در اين گزارش كه بخش پاياني آن در شماره پنجشنبه 24 تير 1395 خورشيدي به قلم علي درويشي انتشار يافته است، مي خوانيم: گفت: ميتواني كمك كني، چه رژيم غذايي را برگزينم كه بيمار نشوم؟
گفتم: تو ميتواني كمك كني يك رژيم غذايي برگزينم و از سردرگمي بيرون بيايم؟
بيشترين يورش پزشكي سنتي به لبنيات است. ناخنك زدن همزمان به ماست و غذاهاي گوشتي و يا خوردن پنير پس از غذاي گوشتي (كه در فست فودها بسيار ديده ميشود)، از بزرگترين لغزشهاي نابخشودني از نظر پزشكي سنتي است.
اسيد لاكتيك ماست، گرچه گوشت خام را براي كباب نرم ميكند، ولي در دستگاه گوارش نيز سبب پوسيدن گوشت ميشود و انسان را بيمار ميكند. ماست، و ماست و خيار(هردو سرد)، پاي ثابت غذاهاي سنتي (چلوكباب ايراني)است، و اگر اندكي سبزي (گرم و قليايي) معجزهگر هم كنار بشقاب برنج باشد، سرآخر، دستنخورده روانه دلو آشغال خواهد شد! حتي سالاد هم چندان بد نيست و ميتواند اسيد ديگر غذاهاي ايراني را خنثي كند، ولي از بس سس مايونز دارد كه ويژگي سبزيها را نيست و نابود ميكند.
از ديد پزشكي سنتي، پنير در وعده چاشت نيز، زيانبار و بلغمزاست و چشمداشت انرژي از آن بيجاست. رهآورد اين ماده لبني بيهوده سنگين، مگر سستي، كنديِ كاركرد ذهن و افت تمركز نيست و حتي خوابآوري شبانگاه آن نيز، دروغي بيش نيست و بيشتر انسان را مياندازد، تا اين كه به خواب خوش فرو برد! نشانه بد آنهم برخاستن سخت در بامداد فردا از رختخواب است و دردي كه از پشت سر تير ميكشد.
پزشكي سنتي امروز حتي پاي اصلاحگرهاي پنير را كمتر به ميدان ميكشد و بيشتر كوشش آن پاككردن پنير از ليست غذاي روزانه انسانهاست؛ در حالي كه ميتوان از زيرهسياه، سياهدانه و آويشن استفاده كرد، كه البته باز نبايد مصرف پنير بيش از 30 گرم در شب باشد. از ديد پزشكي سنتي، ماست حتي با اسفناج (قليايي بسيار مفيد) نيز زيانبار است، زيرا توليد اگزالات كلسيم ميكند كه به سنگ كليه و مثانه ميانجامد.
ماست، دوغ، بستني، شير، سرشير، خامه، براي «بلغميسرشت»ها سم است. اين دانش پزشكي به افراد «بلغميسرشت» سفارش ميكند كه تا مدتها از لبنيات دوري كنند و «سردخور» نباشند و غذاهاي گرم (ارده، عسل، خرما) را وارد برنامه غذاي خود سازند؛ كه بيتوجهاي به غذاهاي اصلاحگر براي درمان چيرگي بلغم در بدن، به سيستم ايمني بدن آسيب بيشتري وارد ميآورد و اين سيستم، خودويرانگر(اتوايميون)خواهد شد؛ و اگر يك زماني، افراد بلغمي خواستند كمي ماست بخورند، حتماً با پونه، نعناع، آويشن و زيره سياه و زنيان باشد.
