۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۸:۱۳
کد خبر: 82100446
T T
۰ نفر
جعل و دغل در اسناد انگلیس و آمریكا

تهران-ایرنا- عبدالله شهبازی پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی كه در پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای منتشر شد نسبت به ادعاهای دستگاه سخن پراكنی بی.بی.سی واكنش نشان داد و نمونه‌های دیگری از تحریف تاریخ توسط آمریكا و انگلیس را بررسی كرده است.

به گزارش روز شنبه ایرنا از پایگاه حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، متن كامل این یادداشت با عنوان جعل و دغل در اسناد انگلیس و آمریكا به شرح ذیل است:
شب 13 خرداد، مصادف با سالگرد رحلت امام خمینی(ره)، تلویزیون سلطنتی بی.بی.سی فارسی، طی گزارشی مدعی شد به اسنادی دست یافته كه نشان می دهد حضرت امام خمینی با دو تن از رؤسای جمهور آمریكا تماس هایی سری داشته‌اند. روز 14 خرداد، رهبر انقلاب در بیانات خود به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی در حرم ایشان، نسبت به این موضوع واكنش نشان داده و چنین فرمودند: «انگلیسِ واقعاً خبیث؛ هم در گذشته، از دوران اوایل رژیم طاغوت تا دوران انقلاب، [هم‌] بعد از دوران شروع انقلاب و پیروزی انقلاب تا امروز، همواره انگلیس با ما دشمنی كرده است؛ حالا هم به‌مناسبت سالگرد امام، دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیس علیه امام، به‌اصطلاح سند منتشر میكند؛ سند منتشر میكند علیه امام بزرگوار، امام پاكیزه و مطهّر! سند را از كجا آورده‌اند؟ از مدارك آمریكایی! خب، آمریكایی كه هواپیمای مسافری را با قریب سیصد نفر سرنگون می كند، از جعل سند ابائی دارد؟ دشمنیِ انگلیس‌ها این‌جوری است»
این اما اولین باری نبود كه این تلویزیون و نیز سیاسیون دو كشور انگلیس و آمریكا دست به چنین تحریفاتی زده‌اند. آقای عبدالله شهبازی، پژوهشگر تاریخ معاصر، در یادداشت زیر، ضمن رد صحت اسناد ادعایی بی.بی.سی، نمونه‌های دیگری از تحریف تاریخ توسط این دو كشور را بررسی كرده است.
1- «اسناد» اخیر بی. بی. سی. فارسی چه اعتباری دارد؟ ‌
بی. بی. سی. فارسی در 12 خرداد 1395/ اول ژوئن 2016 با تبلیغات فراوان مدعی شد به اسنادی دست یافته دال بر «تماس‌های سرّی آیت‌الله خمینی با دولت‌های جان اف. كندی و جیمی كارتر.» جوسازی كه بی. بی. سی. فارسی امروز كرد، دال بر انتشار اسناد «تماس‌های سری آیت‌الله خمینی با دولت‌های جان اف. كندی و جیمی كارتر» و تعارض فاحش این ادعا با برنامه‌ای كه پخش شد، یكی از سبك‌ترین نمونه‌های پروپاگاندای سیاسی بود.
آنچه در برنامه «شصت دقیقه» بی. بی. سی. فارسی، پخش شد، در واقع برنامه‌ای بود برای تبلیغ «انقلاب سفید» محمدرضا شاه پهلوی و اصول آن و نیز تقلیل جایگاه امام خمینی در سال‌های 1341- 1343 به یك روحانی معمولی و فاقد جایگاه مرجعیت. هر دو مورد را می‌توان بطور جدی بررسی كرد؛ هم می‌توان از «اصول انقلاب سفید» و پیامدهای به‌غایت مخرب آن برای جامعه ایران گفت و هم از جایگاه امام خمینی در دوران حیات آیت‌الله العظمی بروجردی و مرجعیت ایشان پس از رحلت آقای بروجردی. اما بحث ما این نیست. بحث درباره اسنادی است كه بی. بی. سی. فارسی مدعی است «تماس‌های سری» امام خمینی با مقامات دولت‌های كندی و كارتر را بیان می‌كند. این اسناد ادعایی در دو بخش است: بخشی مربوط به تماس ادعایی 15 آبان 1342 امام با سفارت آمریكاست و بخشی مربوط به دوران انقلاب.
