۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۳:۳۷
کد خبر: 81621728
T T
۰ نفر
كارشناس مسايل فرهنگي: تاريخ دوره پهلوي بازخواني شود

تهران - ايرنا - يك مورخ و كار‌شناس مسائل فرهنگي گفت: بايد درباره تاريخ عصر پهلوي بازخواني جدي صورت گيرد چرا كه منابعي كه ما درباره اين دوره داريم عمدتا توسط پهلوي‌ها نوشته شده و كمتر اين موارد نقادي شده است.

به گزارش روز دوشنبه گروه فرهنگي ايرنا، يعقوب توكلي در نشست نخست سوژه‌يابي از تاريخ معاصر با بيان چرايي توجه دوباره به اين برهه از تاريخ كشورمان گفت: پهلوي‌ها چهار دوره تاريخ نگاري دارند. دوره اول تاريخ نگاري پهلوي‌ها دوره تلاش‌هاي گسترده آن‌ها براي اثبات پيوندهاي فرضي و خيالي با پادشاهان باستاني هخامنشي و ساساني پيش از اسلام است. لذا در اين دوره همه استنادات و ارجاعات به ايران باستان است.

به گزارش حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي وي افزود: اگر به نطق محمدعلي فروغي در تاجگذاري رضاشاه دقت كنيم، مي‌بينيم كه وي به رضاشاه مي‌فهماند كه شما از نسل كوروش و داريوش و پادشاهان ساساني هستيد. جالب است كه اين هزار و چهارصد سال مابين دوره باستان و معاصر را داراي نسبتي با رضاخان نمي‌بيند.

اين كارشناس فرهنگي ادامه داد: كتاب‌هاي اين دوره هم در دانشگاه‌ها و مراكز علمي به ايران باستان مي‌پردازند و مستشرقاني هم كه در دوره پهلوي به ايران آمدند مثل رومن گريشمن و كريستين سن هم به اين باور كمك كردند. تا آنجا كه مي‌بينيم در دهه 1350 تاريخ ايران از هجري شمسي به شاهنشاهي تغيير مي‌كند. آثار شاخص اين دوره مثل ايران باستان پيرنيا تا نوشته‌هاي پورداوود و تقي‌زاده بر مبناي نگاه باستان گرايانه است.

توكلي اظهار داشت: دوره دوم تاريخ نگاري پهلوي‌ها بعد از تحولات افزايش قيمت نفت و اصلاحات ارضي است. در اين دوره پهلوي‌ها وارد ادبيات تمجيدي مي‌شوند و تلاش مي‌كنند تا يك نقش بسيار شكوهمند براي خود در فرايند تاريخ ايران منظور كنند. شما در اين دوره به آثار فراواني مثل پيش به سوي دروازه‌هاي بزرگ تمدن، عظمت بازيافته و ماموريت براي وطنم برمي‌خوريد كه بسيار تمجيدآميز است و با واقعيت‌هاي‌‌ همان زمان هم مطابقت ندارد.

وي افزود: دوره سوم تاريخ‌نگاري پهلوي‌ها دوره‌اي است كه پس از شكست و فرار از كشور، آن‌ها در صدد پاسخ‌گويي برآمدند و تلاش كردند تا اتفاقي را كه در ايران افتاد فاجعه‌نمايي كنند. در آثار اين دوره انقلاب اسلامي به عنوان يك فاجعه بزرگ نمايانده شده و براي اين فاجعه بزرگ به دنبال مقصر هستند.

اين پژوهشگر تاريخ معاصر در ادامه گفت: با مطالعه منابع، من حدود ده مقصر مختلف را در اين آثار پيدا كردم. مثلا شاه در كتاب پاسخ به تاريخ مي‌گويد كه دشمنان مردم ايران، اشرف مي‌گويد كه آمريكايي‌ها، فريدون هويدا مي‌گويد كه شخص خود شاه مقصر بود و خود هويدا در محاكمه‌اش سيستم را مقصر معرفي مي‌كند يا جهانگير تفضلي كه اطرافيان شاه را فاسد معرفي مي‌كند كه باعث سقوط شاه شدند. شروع تاريخ نويسي بعد از انقلاب پهلوي‌ها با كتاب پاسخ به تاريخ است و كتاب‌هاي اين دوره چه به صورت تحقيق يا خاطره يا مقاله مي‌خواهد بگويد كه ما در وقوع انقلاب اسلامي مقصر نبوديم. اما جالب اين است كه در اين كتاب‌ها اساسا پديده‌اي به نام مردم ديده نمي‌شود و مردم ايران نقشي در آنچه كه واقع شد، ندارند و معتقدند كه يك دست توطئه گر خارجي اين حوادث را به وجود آورد.