** معجون غريب و شگفت
امروز به علوفه چهار پايان، كودهاي شيميايي (ازت و اوره)، جوششيرين، گوگرد، منيزيم، آهك، نمك، پودر استخوان، نانكپكي، مدفوع مرغان صنعتي (سمي) و فاضلاب كشتارگاههاي صنعتي را ميافزايند و شيري كه از اين تغذيه به دست ميآيد، مردم به گمان شير بسيار سالم و پاستوريزه براي رشد به كودكان خود ميدهند! فقط با اين معجون، آنان موفق ميشوند كه با شتابي باورنكردني، وزن يك گوساله را در زماني اندك، از 4 كيلوگرم به 161كيلوگرم برسانند! آيا كسي هست جلوي نجاستخواري چهار پايان بيزبان را بگيرد؟
به گمان پزشكي سنتي، برآيند مصرف لبنياتِ دستاورد دامداري آلوده مدرن، شيره بلغمي است كه در سراسر بدن تهنشست ميشود و جلوگير كار درست اندامها و آشفتهسازِ كارِ غددِ بدن است. كلسيم ماست نيز مانند كافئين چاي، اگر با غذا خورده شود، بدن را به كژروي ميكشد و وا ميدارد كه به جاي آهن غذاها، كلسيم ماست را جذب كند و آهن را با ادرار بيرون بريزد.
البته پونه و زيره و همچنين نعناع و كرفس و جعفري و كلم به همراه ماست، سبب جنباندن سلولهاي استخوانساز ميشود، ولي ديدگاه نوي دانش پزشكي سنتي، رأي به نخوردن ماست با غذا ميدهد. بيشتر لبنيات در بامداد و ناهار مصرف ميشود، در حالي كه روند جذب كلسيم فقط در شب انجام ميگيرد! با اين حال گاهي در روز و زمان ناهار، 5 اسيد(سس مايونز سالاد، دوغ، برنج، مرغ، كباب) با هم به جنگ استخوانها فرستاده ميشوند!
** يورش دوم به نان
بنياديترين غذاي مردم، نان و در كنارش برنج است. در پزشكي سنتي نيز آمده كه غذاي تندرستان نان است؛ چون نان و برنج سيركنندهاند؛ ولي از ديد پزشكي سنتي، نانهاي گندم بيسبوس و برنج بيشلتوك، يبسآور است؛ و نيز بادآور و رفلكسآور؛ و تازه اين دوتا از چالشهاست؛ چالش ديگر سردبودن برنج و اسيديبودن نان گندم و برنج است و براي همين برنج سرد را بايد با زيره سياه خورد.
پزشكي سنتي معتقد است كه نان را داغ داغ هم نبايد خورد و دستكم 3 ساعت بايد بماند تا دستگاه گوارش دچار مشكل نشود. حتي نان سبوسي را نيز بايد 70 بار جويد!
گرمترين زمان در درازناي روز، زمان ناهار است؛ اما پزشكي سنتي، ناهار را وعدهگاه خوب غذايي نميداند و بر اين باور است كه بايد بدن را از گرمترشدن رهباني كرد؛ بنابراين سفارشاش به برگذشتن از اين وعدهگاه غذايي است، و خوردن غذاي سنگين(خُوي ما ايرانيان) را در 12 نيمروز و 1 عصر، زيانبار و بلغمزا و سودآور ميداند؛ و ديگر اين كه ناهار، غلظت خون را به همراه دارد؛ و سفارش ميشود كه براي بالابردن سيستم ايمني بدن و توازن طبيعت آن و حفظ رعنايي اندام و دور كردن بيماري از خود، از پرداختن به ناهار چشمپوشي شود و به خوردن يك سيب درختي و نيمساعت چرت قيلوله بسنده شود.
** نخوردن ميوه با غذا
با غذا نبايد ميوه خورد، مگر زيتون و انار؛ كه از ديد پزشكي سنتي، خوردن اين هر دو ميوه(انار و زيتون)، بدون غذا مفيد نيست! ميوهها بايد در ميانوعدهها خورده شود و هربار يك ميوه گزينش شود، كه آميزش آنها با هم، براي بدن ناسازگاري غذايي به وجود ميآورد. بدتر از همه، خوردن «شيرميوه» است كه به فراواني در آبميوهگيريها رواج دارد؛ بايد توجه داشت كه لبنيات با گوارش سنگين خود با ميوههايي كه نيمساعته گوارش ميشود و براي جذب به رودهها ميرود، سرِ سازش ندارد.
