در اين يادداشت كه در ويژه نامه نوروز 1395 روزنامه «ايران» منتشر شده ، مي خوانيم: در تاريخ سياست خاورميانهاي چند دهه اخير امريكا 6 اصل حاكم بوده است: 1- تمايزي بين منافع حياتي امريكا و اسرائيل نبوده است. 2- جامعه يهوديان امريكا تحت محوريت لابي صهيونيست يعني ايپك مديريت و متحد قرار داشته است. 3- هيچ رئيس جمهوري قدرت مقابله با لابي صهيونيست در امريكا را نداشته است. 4- هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات متفقاً متعهد به تأمين خواستههاي كليدي لابي صهيونيست بودهاند. 5- واشنگتن با هدف حفظ تسلط بر نفت، حمله نظامي به هر كشوري را مشروع ميدانسته است 6- حمايت بي چون و چراي امريكا از كشورهاي عربي نفتخيز به رهبري عربستان همواره برقرار بوده است. همه اين اصول كه ساليان دراز مبناي عملكرد سياست امريكا در قبال ايران و خاورميانه قرار داشته است، در دور دوم رياست جمهوري اوباما به دليل پايان مناقشه هستهاي و راه حل دولت امريكا در مورد پروسه صلح مبتني بر تشكيل دو دولت فلسطيني و اسرائيلي ترك برداشته است. اين تغييرات در حالي است كه منافع حياتي لابي صهيونيست و دولت نتانياهو به عنوان متحد امريكا در: 1- ممانعت از تشكيل دو دولت فلسطين و اسرائيل، 2- استمرار بحران هستهاي ايران 3- حفظ وتشديد تحريمها عليه ايران، 4- حمله نظامي به تأسيسات هستهاي ايران 5- محو كامل تأسيسات غنيسازي ايران 6- جلوگيري از هرگونه مذاكره و همكاري منطقهاي با ايران، و در نهايت 7- تحقق استراتژي انزوا و «تغيير رژيم در ايران» بوده و هنوز هم هست. حال آنكه اعراب متحد امريكا هم دقيقاً همين هفت سياست صهيونيستها را در مورد ايران داشته و به امريكا نيز به اندازه لابي صهيونيست فشار آوردند تا مانع از تغيير رويكرد امريكا شوند.
با وجود اين فشارها، شوراي امنيت ملي و دولت امريكا به رهبري اوباما، در دور دوم رياست جمهوري به اين نتيجه رسيد كه منافع حياتي اين كشور بر مبناي هفت محور قرار دارد؛ 1- عدم ورود به جنگ جديد در منطقه و خودداري از حمله نظامي به ايران و سوريه، 2- حل مسالمتآميز بحران هستهاي ايران، 3- تضمين عدم دسترسي ايران به بمب هستهاي، 4- برداشتن تحريمهاي مرتبط با هستهاي، 5- پذيرش غنيسازي و آب سنگين محدود و كنترل شده در ايران، 5- گفتوگو و همكاري با ايران در حل بحرانهاي منطقه 6- تعليق سياست «تغيير نظام در ايران» و 7- ختم غائله فلسطين از طريق تشكيل دو دولت فلسطين و اسرائيل.
اوباما اولين رئيس جمهوري امريكاست كه در سخنراني شهريور 1392 خود در مجمع عمومي سازمان ملل رسماً اعلام كرد كه «تغيير نظام در ايران» سياست او نيست و آماده برقراري روابط با ايران براساس اصل احترام متقابل است و به فتواي رهبر معظم انقلاب در حرمت سلاحهاي كشتارجمعي احترام ميگذارد. هيچ يك از رؤساي جمهوري قبلي امريكا قدرت و شهامت پذيرش غنيسازي در ايران، رفع تحريم، پذيرش فتواي مذهبي مرجعيت شيعي و آمادگي براي گفتوگو و همكاري منطقهاي با ايران را نداشتند. جناح معتدل امريكا به رهبري اوباما توانست براي تحقق اهداف خود از سد مخالفت پر قدرتترين و پرنفوذترين لابي صهيونيسم در امريكا و كنگرهاي كه اكثريتش در اختيار جمهوريخواهان است نيز بگذرند.
اوباما براي تحقق توافق هستهاي در مورد ايران «اتاق ضد جنگ» در كاخ سفيد تشكيل داد. اين اتاق موظف شد سناتورها و نمايندگان حزب دموكرات براي حمايت از اين توافق را راضي كند، استراتژي دفع حملات تبليغاتي منتقدان در رسانههاي امريكا را تدوين و هدايت كند، تمام دستگاههاي دولت امريكا اعم از وزارت امور خارجه تا وزارتخانههاي انرژي و دارايي، پنتاگون و دستگاههاي امنيتي را هماهنگ و فعال كند و رهبران كشورهاي قدرتمند و بانفوذ جهان را در مقابله با مخالفين داخلي به كار گيرند. تا جايي كه كار به لشكركشي خياباني و آگهيهاي تلويزيوني له وعليه توافق هستهاي كشيده و دو طرف هواداران خود را در سراسر امريكا به خيابانها كشاندند.
