بازي درخشان كيانيان در فيلم كفش هايم كو در جشنواره ي فيلم فجر امسال آنقدر بي نظير بود كه موقع اكران اين فيلم در تالار حافظ شيراز همه در سكوت عميق و حيرتِ تحسين برانگيزي فرو رفته بودند.
برنامه خوشاشيراز جمعه هر هفته به تهيه كنندگي هادي قندي از ساعت 9 تا 11:30 دقيقه از شبكه استاني فارس و شبكه سراسري شما پخش مي شود.
در ادامه قسمت هايي از حرف هاي رضا كيانيان را با هم مي خوانيم:
لقبي كه رضا كيانيان براي خودش انتخاب مي كند(( شعبده باز ))هست چون به گفته خودش خيلي دوست دارد تماشاگر را به حيرت وا دارد.
اوگفت: تماشاگر پول ميده بليت ميخره و مياد سينما كه بياد حيرت بخره و از فيلمي كه مي بينه لذت ببره .گاهي با رفتن در قالب يك نقش يا تماشاگر را بردن در لحظاتي از عواطفش مي تواند اين حيرت را به وجود آورد.حيرت فقط منظورم كارهاي تكنيكي نيست چون ابزار ديجيتال و افراد مستعد زيادي هستند كه مي توانند اين كار را انجام دهند ، منظورم حيرت بازيگري و حيرت كارگرداني يا حيرت در موسيقي و طراحي صحنه يك فيلم هست كه زياد به تكنيك مربوط نمي شود.
رضا كيانيان و خاطرات دوران كودكيش :
من وقتي خيلي كوچك بودم با پدرم كه خداوند رحمتش كند مي رفتم سينما يعني پدرم مرا به سينما مي برد ، ما ، در مشهد زندگي مي كرديم ،من در تهران متولد شدم و در مشهد بزرگ شدم و حالا هم حدود يك سال ، يك سال و نيمي هست كه به مشهد بازگشتيم و در آنجا زندگي مي كنيم. پدر من هر روز چهارشنبه كه فيلم ها را عوض مي كردند مي رفت و در هفت سينمايي كه آن زمان مشهد داشت در تمام سينماها يك سكانس از هر كدام از فيلم ها مي ديد با تمام مديران سينماها هم آشنا بود براي همين از هر كدام از فيلم هاي جديدي كه اكران شده بود يك سكانس مي ديد،از فرداي آن روز تصميم مي گرفت كه كدام فيلم را اول ببيند بعد به ترتيب تمام فيلم ها را مي ديد تا هفته بعد كه دوباره فيلم ها عوض مي شد ، بعدتر كه چندتا سينما اضافه شد يا مجبور مي شد كه در يك روز دو تا فيلم ببيند يا در بعضي از هفته ها مجبور مي شد كه چندتا از فيلم ها را نبيند من هم كوچولو بودم جلوي دوچرخه پدرم مي نشستم و مرا با خودش مي برد سينما من هميشه دسته ي دوچرخه را مي گرفتم و جلو دوچرخه مي نشستم و پاهايم روي ميله جلو دوچرخه خواب مي رفت هيچ غَري نمي زدم چون اگر غَر ميزدم ممكن بود مرا به سينما نبرد طاقت مي آوردم و جاهايي كه از دوچرخه پياده ميشدم متوجه ميشدم كه يك پام كار نمي كند و يكي از پاهام كار مي كنه و مي توانستم لنگان لنگان بروم سينما ،بعضي وقت ها در زمستان هم كه جلوي دوچرخه ي پدرم مي نشستم و مرا به سينما مي برد چون پدرم يك پالتوي بلند هميشه مي پوشيد يك شاپو هم داشت ،شغل پدر من كله پز بود ،وقتي كه باران مي آمد ،باران مي ريخت روي كلاه شاپوي پدرم و از جلوي شاپو باران مي ريخت پشت گردن من كه در جلوي دوچرخه نشسته بودم ولي باز هم به كِيف اينكه به سينما مي رفتيم تمام اين سختي ها برايم ارزش داشت من فيلم هايي را به ياد دارم كه مربوط به دوران آخر سينماي صامت هست آن موقع دوبله و اين چيزها آمده بود اما گاهي فيلم هاي صامت را هم نشان مي دادند آن موقع تازه فيلم هاي كارتوني آمده بود كه به آن مي گفتند مضحك قلمي كه يعني با قلم مي كشند و كارهاي مضحكي دارند .من هنوز هم سينماي قهرمان محور را دوست دارم.
نظر رضا كيانيان در مورد سينما:
هر كسي در زندگيش روياهايي دارد كه همين رويا باعث مي شود در كارت پيشرفت كني اما اگر در زندگي و كارت رويا نداشته باشي هيچ اتفاقي نمي افتد ،سينما هم مي تواند در فيلم ها رويا پردازي و داشتن رويا را به بينندگانش نشان دهد و در كنارش شادي و قهرمان پروري كند نكات و اصولي كه بعد از انقلاب در سينماي ما كمرنگ شده اند.من در سينما هم رويا را دوست دارم هم شادي و هم قهرمان پروري را.