درباره دوران انقلاب و مكاتبات جیمی كارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریكا، با امام خمینی در پاریس، سال‌ها پیش دكتر ابراهیم یزدی، وزیرخارجه دولت موقت توضیح داده‌اند.1 بنابراین، مكاتبات كارتر با امام مسئله تازه‌ای نیست كه بی. بی. سی. فارسی به عنوان «كشف جدید» درباره آن این همه جنجال كند. در همان شب 12 خرداد 95 نیز دكتر یزدی توضیحاتی درباره برنامه بی. بی. سی. فارسی منتشر كرده و تأكید نمود: «این سخن نادرستی است. آقای خمینی پیام شخصی برای كارتر نفرستاد بلكه این كارتر بود كه پیام فرستاد و ایشان به پیام او جواب داد.» و آنچه در گزارش بی. بی. سی. آمده «خلاصه ناقصی از پنجمین و آخرین پیام مبادله شده است.» در این خبر به نقل از آقای خمینی آمده است: «ما با آمریكایی‌ها هیچ دشمنی خاصی نداریم»، در حالی ‌كه در متن اصلی پیام آمده است: «ما با مردم امریكا هیچ دشمنی خاصی نداریم.»
بخش مورد تأكید من ادعای «تماس سرّی» امام خمینی با دولت كندی است یعنی سندی كه مدعی است 10 روز قبل از سفر 17 نوامبر 1963/ 25 آبان 1342 لئونید برژنف رهبر شوروی به ایران، یعنی در 15 آبان 1342، امام خمینی از طریق فردی بنام حاج میرزا خلیل كمره‌ای پیامی شفاهی برای سفارت آمریكا در تهران ارسال كرده با این مضمون: «خمینی توضیح داد كه او با منافع آمریكا در ایران مخالفتی ندارد. بر عكس، او اعتقاد داشت كه حضور آمریكا در ایران برای ایجاد توازن در برابر شوروی و احتمالاً نفوذ بریتانیا ضرورت دارد.» و «او همچنین اعتقادش را درباره همكاری نزدیك اسلام و سایر ادیان جهان به ویژه مسیحیت توضیح داد.»
آنچه بی. بی. سی. فارسی به عنوان سند اظهارات میرزا خلیل كمره‌ای درج كرده سند «از طبقه‌بندی خارج شده» سیا در سال 2005 نیست و فاقد شماره و مهر «طبقه‌بندی شده» و «از طبقه‌بندی خارج شده» اسناد رسمی است. استناد بی. بی. سی. فارسی به نسخه دیگری از همان سند است در كتابخانه جیمی كارتر كه در دسامبر 2008 به صورت دیجیتال منتشر شده است. این «سند» نیز گزارش سیا درباره ملاقات با میرزا خلیل كمره‌ای نیست بلكه پاراگرافی است از بولتن تحلیلی 81 صفحه‌ای سیا، ‌ مورخ مارس 1980، كه در آن مشخصات اصل گزارش سفارت آمریكا در تهران دیده نمی‌شود. بولتن 81 صفحه‌ای مارس 1980 سیا، مانند همین گزارش 12 خرداد 95 بی. بی. سی. فارسی، تحلیلی است درباره تاریخچه تعارض علما با رژیم شاه و علل وقوع انقلاب ایران.
روشن است كه بی. بی. سی. فارسی باید اصل گزارش سیا را پیدا می‌كرد و با ارجاع به شماره و مشخصات آن را انتشار می‌داد. و واضح است كه دستخطی از امام خمینی خطاب به كندی وجود ندارد و آن ادعای بزرگ و جنجالی فقط مبتنی بر همین بولتن است و نه حتی بر اصل گزارش سیا درباره دیدار كمره‌ای با مقامات سفارت آمریكا. اما به فرض كه اصل ادعا را بپذیریم، یعنی قبول كنیم كه در 15 آبان 1342 میرزا خلیل كمره‌ای به سفارت آمریكا مراجعه كرده و مطالبی را از قول امام خمینی عنوان كرده، پرسش مهم دیگری مطرح می‌شود: آیا رابطه میرزا خلیل كمره‌ای با امام خمینی در این حد از صمیمیت بود كه وی واسطه پیام «سرّی» ایشان برای رئیس‌جمهوری آمریكا شود؟
همچنین به فرض پذیرش مراجعه آقای كمره‌ای به سفارت آمریكا آیا واقعاً ایشان حامل پیام شفاهی امام خمینی بوده یا نظرات شخصی خود را بیان كرده است؟ آنچه این قرینه را تقویت می‌كند علاقه مرحوم كمره‌ای به نگارش نامه به شاه و نیز به رؤسای جمهوری آمریكا است كه نمونه آن، نامه تابستان 1348 وی به ریچارد نیكسون است با عنوان «فتح بی‌غرور» و تبریك فتح كره ماه و تحقق وعده قرآن كریم.