وي ادامه داد: دوره چهارم تاريخ نويسي پهلوي‌ها طي سال‌هاي اخير آغاز شده است. اين دوره با پيوند بين نويسندگان چپ (ماركسيست‌هاي سابق) و پهلوي‌ها شروع مي‌شود. در اين دوره ادبيات پهلوي‌ها به گونه‌اي طلبكارانه تغيير شكل پيدا مي‌كند. مثل كتاب «قوام السلطنه» حميد شوكت يا كتاب «معماي هويدا» عباس ميلاني. يا مثلا مستند انقلاب 57 كه اين نگاه را جدي‌تر عرضه مي‌كند.



**در سال‌هاي اخير جرياني مردم را بخاطر وقوع انقلاب محاكمه مي‌كند

توكلي افزود: تنها جرياني كه به صورت جدي منتقد پهلوي‌ها بوده، جريان تاريخ نگاري معتقد به انقلاب اسلامي است. در آثار تاريخي چپ‌ها و ملي گرايان در بعد از انقلاب ما انتقاد جدي را به حكومت پهلوي نمي‌بينيم. اما آنچه كه تا به حال بيشتر مستند شده و مورد اشاره قرار گرفته از زبان خود پهلوي‌ها روايت شده. در سال‌هاي اخير نيز جرياني آمده كه تلاش مي‌كند مردم را به خاطر وقوع انقلاب به بهانه‌هاي مختلف محاكمه كنند و زير سوال ببرند.

وي با بيان اينكه براي اين بحث بايد به ايران بعد از مشروطه و همچنين به برشي از دوره قاجار و مواجهه تمدني مان با غرب هم بپردازيم، گفت: در اوايل قاجار ما شكست‌هاي سنگيني از غرب خورديم كه علتش هم عقب ماندگي داخلي و هم عقب ماندگي نظامي، سياسي و علمي و پيشرفتي بود كه در غرب صورت گرفت و به واسطه اين پيشرفت‌ها ما شكست خورديم. بعد از شكست در جنگ‌هاي ايران و روس، انگليسي‌ها هم به‌‌ همان صورت با ما رفتار كردند و با فشارهاي ديپلماتيك و ارعاب و فريب بخش هايي، از ايران را جدا كردند. ما در دوره قاجار شكست‌هاي بسيار داشتيم و به خاطر اين شكست‌ها روحيه عمومي ايرانيان درهم شكست. و بعد در پي آن قراردادهاي اقتصادي متعدد مي‌آيد.

توكلي ادامه داد: در شرايط انقلاب مشروطه ما با سوالي جدي هم روبه‌رو بوديم. اينكه ما چرا عقب مانديم و راز عقب ماندگي ما چه بود؟ اينجا دو پاسخ عمده مطرح مي‌شد. يك پاسخ از طرف جرياني است كه قدرت و تمدن غرب را باور كرده و مي‌خواهد در مسير تبعيت از تمدن غرب گام بردارد. حرف اساسي اين گروه اين است كه علت عقب ماندگي ما مسلماني ماست و قواعد و احكام ديني دست و پاي ما را بسته است.

وي افزود: طيف ديگري كه مخالف اين جريان بود دليل عقب ماندگي را نه به خاطر مسلماني بلكه به اين خاطر مي‌دانست كه ما از اسلام فاصله گرفتيم. مي‌گفتند كه اسلام تاكيد بر جهاد و علم و نظافت مي‌كند و ما همه اين‌ها را‌‌ رها كرديم. نفي استعمار هم در اينجا به طور جدي معنا پيدا مي‌كند. برخلاف طيف اول كه معتقد به تبعيت از الگوي غرب در داخل است اين گروه قائل به الگوهاي داخلي و بومي سازي است. البته نه به معناي اينكه مزاياي تمدني را ناديده بگيرند.

اين پژوهشگر تاريخ معاصر ادامه داد: بعد از تحولات مشروطه، حكومت قاجار ضعيف مي‌شود. نيروي نظامي هم كه در مملكت وجود نداشت و قزاق‌ها هم تحت نفوذ روسيه بودند. در پي اين تحولات كشور عملا بي‌صاحب مي‌شود. اين دوره مصادف است با قدرت گيري حداكثري بريتانيا در جهان. در اين زمان جنگ جهاني اول باعث مي‌شود كه امپراتوري عثماني از هم بپاشد. در پي انقلاب روسيه و فروپاشي عثماني در جنگ دوم منطقه بلاصاحب ماند و انگلستان به عنوان پيروز جنگ كه هزينه بسيار سنگيني نيز براي پيروزي پرداخته بود بايد به فكر اداره اين سرزمين‌ها مي‌بود.

