۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۷:۴۹
کد خبر: 81539570
T T
۰ نفر

«راز نهان» نارنجك هایی كه منفجر نمی شدند

۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۷:۴۹
کد خبر: 81539570
«راز نهان» نارنجك هایی كه منفجر نمی شدند

ایلام - ایرنا - جبهه و جنگ با آن همه تیر و تركش، دود و خون و آتش با وجود نیروهای دلاور و شجاع پر است از خاطرات زیبا و شنیدنی كه باید همیشه حكایت شوند و قصه شب كودكان تا این اسطوره های بی بدیل تاریخ در ذهن ها ثبت شود.

یكی از بازماندگان جبهه های حق علیه باطل در بیان خاطره خویش از یك پیرمرد بسیجی و شجاع در خط مقدم جبهه اینگونه تعریف می كند: حدود دو سه روز از عملیات نصر 8 در ارتفاعات گرده رش كردستان عراق می گذشت، در سمت چپ منطقه ی عملیاتی لشكر 11 امیر المومنین (ع)، بچه های لشكر 7 ولی عصر(عج) حضور داشتند، من به عنوان فرمانده گردان 507 از لشكر 11 كه به اصطلاح با جناح راست لشكر 7 الحاق داشتیم.

'عبدالله موسی بیگی' افزود: برای اطمینان از الحاق كامل و نبود خلاء تصمیم داشتیم در بازدید از محور، دیداری با رزمندگان لشكر 7 داشته باشم.

وی ادامه داد: نزدیك های ظهر اول آذرماه سال 66 بود وقتی به اولین سنگر نگهبانی آن ها رسیدم، پیر مردی حدودا 55 الی 60 ساله دیدم كه با بكاربردن الفاظی شبیه ناسزا اشیایی به سمت پایین ارتفاعات پرتاب می كرد، اما به دنبال این پرتاب ها هیچ انفجاری رخ نمی داد.

وی اضافه كرد: متعجب شدم و كه چرا این رزمنده داد و فریاد می كند و اگر نارنجك پرتاب می كند، چرا منفجر نمی شوند به همین دلیل خود را به او رساندم.

وی افزود: پیرمرد همین كه مرا در كنار خود دید گفت «برادر بیا كمك كن ، این عراقی ها دارند می رسند هرچه نارنجك پرتاب می كنم منفجر نمی شود به گمانم این نارنجك ها خرابند.»

موسی بیگی گفت: خوب به پایین كه نگاه كردم دیدم چند عراقی سینه به سینه بچه ها در حال جلو آمدن هستند و حالا این پیرمرد سعی در ایستادگی و گرفتن پیشروی آنان داشت، اما نارنجك هایش منفجر نمی شدند.

وی اظهار كرد: دیدم كه پیرمرد بدون اینكه ضامن نارنجك ها را بكشد آنها را پرتاب می كند به همین دلیل به او گفتم كه چرا ضامن آنها را نمی كشی و بعد پرتاب كنی.

وی افزود: پیر مرد نگاهی به نارنجك ها كرد و گفت «مگر اینها هم ضامن دارند؟» گفتم آره خوب ضامن دارند! اول به من نگاه كن بعد حلقه ضامن نارنجك را بكش و سپس پرتاب كن.

وی ادامه داد: هنور صحبت های من تمام نشده بود كه با كشیدن ضامن و پرتاب نارنجك ها بسیاری از عراقی ها به درك واصل شدند و پیرمرد از شادی این حادثه با صدای بلند ' الله اكبر' می گفت

رزمنده گفت: ای بابا كاش از اول متوجه شده بودم و الا تا حالا همه را كشته بودم.

موسی بیگی گفت: در این هنگام ، سایر بچه های لشكر هفت متوجه شدند و از سنگرها بیرون آمدند و به كمك ما شتافتند و توانستیم عراقی ها را عقب برانیم و تلفات سنگینی وارد كنیم.

وی افزود: بعد از این ماجراها تا مدت ها داستان آن پیرمرد و نارنجك ها را تعریف می كردند و در محافل خود در بین رزمنده ها دهان به دهان می چرخید.

نقل خاطره از آثار منتخب جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس ایلام تحت عنوان 'راز نهان'

تمام**
۰ نفر