2- درخواست تحت‌الحمایگی میرزا تقی خان امیر كبیر از دولت بریتانیا
البته این نخستین بار نیست كه بنگاه‌های سیاسی- تبلیغاتی غرب مدعی كشف و انتشار «سند» درباره رابطه چهره‌های برجسته ضداستعماری تاریخ ایران با دولت‌های بریتانیا یا ایالات متحده آمریكا می‌شوند و یا با جنجال و هیاهوی فراوان اسنادی دستكاری شده و غیرقابل اعتماد را بنام «اسناد معتبر» معرفی می‌كنند. یك نمونه مهم، انتشار سند وابستگی میرزا تقی خان امیركبیر به دولت بریتانیا از سوی لابی متنفذ سیاسی- مالی بهائی غرب است. سال‌ها پیش آقای عباس امانت، عضو بلندپایه این لابی و دوست آقای بهروز آفاق، مدیر آسیا و اقیانوسیه بی. بی. سی مدعی كشف سند مشابهی دال بر درخواست تحت‌الحمایگی میرزا تقی خان امیركبیر، دولتمرد و صدراعظم خوشنام عصر قاجار، از دولت بریتانیا شد. در واقع، ‌ عباس امانت كوشید تا به دلیل سركوب قاطع شورشیان بابی و اعدام علی‌محمد شیرازی (باب) از امیركبیر انتقام بگیرد. او در كتاب «قبله عالم» میرزا تقی خان امیركبیر را، برخلاف آنچه در فرهنگ سیاسی و تاریخنگاری ایران رایج است، شخصیت زبونی جلوه‌گر ساخت كه برای نجات جان خود درخواست پناهندگی از سفارت انگلیس كرده است. امانت «سندی» از آرشیو ملّی بریتانیا نقل كرد كه گویا نامه درخواست پناهندگی امیركبیر از دولت بریتانیا است در زمانی كه قتل قریب‌الوقوع خود را احساس می‌كند. در این نامه خطاب به سِر جاستین شیل، وزیرمختار بریتانیا، چنین آمده است:
«آن جناب اغلب گفته‌اند كه از جانب دولت انگلیس خاصه دستور دارند ضعفا و ستمدیدگان را معاضدت فرمایند. من امروزه در ایران احدی را نمی‌شناسم كه از خود من ستمدیده‌تر و بی‌كس‌تر باشد. این مختصر را در دم آخر به شما می‌نویسم: من بدون هیچ تقصیری نه فقط از مقام و منصب خود معزول بلكه ساعت به ساعت در معرض مخاطرات تازه می‌باشم. افراد ذینفع كه دور شاه حلقه زده‌اند به این اكتفا ندارند كه غضب همایونی تنها شامل حال من شود بلكه اولیای دربار را چنان بر ضد من برانگیخته‌اند كه دیگر امیدی به جان خود و عائله و برادرم ندارم. علیهذا، من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا می‌اندازیم. اطمینان دارم كه آن جناب به معاضدت اقدام می‌كنند و طبق قواعد انسانیت و شرافت و به طرزی شایسته تاج‌وتخت بریتانیای كبیر و شأن ملّت انگلیس در حق من و خانواده و برادرم عمل خواهید فرمود. فقدان هر گونه تقصیر اینجانب از یادداشت رسمی وزیر امور خارجه [بریتانیا] به وزیر خارجه این دربار مشهود است. دیگر توان نوشتن ندارم...»