بنيان درمان دانشمندان نامآوري همچون بوعليسينا، زكرياي رازي و اهوازي ارجاني، بر 4 ويژگي تن آدمي«شيرهها»چهارگانه بلغم، صفرا، سودا، دم(خون) و همچنين بر گرمي و سردي بدن انسان استوار بوده و بر آن پايه، درمان بيماريها انجام ميگرفته است.
از اينرو در پزشكي سنتي، هر انساني اگر سرشت(طبع) بدن خود را نشناسد، هميشه بيمار خواهد بود. براي نمونه، انسان سردمزاج(بلغمي)، اگر ماهي بخورد، سردي خواهد كرد و دچار درد مفاصل ميشود و هميشه خوابآلود خواهد بود.
پزشكي سنتي بر اين باور است كه برنامه غذاي روزانه ما در دست سرشت سرد يا گرم وتر يا خشك بدن ما است و طبيعت چيرهِ بدن ما بلغم، خون و سودا و يا صفرا است كه نوع غذاي هر يك از ما(متفاوت با ديگري) را سرو ميكند؛ حتي اگر زن و شوهري كه زير يك سقف زندگي ميكنند و روزان و شبانشان با هم سپري ميشود، چه بسا غذاهايشان متفاوت از هم باشد، ولي خود نميدانند.(آيا برخي چالشها در زندگي زناشويي، ريشه در همين سرشت سرد و گرم ندارد؟)
از ديگر سو توجه پزشكي سنتي به غذاهاي اسيدي و نيز بازها(قليا)است كه تلخ و چرباند. قليا(مانند خون، آب شفاف دهان، آب آهك) از تركيب فلزهاي قليايي است كه ميتواند چربيها را در خود حل كند.
** غذا چه ميشود؟
براي نمونه، «شيره سودا» در بدن، سرخِ تيره است؛ شيره بلغم در بدن، شفاف كمرنگ است؛ شيره دم(خون) در بدن، با وظيفه اكسيژنرساني، به رنگ قرمز است و شيره صفرا، كه كارش گوارش غذاست، به رنگ زرد در بدن پديدار ميشود.
پزشكي سنتي بر اين باور است كه هر غذايي كه ميخوريم، گوارش ميشود و سپس به شكل شيره(خلط) درميآيد و به كمك ميليونها پرز روده بزرگ به اندامگان ميرسد و يا گلوگز وارد جريان خون ميشود؛ و اگر بدغذا و تك غذا باشيم و الگوهاي غذايي ما غير طبيعي و يا محدود باشد، يكي از شيرهها در بدن چيره خواهد شد و بيمار خواهيم شد؛ گرچه اين بيماري هميشه كشنده نيست و گاه در ريختِ خستگي و خوابآلودگي پديدار ميشود، ولي به هررو گونهاي بيماري است و تداوم دارد و بر سراسر زندگي انسان تاثير ويرانگر ميگذارد. البته اگر چه
ژن(مزاج)، سرشتي انسان است و بيرون از اراده آدمي، ولي قابل كنترل است. افزون بر اين، فقط غذاي بد نيست، بلكه آلودگي هوا نيز بر ايفاي نقش شيرهها در بدن تاثير منفي ميگذارد؛ زيرا بياكسيژن، هيچ لقمه غذايي جذب بدن نميشود.
** سرشتهاي گوناگون
از ديد پزشكي سنتي، گوشت گاو براي سوداويها خوب نيست و خون را غليظ ميكند و بار سنگيني براي كبد است و تيرگي پوست ميآورد و سبب عصبيت و افسردگي، وسواس و بزرگشدن سپرز (طحال) ميشود و بايد جايش را به گوشت گوسفند جوان(با طبيعت گرم و تر و معتدل) بدهد.