رئيس جمهوري امريكا با همان قاطعيت در مقابل فشار لابي قدرتمند اعراب هم ايستاد. حرف اصلي ملك سلمان پادشاه عربستان به اوباما در سفر سال 2015 به واشنگتن اين بود كه اگر نميتوانيد توافق هستهاي را متوقف كنيد، با ايران در مورد منطقه گفتوگو و همكاري نكنيد و راههاي ديگري را براي استمرار سياست تحريم و فشار اجرا كنيد. اين اولين بار بود كه يك پادشاه سعودي تقريباً سران همه كمپانيهاي مهم عربستان را در سفر به امريكا همراه خود كرد. گروه اقتصادي پادشاه، جلسات مهمي با كمپانيهاي امريكايي گذاشتند و دهها ميليارد دلار پروژه روي ميز اقتصاد امريكا گذاشتند. اما پاسخ اوباما هم پادشاه را نااميد بازگرداند. او صراحتاً به پادشاه سعودي گفت كه بحرانهاي جاري منطقه بدون ايران حل نميشود، توافق هستهاي برگشتپذير نيست، از شما در مقابل ايران محافظت ميكنيم و شما هم براي حل بحران سوريه و يمن و عراق با ايران گفتوگو كنيد. نهايتاً هم قول فروش مقداري اسلحه به عربستان داد كه حاميان مالي جمهوريخواهان را ساكت كند.
اين وضعيت مثلث «بازهاي امريكا- صهيونيست- وهابيهاي عرب» را به مرز جنون رسانده است. اختلافات جدي مذكور در منافع ملي دولت امريكا با دولت اسرائيل و دولتهاي متحد عرب امريكا در منطقه موجب شده كه: 1- حاكميت امريكا در مورد «ايران» دچار شكافي بزرگ و بيسابقه شود، 2- دولت امريكا در مسأله ايران، در مقابل نتانياهو و لابي صهيونيست بايستد كه با پيروزي همراه بوده اما در مورد راه حل مسأله فلسطين شكست خورده است، 3- لابي صهيونيست و ايپك با حمايت جمهوريخوان و مخالفت دموكراتها از جايگاه تاريخي فراحزبي در امريكا سقوط كرده و عملاً حزبي شده است، 4- جامعه يهوديان امريكا دوقطبي شده به طوري كه اكثريت، حامي سياست اوباما در مورد ايران و تشكيل دو دولت فلسطيني و اسرائيلي شدهاند تاجايي كه نتانياهو در سفر اخيرش به امريكا به رهبران جامعه يهودي امريكا گفت كه موضوع هستهاي ايران هر چه بود، تمام شد، حالا پشت سر اسرائيل متحد شويد و بالاخره؛ 5- عربستان سعودي خشمگين از سياستهاي دولت اوباما، تعادل خود را در منطقه از دست داده كه نمونه آن هم تجاوز نظامي به يمن ميباشد.
اما همه اينها به اين معنا نيست كه ما بايد از اين به بعد به امريكا اعتماد كنيم، يا سادهلوح باشيم و نگران «نفوذ امريكا» نباشيم يا لابي صهيونيست و اعراب در امريكا را نابود شده فرض كنيم. در تاريخ بعد از انقلاب، كسي به اندازه من براي افكار عمومي امريكا دلايل بياعتمادي ايران به امريكا را تشريح ننموده و مطلب ننوشته است. بخش مهمي از كتاب ايران و امريكاي من كه در امريكا منتشر شد، در حقيقت، «منشور بي اعتمادي ايران به امريكاست.» اما لازم است بدانيم كه به همان اندازه هم امريكا به ايران بياعتماد است. كار شبانه روزي من اين است كه در ايالات امريكا و كشورهاي مختلف جهان حقايق ايران را تشريح و از حقوق و منافع كشور و ملت دفاع ميكنم. بسيار اتفاق افتاده كه بعد از سخنراني در محافل مردمي امريكا، مخالفان حاضر به من گفتهاند كه «آقاي موسويان! شما در حقيقت چهره ايران را بزك ميكنيد.» بنابراين نگراني «خيانت بزك» هم در ايران و هم در امريكا واقعي و جدي است.
براي ما مهم اين است كه اولاً تحليل واقعبينانهاي از اهميت تغيير معادلات مذكور داشته باشيم و ثانياً بدانيم كه با شكست مثلث ضد ايران (جناح تندرو جمهوريخواهان- دولت نتانياهو و لابي صهيونيست- متحدين عرب امريكا به رهبري عربستان) در موضوع هستهاي، نه تنها تقابل دو جناح پايان نيافته بلكه مرحله جدي آن آغاز شده است. روابط ايران و امريكا هنوز مرحله عبور از خصومت و تشنج را هم طي نكرده است و لذا قدرت مانور جناح مخالف بسيار بالاست. در عين حال معلوم نيست كه تركيب «باراك حسين اوباما و جان كري و مونيز» هم به اين زوديها در رأس ديپلماسي امريكا تكرار شود. ضمن اينكه اكنون هم روشن شده كه همه كانديداهاي فعلي رياست جمهوري امريكا هم سياست اوباما در مورد ايران را «وادادگي» تلقي نموده و تصريح ميكنند كه با ايران سخت برخورد خواهند كرد.