وي گفت: اولين كار دستگاه سياست خارجي بريتانيا اجراي قرارداد تحت‌الحمايگي (1919) است. اين قرارداد ابتدا در عراق اجرا مي‌شود. اما اجراي اين قرارداد در ايران و عراق هزينه سالانه سنگيني بر دوش بريتانيا مي‌گذاشت و انگلستان پس از جنگ توان پرداخت آن را نداشت.

اين كارشناس فرهنگي خاطرنشان كرد: بنابراين يك راه حل جايگزين پيش‌بيني كردند كه بجاي ايجاد دولت‌هاي تحت‌الحمايه كه هميشه در نزد ملت‌هاي خود منفورند، دولت‌هاي محلي ايجاد كنند كه از راه‌هايي به غير از شيوه‌هاي معمول به قدرت رسيدن بر سركار آمده باشند. ضمن اينكه اين دولت‌ها در كشور خود پايگاه نظامي و سياسي محكمي نداشته باشند و اتكايشان به ما باشد. در ايران رضاخاني بر سر كار آمد كه هيچ پشتوانه خانوادگي و ايلي و پايه اجتماعي نداشت.



**رضاخان قبل از سلطنت در جلسات مخفي گروه‌هاي بابي شركت داشت

وي افزود: فرايند روي كار آوردن رضاخان هم جالب توجه است. وي كه از پانزده سالگي وارد خدمت قزاقخانه شد، هم در محاصره تبريز در دوره استبداد صغير به عنوان تيربارچي حضور داشت و هم در اكثر جنگ‌هاي آن دوره شركت داشت. در تهران و در زمان دسته بندي‌هاي سياسي در جلسات مخفي گروه‌هاي بابي شركت دارد. لذا در فرايند انتخاب او شاهد پيدا شدن شخصي به نام عين‌الملك هويدا هستيم كه هم در فلسطين با انگليسي‌ها ارتباط دارد و هم مسئول دفتر و همه كاره عباس افندي، رهبر بهائيان است.

توكلي گفت: بنابراين در بهائي بودن عين الممالك ترديدي نيست. كسي كه رضاخان را به اردشير جي معرفي مي‌كند عين‌الملك هويدا پدر اميرعباس هويداست. سپس رضاشاه توسط اردشير جي به ژنرال آيرونسايد معرفي مي‌شود. اينجا ما با ظهور شخصيتي به عنوان رضاخان سردار سپه مواجه مي‌شويم. با اعتراض قزاق‌ها به دليل عدم دريافت حقوق و آمدنشان به تهران كودتاي 1299 بوقع پيوست. با وقوع كودتا جمعي از سران سياسي را در تهران دستگير كردند و به زندان فرستادند.

وي ادامه داد: سياستمداران آن دوره خطر رضاخان را متوجه شدند و تلاش بسياري صورت گرفت تا قدرت او شكل نگيرد. اما پادشاه در آن زمان جواني است كه همه از او عدم دخالت در حكومت يعني پادشاه مشروطه مي‌خواهند. از طرف ديگر شاه به علت بيماري توان درگيري با اين چهره جديد كه قواي نظامي را نيز در دست دارد ندارد.



**هدف انگليس مبني برتجميع قدرت در ايران با رضاخان شكل مي‌گيرد

وي افزود: در اينجا آن هدف انگلستان مبني بر تجميع قدرت در ايران، آرام آرام توسط رضاخان شكل مي‌گيرد. پليس جنوب و قواي چريكي شرق و قزاق‌ها كه تابحال از بريتانيا حقوق مي‌گرفتند در ساختار قواي متحدالشكل جديد قرار مي‌گيرند و هزينه‌ي آن‌ها بر دوش ايران قرار مي‌گيرد، در حالي كه وظيفه‌اش حفاظت از چاه‌ها و لوله‌هاي نفت ايران براي انتقال به بريتانياست. در سال‌هاي 1299 تا 1304 قدرت رضاخان شكل مي‌گيرد. در طي اين مدت انگلستان بسيار حساب شده عمل مي‌كند. يكي از موفقيت‌هاي بريتانيايي‌ها شكست مدرس و رحيم‌زاده خوئي و شيخ خزعل در بازگرداندن احمد‌شاه است.