سند مورد استناد عباس امانت یادداشتی است به خط و زبان انگلیسی كه ضمیمه گزارش مورخ 22 نوامبر 1851 كلنل جاستین شیل به لندن است و به عنوان ترجمه نامه امیركبیر به وزارت خارجه بریتانیا ارسال شده. به عبارت دیگر، نامه‌ای به خط و امضای امیركبیر در دست نیست. آیا می‌توان این ادعا را پذیرفت و هیچ كاوشی درباره اصالت این سند و صحت مطالب مندرج در آن نكرد؟ اصل نامه ادعایی امیركبیر به شیل چه شده است؟ چرا چنین سند بااهمیتی را، برخلاف رویه رایج دیپلمات‌های انگلیسی، شیل برای حفظ در بایگانی وزارت امور خارجه بریتانیا به لندن ارسال نكرده است؟ بعلاوه، كسانی كه با اسناد تاریخی كار كرده‌اند می‌دانند كه هر چه مأموران بریتانیا به لندن فرستاده‌اند الزاماً «سند معتبر» شناخته نمی‌شود. هر كس با نثر منشیانه و محكم امیركبیر آشنایی داشته باشد، با مطالعه سطور فوق به روشنی درمی‌یابد كه نوشته فوق، نه در شكل نه در محتوا، از امیركبیر نیست هر قدر او را درمانده و شكسته فرض كنیم.
3- اسناد كودتای 28 مرداد و جنجال تاریخچه دكتر ویلبر
تاریخ نگاری معاصر در زمینه شناخت دو كودتایی كه سرنوشت تاریخی ایران را در سده بیستم میلادی رقم زد با دشواری‌هایی مواجه است كه از عدم دستیابی به اسناد سرویس‌های اطلاعاتی مرتبط با این دو حادثه ناشی می‌شود. برغم گذشت بیش از هشت دهه از كودتای 3 اسفند 1299، سرویس اطلاعاتی بریتانیا، كه نقش اصلی را در این حادثه داشت، تاكنون هیچ سندی در این زمینه منتشر نكرده و همین رویه را در قبال كودتای 28 مرداد 1332 در پیش گرفته است. خاطرات كِرمیت روزولت و كریستوفر وودهاوس، دو مقام مسئول آمریكایی و انگلیسی در كودتای 28 مرداد، به ترتیب در سال‌های 1979 و 1982 منتشر شد. این دو كتاب در ایران بازتاب گسترده داشته و این تصوّر را به ‌وجود آورد كه گویا سرویس‌های اطلاعاتی ایالات متحده و بریتانیا با این دو كتاب اسرار عملیات پنهان خود را در كودتای 28 مرداد آشكار كرده‌اند. این تصوّر خطاست. دو كتاب فوق صرفاً خاطرات شخصی دو مأمور اطلاعاتی بازنشسته به شمار می‌روند نه اسناد رسمی، و به دلایل عدیده بخش مهمی از آن روایت تحریف شده و گمراه‌كننده از واقعیت است.
فشار پژوهشگران برای انتشار اسناد مهم‌ترین عملیات پنهان سیا در دوران جنگ سرد، از جمله كودتای 28 مرداد 1332، اندكی پس از انحلال اتحاد شوروی (دسامبر 1991) و پایان دوران جنگ سرد آغاز شد. در فضای آن زمان، دو رئیس سیا- رابرت گیتس در 1992 و جیمز وولزی در 1993- وعده دادند كه این اسناد را منتشر خواهند كرد. چهار سال بعد، در مه 1997، مقامات سیا اعلام كردند كه تقریباً تمامی اسناد مهم سیا درباره كودتای 28 مرداد در اوایل دهه 1960 معدوم شده و چیزی برای انتشار وجود ندارد. اندكی بعد روشن شد كه ماجرای از میان رفتن اسناد كودتای 28 مرداد در ایران بهانه‌ای بیش نبوده و هنوز در آرشیوهای این سازمان اسنادی موجود است كه مقامات سیا مایل به انتشار آن نیستند. در سال 1998 جرج تنت، رئیس سیا، مخالفت خود را با انتشار اسناد ایران اعلام كرد.