در انسانهاي «سرشتسودآوي»، پسماند شيره (خلط) سودا در رگهاي مغز و ديگر ارگانهاي آنان تهنشست ميشود؛ پسماندي كه پيامد سوختوساز بدن است. اگر غذاهاي سودازا و فعاليتهاي سودايي(جنسي)كم نشود، سرانجام كار به پاركينسون ميرسد!
سودآويها بايد از غذاهاي سرد و خشك (برنج يبسآور) بپرهيزند و از غذاهاي گرم و تر(عسل) استفاده كنند.
حساسيت به صدا و تيركشيدن سر، از دردهاي آشناي سوداويها است. آنان بايد «يخدوستي» را كنار بگذارند و از كوزه آب بيرون يخچال، بنوشند.
پزشكي سنتي، سفارشاش به آدمهاي با سرشتهاي گرم وخشك، خوردن ميوه و سبزي بيشتر و گوشت كمتر است و در گزينش غذا به «سرد» و «تر» بودن بايد بسيار توجه كنند. براي اين دسته انسانها، تخممرغ، سير، پياز، گوشت قرمز، بادمجان، موز و... سم است؛ و بايد رويكرد غذاييشان به سوي پرتقال و انار، شاتوت، خيار سبز، سيب، گلابي و...باشد.
اين گروه از انسانها كه از نگراني، تنشهاي فكري، اسهال خوني، آشفتگيكبد، سرفههاي خشك، بيخوابي، سوزشادرار، لاغري و شوره سر رنج ميبرند، و تا كنون ريشه بيماريهاي خود را نميدانستند، باور بياورند كه اگر پيرو دستورات غذايي ويژه خود باشند، از اينها رهايي خواهند يافت!
همانگونه كه انسانهاي با«سرشت سرد و خشك»، بايد راز تندرستي خود را در آبهويج، آبسيب، آب و ليموترش و ديگر مايعات طبيعي بجويند تا از درد بيخوابي، افسردگي و درد تنهايي برهند. پرهيز غذايي براي اينان كه لذت غذا را هميشه در ماست و نمكسودها جستهاند شايد بسيار سخت باشد، ولي چارهاي ندارند مگر اين كه رويكرد به گوشت بره و شتر و مرغ محلي، سيب، گلابي، نعناع، ريحان، ترخون، جعفري، ساقه كرفس و... داشته باشند؛ كه مگر اين، بايد چشمبهراه بيخوابي و بدخوابيهاي شبانه و افسردگي و بزرگي طحال باشند.
شيره بلغم مانند سفيده تخممرغ است و رهبانِ سيستم ايمني (لنفاوي)بدن. «بلغميسرشتها» شيره بلغم بدنشان زياد است (انسانهاي با سرشت سرد و تر)، بايد غذاهاي گرم و خشك بخورند تا به توازن برسند. ريختشناسي بلغميها، پوستروشن، بور و يا سفيد و با موهاي بور يا سفيد است.
جواد زيباكناري ـ كارشناس مواد غذايي در اين مورد ميگويد: انسانهاي دموي (خون)، قيافهاي قرمز و پرخون و چاق و ماهيچهاي دارند؛ اين انسانهاي خوشخو و خودبنياد از تابستان بيزارند. پوست نرم و گرم آنان، خَوي(عرق) زيادي دارد و با رگهاي برجستهاي كه ميتوان شمرد. افراد دموي بايد غذاهاي خنك و سرد مانند آشآلو و آب زرشك و خيار و مركبات و ماست بخورند تا از آتش بدنشان كاسته شود.
دمويها بايد از گرمخوري نيز بپرهيزند و به سرد و خشكخوري (بادنجان، عدس...) كه مزاج سرد و خشك دارند، رو آورند. دموي اگر غذاي گرم خود مانند خرما را همنشين غذاي سرد نكند، جوش و خارش بدنش را فرا خواهد گرفت و دچار گرگرفتگي، بيتابي، كهير، سوزشادرار، سوزش سردل، و زخم دهان خواهد شد.