ما ، در خانواده ي كيانيان رگه هايي از هنر داريم
رضاكيانيان :پدرم در زورخانه كار مي كرد و از دوستان طِيِب حاج رضايي بوده و از بزن بهادرهاي زمان خودش بود و شغلش هم كله پزي بوده و عاشق سينما ،عموهاي من هم همين طور عاشق سينما بودند ، مادرم يك زن محجبه اي بود كه هميشه تا آخر عمرش چادرش روي سرش بود اما مادر من هم رگه هايي هنري داشت ،مادرم براي ما نقاشي مي كرد براي ما مجسمه مي ساخت ،در واقع ما از اين پدر و مادر ما به وجود آمديم برادر بزرگ من داوود او جزو پيشكسوتان تئاتر مشهد هست من هميشه اولين معلمم در اين حرفه برادرم بوده كه بزرگ شدم يك خواهر من خياط هست و مزون دارد ،تك دوزي مي كند و معلم خياطي هم هست ،مشاورخياطي مجله ي ايده آل هم هست ،يكي ديگر از خواهرهاي من هم ،نقاش و مجسمه ساز هست كه او الان ايران نيست يك برادر ديگري دارم كه در كار چاپ هست ،يك برادر ديگرم كه او هم در مشهد هست و در انجمن هاي خيريه فعاليت دارد اما عكاس هست و عكاس خوبي هم هست يعني تمام ما يك رگه ي هنري در زندگي داريم و داشتيم اينكه من چه جوري بازيگر شدم هيچ كس يادش نيست خودم هم يادم نيست من هميشه زمانيكه از سه سالگي يادم هست كه براي اطرافيان خيلي نزديكم پدر و مادر و خواهر و برادرانم هميشه وقتي فيلمي مي ديدم اداي اين و آن را درمي آوردم بعد هم فيلم را براي نزديكانم بازسازي مي كردم.
رضا كيانيان و آل پاچينو و رابرت دنيرو
رضا كيانيان: من دلم مي خواهد كه با هيچ كس مقايسه نشوم چون وقتي مي خواهند در مورد آن شخص حرف بزنند مي گويند خيلي خوب هست مثل آل پاچينو حالا در مورد آل پاچينو حرف بزنيم و در مورد خود آن شخص حرف نمي زنند. كساني كه به من مي گويند آل پاچينو و رابرت دنيرو بيايند مشخصات مرا در نظر بگيرند نه مشخصات آل پاچينو و رابرت دنيرو را.من از آل پاچينو تنوع نقشم خيلي بيشتر هست ،تقريبا هر بازيگري در جهان يك مشخصه خاص خودش را دارد،يك سري بازيگر هستند كه شما هر كاري كنيد نمي توانيد مشخصه اي براي آنها تصور كنيد يك سري بازيگرها هستند كه تك نقش هستند و در تمام عمرشان فقط يك نقش را بازي مي كنند ،يك سري از بازيگرها هستند كه چند نقش هستند مثل آل پاچينو و رابرت دنيرو كه نقش هاي زيادي بازي مي كنند كه اين نقش ها يك محدوده دارد كه اين محدوده به همان مشخصه ي آنها بستگي دارد ،يك سري از بازيگراني هستند كه آنها همه نقش هستند و من هميشه دوست داشتم كه جزو بازيگران دسته ي سوم باشم كه وقتي مي گويند رضا كيانيان بگويند بازيگر هست و برويم ببينيم اين دفعه چه چيزي بازي كرده يعني نمي توانند حدس بزنند كه من چه نقشي را با چه مشخصه اي بازي كردم كه اين هم خودش يك نوع شعبده هست مثل فيلم كفش هايم كو در جشنواره ي فيلم فجر امسال كه آنجا نقش يك آلزايمري را بازي مي كردم ، رابرت دنيرو و آل پاچينو چند نقش هستند اما من بازيگر همه نقش هستم .
چيزي كه در زندگي مرا خيلي خوشحال مي كند خوشحالي مردم هست.
رضا كيانيان:من از غم و تاريكي و ناراحتي مردم خيلي ناراحت مي شوم،در خيابان كه راه مي روم وقتي يك نفر مرا مي بيند و لبخند مي زند خدا را شكر مي كنم كه وسيله اي شدم كه حال مردم خوب شود و يك لبخند بزنند و اميدوارم كه حال همه خوب شود.
دوست دارم با تمام بازيگران زبردست و قوي دنيا همبازي مي شدم
رضا كيانيان: من تقريبا با تمام بازيگران جهان دوست داشتم كه همبازي باشم چون با هر بازيگري كه بازي مي كني وارد يك چالش جديدي مي شوي و لذت بخش هست من وقتي بازي مي كنم از بازي لذت مي برم كه آن كار را انجام مي دهم،مثلا من يك نفر را از دست دادم آن هم مهدي فتحي بود كه از دوران دانشجويي با ايشان آشنا بودم و قرار بود بارها در تئاتر و سينما با هم همبازي شويم و نشد البته در آن دنيا در بهشت با ايشان همچين كاري خواهم كرد،مثلا من سعيد پورصميمي را خيلي دوست دارم ولي در نقش هاي خيلي كوتاهي با او همبازي بودم در سريال دوران سركشي ، بچه هاي خيابان ،يه حپه قند ، مهدي هاشمي را هم خيلي دوست دارم كه با او هم در يك نقش خيلي كوتاهي در سريال دكتر قريب همبازي شدم ، اما با او بازي نكردم ، من فكر مي كنم تمام بازيگراني كه ما ، در ايران داريم همگي بازيگران خوبي هستند به شرط اينكه سر جاي خودشان قرار بگيرند.
1876
شيراز- ايرنا - برنامه تلويزيوني خوشاشيراز اين هفته ميزبان رضا كيانيان مرد همه فن حريف سينماي ايران بود كه علاوه بربازيگري عكاس، مجسمه ساز و نويسنده اي زبردست و خبره اي هم هست.