توكلي ادامه داد: مسئله‌اي كه پس از ورود انگليسي‌ها به خليج فارس در رقابت با پرتغالي‌ها هميشه وجود داشت اين بود كه آن‌ها اجازه تشكيل نيروي دريايي به ما را نمي‌دادند. حتي در زمان رضاشاه نيز نيروي دريايي ما ايتاليايي بود. بعد فرمانده نيرويي دريايي، بايندر چندين جزيره متروكه خليج فارس را پرچم مي‌زند كه چند نامه تند از رضاشاه دريافت مي‌كند كه علت آن اعتراض انگلستان است و در آغاز جنگ دوم جهاني بايندر در دريا حضور ندارد و او را در خشكي به تله مي‌اندازند و مي‌كشند.



**پيوند رضاشاه با شاهان باستان كار روشنفكران براي حذف اسلام از تاريخ ايران بود

اين استاد تاريخ در ادامه گفت: در دوره 16 ساله رضاشاه ما با پادشاهي روبرو هستيم كه خود را شاه ايران مي‌داند و هويت گذشته‌اش را در شاهان باستان مي‌بيند. اين مسئله دغدغه تنها خود شاه نبود. ما در اينجا با جريان روشنفكري طرف هستيم كه قبل از رضاشاه و قبل از جريان مشروطه به دنبال احياي ايران باستان و انديشه‌هاي مربوط به ايران پيش از اسلام است.



**جريان روشنفكري و رضاشاه در مسائل فرهنگي همراه هم بودند

وي افزود: در زمينه فرهنگي ما مواجه با چند مسئله عمده هستيم. يك مسئله بسيار مهم سياست‌هاي حذف اسلام در ايران هست. زمان كشف حجاب برمي‌گردد به ضعف مرجعيت در قم. چرا كه در آن زمان حوزه‌ها را بسيار محدود كرده بودند. كشف حجاب زماني اتقاق مي‌افتد كه حوزه‌ها و روحانيت شيعه قدرت خود را از دست داده بود.

وي ادامه داد: مثلا وقتي در مشهد يك مرجعي مثل حاج‌آقا حسين قمي به بحث تغيير لباس اعتراض مي‌كند او را تبعيد مي‌كنند و تقريبا هيچ اتفاقي نمي‌افتد و بعد مسئله كشتار گوهرشاد اتفاق افتاد كه باعث رعب و وحشت گسترده شد. البته جريان روشنفكري هم در مسير غلبه بر عليه اسلام و سنت‌هاي مردمي بسيار تلاش كرد و بسيار تعصب داشت و بعد ما با جريان بابيه و بهائيه مواجه‌ايم كه يكي از مدعا‌هايشان بحث حقوق زنان بود. و گروه‌هاي فمنيستي و مدارسي كه توسط مسيحيان تبشيري در ايران ايجاد شد.



**نماينده رضاشاه براي اعتراض به تخريب بقيع يك بهايي بود!

توكلي گفت: يكي ديگر از مسائل دوره رضاشاه كه فوق العاده اهميت دارد مبارزه وي با جريان عزاداري امام حسين (ع) است. لذا اينجا است كه من معتقدم رضاشاه بهايي و يا حداقل بابي است. صرف نظر از اينكه اسناد رفت و آمد رضاشاه به محافل بابيه به صورت محدود بدست آمده. وقتي سياست مجازات و تعقيب در برابر عزاداري سيدالشهدا در داخل كشور به اجرا در مي‌آيد اينجا بحث سياست حذف اسلام به طور جدي معنا پيدا مي‌كند. شاهد ديگر ماجراي تخريب بقعه‌هاي قبرستان بقيع است.

وي ادامه داد: قبل از بقيع وهابي‌ها قبر حضرت ابوطالب و خديجه را در مكه تخريب كردند. پس از اين حادثه علماي شيعه و سني اعتراض كردند. چون اعتراضات جدي شد قرار شد كه ايران هم اعتراض بكند. نماينده اعزامي از ايران كه براي مخالفت با تخريب قبور فرستاده شد، عين الملك هويدا است.

توكلي گفت: پدر اميرعباس هويدا و رئيس دفتر عباس افندي. كه بهائي بودن او مسجل است. مرحوم آيت الله صاحب فصول در خاطراتش مي‌گويد: ملك عبدالعزيز مي‌گويد كه نماينده ايران بيش از ما و وهابي‌ها اصرار داشت اين قبور تخريب شود و اطمينان داد كه علماي ايران نمي‌توانند كاري انجام دهند.

به گزارش ايرنا؛ سلسله نشست‌هاي سوژه يابي از تاريخ پهلوي اول، دوم و فرح پهلوي به همت مركز مستند سوره حوزه هنري از 28 ارديبهشت آغاز و به مدت 3 هفته در روزهاي دوشنبه از ساعت 16 تا 20 در سالن اميرحسين فردي حوزه هنري واقع در انتهاي خيابان سميه برگزار خواهد شد.

فراهنگ**9246**1569