بدین سان، یك دهه از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان دوران «جنگ سرد»، و وعده افشای اسناد عملیات پنهان آن دوران از سوی مقامات آمریكایی، گذشت و درباره كودتای ایران سندی منتشر نشد. در چنین فضایی، ناگهان اعلام شد كه روزنامه‌نگاری سرشناس بنام جیمز ریزن به سند مهمی از سیا دست یافته كه جمع‌بندی و تاریخچه عملیات كودتای ایران، نوشته دكتر دونالد ویلبر، مقام سیا و از دست‌اندركاران كودتای فوق، است. جیمز ریزن این بولتن را با تبلیغات فراوان در شماره‌های 16 آوریل و 18 ژوئن 2000 روزنامه نیویورك تایمز منتشر كرد و سپس این سند در وبسایت نیویورك تایمز قرار گرفت. همزمان، این جنجال به ایران نیز تسری یافت و مترجمین متعدد به ترجمه و انتشار «بولتن دكتر ویلبر» با عنوان «تاریخچه عملیات كودتای 28 مرداد 1332» پرداختند. تأمل در سند فوق، نحوه انتشار و مندرجات آن دغلكاری عجیبی را نشان می‌دهد با هدف به بیراهه بردن محققین، اختفای اسناد واقعی و استتار بخش‌های مهمی از عملیات پنهان سرویس‌های اطلاعاتی غرب در ایران:
1- متنی كه به عنوان «سند سیا» منتشر شد در واقع از سوی آژانس مركزی اطلاعات آمریكا (سیا) منتشر نشد بلكه از سوی روزنامه‌نگاری معروف و در وبسایت روزنامه‌ای معروف بطور غیررسمی انتشار یافت. بعبارت دیگر، سیا با این اقدام هم تا حدودی توانست محققین را گمراه و تا حدودی راضی كند و هم در عمل سندی منتشر نكرد. «بولتن دكتر ویلبر» فاقد هرگونه علامت دولتی یا مهر رسمی ویژه اسناد، ‌ مانند «طبقه‌بندی شده» و «از طبقه‌بندی خارج شده» (declassified)، است یعنی بطور رسمی سند سیا محسوب نمی‌شود و بنحوی عرضه شده كه فاقد ارزش حقوقی و غیرقابل ارائه به محاكم بین‌المللی باشد.
2- سند فوق متن اصلی بولتن دكتر دونالد ویلبر نیست. ویلبر این بولتن را در سال 1954، اندكی پس از كودتای 28 مرداد 1332، نوشته ولی متنی كه انتشار یافته و به ویلبر منسوب شده، ‌ و با همین عنوان ترجمه‌های متعدد از آن به فارسی انتشار یافته، جزوه‌ای است كه دین ل. داج، كارمند تاریخی اداره كل خاورنزدیك سیا، در مارس 1969 بر اساس بولتن اصلی دكتر ویلبر تهیه كرده و برای استفاده آموزشی در تیراژ محدود تكثیر شده است.
3- جیمز ریزن، كارشناس نیویورك تایمز و ناشر «تاریخچه دكتر ویلبر»، ظاهراً برای حفظ امنیت ایرانیان شركت كننده در كودتا، بخش‌هایی از سند را «سیاه» كرد و اندكی بعد سایت دیگری بنام «كریپتوم» مدعی شد كه اسامی سیاه شده را «كشف» كرده و سپس متن «بدون سانسور» تاریخچه ویلبر را، با افزودن اسامی در داخل []، منتشر نمود.
این رفتار نیز دغلكاری محض است. نیویورك تایمز با روش «دیجیتالی» به سیاه كردن اسامی دست زد یعنی بر روی متن اسكن شده از طریق نرم‌افزار لایه‌های سیاه رنگی قرار داد كه به سادگی قابل زدودن و خواندن اسامی بود. روش مرسوم در اسناد علنی شده بریتانیا و آمریكا سیاه كردن یا بریدن قسمت‌های سانسور شده در اصل سند است بنحوی كه به هیچ عنوان بازخوانی آن ممكن نیست. بازخوانی نام‌های «سیاه شده» در بولتن منسوب به دكتر ویلبر یا راز مهمی را آشكار نمی‌كند یا ما را به بیراهه می‌برد.
4- یادداشت‌های روزانه آیرونساید
یك نمونه دیگر از دغلكاری و جعل در انتشار اسناد تاریخی را در یادداشت‌های روزانه سرلشكر سِر ادموند آیرونساید می‌توان دید كه در سال 1352 با عنوان «شاهراه فرماندهی» ‌ به انگلیسی منتشر شد و در سال‌های پسین مورد توجه مورخین و علاقمندان به تاریخ سیاسی قرار گرفت. در نظر اوّل، گمان می‌رود كه انتشار یادداشت‌های روزانه ژنرال آیرونساید، در مقطع زمانی كودتای 3 اسفند 1299، رازی از رازهای بزرگ تاریخ ایران را آشكار كرده است. ولی اینك آشكار شده كه كتاب فوق با هدف گمراه كردن ایرانیان از شناخت حقایق تاریخی تدوین و منتشر شده است.