مسئولان ما ترديد نكنند كه مثلث ضد ايران، طراحي جديدي براي «بازگشت امريكا به استراتژي 35 سال قبل» دارند و براي خاتمه رياست جمهوري اوباما روزشماري ميكنند. منافع ملي حياتي ايران هم «ممانعت از بازگشت» امريكا به سياستهاي گذشته و استمرار روند رفع تشنج و خصومت در روابط تهران و واشنگتن ميباشد. البته اين به معناي برقراري روابط ديپلماتيك نيست. هرچند دولت اوباما، همانند كوبا، با وجود بياعتماديهاي موجود به ايران آماده شكستن تابوي روابط با ايران نيز هست اما ايران به خاطر بي اعتمادي و سوء ظن شديد، آمادگي اين تغيير رابطه را ندارد. اما نكته مهم، تقويت قدرت مانور جناح معتقد به گفتوگو، مصالحه و همكاري با ايران در غرب و تضعيف مثلث شوم ضد ايران است.
لذا پيشنهادم اين است كه شوراي عالي امنيت ملي ايران اين تحولات و شرايط جديد را ارزيابي و راستيآزمايي نموده و تصميمي متناسب با واقعيات جديد بگيرد. حقيقت اين است كه كيفيت و وضعيت عوامل قدرت و امنيت منطقه خاورميانه به طور كامل متحول و دگرگون شده است، هيچ كدام از عوامل منطقه و بيرون منطقهاي مؤثر در منطقه، وضعيت چند دهه گذشته را ندارند. منافع و تهديدات به طور بيسابقهاي درهم تنيده شدهاند. مرزهاي تنش و تخاصم فوقالعاده گستردهتر از قبل شده و معادلات قدرت و امنيت به طور اساسي پيچيدهتر شده است. بنده به عنوان يك كارشناس كوچك اين ملت معتقدم با توجه به اوضاع فوق بحراني منطقه و حل آبرومندانه بحران هستهاي و ظرفيت و جايگاهي كه ايران در سطح منطقهاي و جهاني به دست آورده، يك فرصت تاريخي منطقهاي و بينالمللي به وجود آمده كه بهرهبرداري از اين فرصت، نيازمند يك استراتژي جديد و متناسب با معادلات جديد قدرت در منطقه و جهان است.
براي تأمين منافع ملي كشور در اين مقطع حياتي هفت اصل زير «شاهكليد» است:
1- نه امريكا را دستكم بگيريم و نه بيش از ظرفيتش، بزرگش كنيم كه متقابلاً خود را كوچك كردهايم.
2- منافع ملي در سياست خارجي را قرباني جناح بازيهاي داخلي نكنيم. به موضوع تقابل يا تعامل با امريكا از منظر منافع ملي بنگريم و نه ازديد تثبيت و تقويت قدرت جناحي در داخل.
3- خطر نفوذ امريكا را جدي بگيريم و براي مقابله با آن راهكار داشته باشيم. درعين حال حداقل به همان اندازه هم نگران نفوذ صهيونيسم و وهابيها بر سياستمداران و افكار عمومي امريكا عليه ايران باشيم و همچون چند دهه گذشته، ميدان بزرگ نبرد ايران را يكجا به دشمن واگذار ننموده و براي ديپلماسي عمومي و لابي ايران در امريكا چارهانديشي كنيم.
4- با گفتمان تند افراطي، سايه ترس و وحشت بر ديپلماسي ايران و ديپلماتهاي خط مقدم نيندازيم، شهامت در ديپلماسي را تشويق كنيم و اعتماد به نفس خود را در عمل نشان دهيم.
5- با ايجاد وحدت ملي، اقتدار ايران را در عمل نشان دهيم و نه در شعار.
6- امريكا را همچنان تهديد جدي بدانيم و يك لحظه هم غافل نشويم اما از فرصتهاي موجود هم استفاده كرده و آنها را به تهديد تبديل نكنيم.
7- و در رأس همه نيز باور داشته باشيم اقتدار رهبري نظام و مديريت عاليه آن، جزو لاينفك حفظ اقتدار و حاكميت ملي ايران و پيشبرد سياست خارجي ايران است.
ديپلماسي ايران در قبال آمريكا/
با امريكا چه كنيم؟/ «شاه كليد» يك رابطه خاص
۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۷:۴۴
کد خبر:
82007104
تهران- ايرنا- «سيد حسين موسويان» استاد دانشگاه پرينستون امريكا و معاون پيشين سياست خارجي دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي ايران، طي مقاله اي ديپلماسي پيشنهادي خود براي نوع برخورد يا تعامل ايران با ايالات متحده امريكا را تشريك كرده است.