپرستي در پليس ايالات متحده زماني به اوج خود رسيد كه هيأت منصفه دادگاه عالي ايالت ميسوري، راي به تبرئه افسر پليس داد. به دنبال اين اتفاق اعتراضات فرگوسن كه اين بار با خشم بيشتري همراه شده بود، به اوج خود رسيد و در مدت كوتاهي به بسياري از ايالات ديگر نيز راه يافت. برخلاف موج نخست اعتراضات، اين بار بيشتر جمعيت معترضان را سياهپوستان تشكيل نميدادند، بلكه سفيدپوستان نيز بخش اعظمي از اين موج را تشكيل ميدادند.
تنها چند روز از حكم دادگاه ميسوري گذشته بود كه دادگاه ايالت نيويورك نيز حكم به تبرئه دانيل پنتالئو داد؛ يك افسر پليس نيويورك كه در 17 ژوئيه يك شهروند سياهپوست غيرمسلح ديگر به نام اريك گارنر را در شهر نيويورك به قتل رسانده بود. صدور اين دو رأي در فاصله زماني كمتر از يك هفته، منجر به خشم مضاعف معترضان شد.
نكتهاي كه در مورد اين اعتراضات نبايد از ياد برد، تلاش پليس آمريكا براي به خشونت كشيدن تظاهراتها و ارائه تصويري غيرواقعي و خشن از اين اعتراضات مسالمتآميز بود؛ معترضاني كه در ابتداي امر و پس از آن همواره در تلاش براي انتخاب روشي عاري از خشونت براي ابراز اعتراضات خود بودند. بسياري از معترضان با بالا گرفتن دستهاي خود به نشانه تسليمشدن، سعي در زنده نگه داشتن ياد مايكل براون داشتند كه هنگام شليك گلوله از سوي دارن ويلسون؛ دستهاي خود را به نشانه غيرمسلح بودن بالا گرفته بود. از سوي ديگر بسياري ديگر از معترضان با حمل پلاكاردهايي با مضمون (نميتوانم نفس بكشم)، به خفه كردن اريك گارنر به دست دانيل پنتالئو اعتراض داشتند، اما حتي اين روشهاي اعتراضي مسالمتآميز نيز با شليك گاز اشكآور، نارنجكهاي دودزا و اسپري فلفل از سوي پليس آمريكا همراه شد.
در كنار وقايع نگاري اين اعتراضات نبايد واكنشهاي مقامات ايالات متحده را نيز فراموش كرد. به دنبال تشديد موج اعتراضات پس از صدور رأي دادگاههاي اين دو ايالت، باراك اوباما در پيامي از معترضان خواست كه به رأي دادگاه احترام بگذارند!
اين اتفاق در حالي رخ داد كه بسياري از رنگينپوستان آمريكا با انتخاب باراك اوباما به عنوان رئيسجمهوري ايالات متحده، به كاهش تبعيض نژادي و ارتقاي سطح طبقاتي رنگينپوستان در اين كشور اميدوار بودند. بر اساس نظرسنجيهاي بلومبرگ، بيش از نيمي از مردم ايالات متحده بر اين باورند كه شكاف ميان سفيدپوستان و رنگينپوستان در تمامي ابعاد اجتماعي نسبت به سال 2008 (انتخاب اوباما به عنوان رئيسجمهوري براي بار نخست) بسيار عميقتر شده است.
ميتوان اين گونه گفت كه باراك اوباما نه تنها گامي در مسير كمك به پايان دادن به رفتارهاي خشن و تبعيضآميز پليس آمريكا بر نداشته بلكه اينك خشونت دولتي عليه سياهپوستان به اوج خود رسيده است تا آنجا كه در هر 28 ساعت يك سياهپوست به دست پليس آمريكا به قتل ميرسد. شايد بهتر باشد جامعه سياهپوستان آمريكا همچنان نواي «رويايي دارم» را بر لب داشته باشد، چرا كه با گذشت بيش از 50 سال از تلاشهاي مارتين لوتركينگ، مفهوم «عدالتنژادي» در آمريكا در حد يك روياي دست نيافتني باقي مانده است.
منبع: اطلاعات
اول**1368**
تهران- ايرنا- روزنامه «اطلاعات» امروز -دوشنبه- در يادداشتي به قلم «محمودرضا اميني» به موضوع ادامه نژادپرستي آمريكا عليه سياهپوستان پرداخته و نوشته است: زماني كه مارتين لوتر كينگ در 28 آگوست سال 1963 در سخنراني خود با عنوان «رويايي دارم» در خطابهاي بلند بالا آرزوي خود مبني بر عاريشدن ايالات متحده از تبعيض نژادي و نژادپرستي را مطرح كرد، چنان شور و شوقي جامعه سياهپوستان آمريكا را در برگرفت كه شايد هيچ يك از آنها حتي تصور نمي كردند كه بيش از 50 سال پس از آن همچنان سياهپوستان آمريكا براي مبارزه با تبعيض نژادي و نژادپرستي در اين كشور دست به اعتراضات خياباني بزنند، اما اين بار موضوع ميتوانست حتي فراتر از اينها باشد؛ اعمال خشونت عليه سياهپوستان از سوي نهادهاي دولتي ايالات متحده.