او ميافزايد: ريختشناسي بلغميها از روي اشتهاي زياد به غذا و شيريني، پوست سفيد و سرد و نرم و نمدار و كمعرق و موهاي نرم و نازك، قابل شناسايي است. صفراويها نيز نه تكيده و نه چاق و پاييز و زمستاندوست وحاضرجوابند و مانند گنجشك پرحرف؛ و از پوست خشك و بينم رنج ميبرند و هميشه تشنهاند و گرايش به غذاهاي گرم دارند. در حالي كه براي درمان خود، خوب است از گريپ فروت، ماست شيرين، ماهي دريا، سالاد كاهو، گوجهفرنگي و آبليمو، رو نگردانند.
** كژانديشيهاي غذايي
امين بهكار ـ كارشناس تغذيه درباره برداشتهاي نادرست برخي كسان از مواد خوراكي ميگويد: هنوز ماهيت چندگونه غذاها براي برخي ناروشن است. براي نمونه، براي همپوشاني كمخوني، انگشت به سوي عدس(خونساز) نشانه ميرود؛ در حالي كه عدس بايد شب تا بامداد براي كاهش فيتات، در آب خيسيده شود و سپس با حرارت بالا پخته شود، كه بيشتر مواد سفيدهاي خود را از دست ميدهد.
افزون بر اين، همه شيفته خونساز بودن آنند و غافل از ژن اسيديته آن، كه در بدن توليد سودا ميكند و به غلظت خون ميانجامد.
او ميافزايد: اين رفتار به گونهاي در مورد گوجه فرنگي نيز وجود دارد و همه، ژن آن را اسيدي ميخوانند؛ در حالي كه گوجه فرنگي(داراي اسيد سيتريك)، خون را قليايي ميكند و پسماند سمي خون را ميروبد و اسيد اوريك را از جريان خون بيرون ميريزد،(با افزايش ادرار)؛ و جلوگير رشد سنگ كليه است و مردان با خوردن 4 گوجه خام ميانه، در 4 نوبت غذايي روزانه، ميتوانند رَهبان بدن خود در برابر سرطان پروستات باشند.
اين ميوه سرخ ارزان، از گرانترين داروهاست و از گرفتگي رگها (تصلب شرايين) پيشگيري ميكند و ورم بندها(مفاصل) را ميخواباند و براي دچارآمدگان به نقرس و رماتيزم، بسيار سودمند است، به شرط آن كه سرخ و درونرس باشد.
همچنين بادام درختي تا زماني قليايي است كه در زمان خوردن، از پوسته كاغذي خود خارج شده باشد.
مغز بادام درختي نبايد در برابر هوا و نور خورشيد قرار گيرد. كساني براي اسيديبودن گردو(هنگام خوردن پنير)، بادام درختي را جايگزين ميكنند، كه اشتباه است و اين دومغز با لبني سازگاري ندارد و خوردنش به سنگ كليه و مثانه ميانجامد خوردن دستكم 7 دانه بادام در روز(تازه از پوست درآمده و پودرشده) براي پاكسازي كبد و رهباني از استخوانها، و رشد هوشي و تقويت حافظه كودكان و بزرگسالان بسيار اهميت دارد. كساني كه تندرستي كامل دارند بايد از هر 4مغز (گردو، بادام، فندق و پسته) بهره ببرند و آنها پودر كنند كه همانند گوشت انرژيزا است و 20 گونه پروتئين مورد نياز بدن را تامين ميكند.
*منبع: روزنامه اطلاعات
**گروه اطلاع رساني**9117**9131
تهران- ايرنا- روزنامه اطلاعات در گزارشي چرايي و چيستي پيدايش پزشكي سنتي نوين را از نگاه كارشناسان تغذيه بررسي كرد.