ژنرال آیرونساید از 4 اكتبر 1920 تا 17 فوریه 1921، كمتر از چهار ماه و نیم، فرمانده قشون بریتانیا در شمال ایران (نورپرفورس) بود و در همین سمت بود كه به دستور وزیر جنگ وقت بریتانیا، سِر وینستون چرچیل، مقدمات كودتای 3 اسفند 1299/ 21 فوریه 1921 را فراهم آورد و اندكی پیش از وقوع كودتا از ایران خارج شد. مندرجات یادداشت‌های منتشر شده آیرونساید، با متنی خطی از آن كه خوشبختانه در مراكز اسناد ایران (مجموعه امیر اسدالله علم، ‌ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران) به دست آمده، تفاوت‌ها و جعلیات فاحش و از منظر قضاوت تاریخی بسیار مهم را نشان می‌دهد. فقط به یك نمونه اشاره می‌كنم:
در متن دستنویس دیدار 15 فوریه 1921 ژنرال آیرونساید و نورمن، وزیرمختار بریتانیا، با احمد شاه قاجار حدود یك سطر است: «شاه در نقطه‌ای در شش مایلی تهران با گله‌ای از زنانش زندگی می‌كرد.» این جمله كوتاه در كتاب «شاهراه فرماندهی» به شرحی مفصل و بكلی ساختگی تبدیل شده كه تصویری شبیه به داستان‌های «هزار و یكشب» از شیوه زندگی احمد شاه به دست می‌دهد و جالب‌تر این كه مطالبی نیز از قول احمد شاه در تأیید قرارداد 1919 بدان افزوده شده است. متن منتشر شده این است: «به دروازه‌های آهنین قصر رسیدیم. اتومبیل‌ها را همانجا گذاشتیم. كسی متوجه ورود ما نشد. به محوطه وسیع قصر وارد شدیم... در محوطه قصر دو خواجه در لباس‌های اروپایی عصای عاج نقره‌نشان در دست به پیشبازمان آمدند. آنان تعظیم‌كنان در حالی كه عقب‌ عقب می‌رفتند ما را به ساختمانی كوچك‌تر در گوشه اصلی قصر راهنمایی كردند. اینجا اندرون یعنی قسمت زنانه قصر بود. شاه تصمیم گرفته بود در آنجا ما را به حضور بپذیرد. یك سیاه غول‌پیكر در آستانه در ما را به تالاری هدایت كرد كه با گشودن یك در به اتاق خصوصی شاه بار یافتیم. هنگام عبور از تالار گروهی زن و كودك را دیدم كه از یك درگاهی كوچك ما را تماشا می‌كردند. می‌خندیدند و با هم شوخی می‌كردند اما خواجه‌های حرمسرا آن‌ها را ساكت كردند.»
پس از شرح فوق، از قول احمد شاه مطالب زیر نقل شده كه در متن دستنویس نیست و بكلی ساختگی است: «وزیر مختار [نورمن] به شاه گفت دولت بریتانیا از تأخیر در امضاء قراردادی كه او نیز آن را امضاء كرده است خسته شده است و بی‌پرده به شاه اطلاع داد كه اگر پیمان امضاء نشود پرداخت پول به دولت ایران ادامه نخواهد یافت. شاه در پاسخگویی تعلل می‌كرد كه علتش نه ضعف زبان فرانسه بلكه آشفتگی و ناراحتی او بود. او می‌گفت احساس می‌كند به عصای پوسیده‌ای تكیه كرده است و اگر یك شاه خودكامه بود مدت‌ها قبل معاهده را امضاء كرده بود. او خواهان امضاء و تصویب آن است چون می‌داند بهترین معاهده‌ای است كه منافع كشورش را تأمین می‌كند اما مجلس شورای ملّی از تصویب قرارداد سر باز می‌زند. می‌گفت به خود او هم برچسب خیانت زده‌اند كه چرا از اوّل با عقد چنان پیمانی موافقت كرده است.»
جاعل خاطرات آیرونساید از یك سطر یادداشت ژنرال آیرونساید درباره ملاقات 15 فوریه 1921 نورمن و آیرونساید با شاه سه صفحه مطلب ساخته و هر چه خواسته به احمد شاه نسبت داده و از زبان او در تأیید عملكرد كودتاگرانی شاهد آورده است كه چند روز بعد كودتای 21 فوریه 1921/ 3 اسفند 1299 را رقم زدند.
سیام**7261 ** 1336
۰ نفر