محمد داود مخلص آبادي فراهاني كارشناس ارشد مطالعات منطقه در ادامه اين سرمقاله مي نويسد: دموكراسي از مدتهاي مديدي مورد توجه خاص و عام بوده است و مهد آن از يونان باستان ميباشد. اما در جهان نوين و جهان پس از نازيها كه ليبراليسم رشد يافت دموكراسي بيش از پيش اهميت پيدا كرد و مد نظر قرار گرفت.
با توجه به رشد روز افزون علم و انديشههاي متعدد در غرب، ما شاهد برداشتها، نگاهها و نگرشهاي متعدد و نقطه نظرات گوناگوني پيرامون دموكراسي هستيم. اما جاي تأسف اينجا است كه به ديگر طرق حكومتي و چند و چون حكومتهاي غيردموكراسي يا غير دموكراتيك، نگاه عميقانه و نويني نشده است. چه بسا برخي حكومتهاي غيرمردمي در قالبي از دموكراسي همچنان پا برجا ماندهاند. هر چه در نظرها بوده است دموكراسي بوده است و حول آن نيز انديشههايي به گردش در آمدهاند.
ما با انواع مختلفي از دموكراسي آشنا هستيم. سوسيال دموكراسي، دموكراسي ليبراليستي، دموكراسي مستقيم، دموكراسي غير مستقيم، دموكراسي نمايندگي و غيره.
روي صحبت ما در اين متن دموكراسي موجود در جامعه آمريكا است. جامعهاي كه خود را مدافع حقوق بشر ارزيابي كرده و پيرو بهترين دموكراسي در دنيا معرفي ميكند. اما آيا در چنين جامعهاي دموكراسي به معناي واقعي وجود دارد؟
آمريكا خود را داعيه بهترين نوع دموكراسي در جهان توجيه و قلمداد ميكند.
معناي دموكراسي در اشاره اي ضمني و خرد يعني حكومتي كه از سوي مردم برقرار ميگردد و نه صرفا به معناي حكومت مردميكه در الفاظ قديم و كلاسيك آن مطرح بود.
در آمريكا و با توجه به قوانين موجود (قانون اساسي و انتخاباتي) در انتخابات رياست جمهوري از نوع دموكراسي غير مستقيم استفاده ميشود.
دموكراسي غير مستقيم چگونه است؟ در دموكراسي مستقيم نمايندگان يا رئيس جمهور از سوي مردم انتخاب ميشوند. اما در نوع غير مستقيم، مردم، طرف اول قضيه در انتخابات هستند و طرف دوم قضيه كه در حقيقت، قسمت اصلي داستان است نمايندگان كنگره هستند كه انتخابكننده رئيس جمهورند. يعني دو مرحله از انتخابات وجود دارد. انتخابات آمريكا به صورت دو مرحلهاي است. اما نقصي آشكار در آن ديده ميشود.
سواي رأي گيري اوليه در اين انتخابات، رأيگيري ديگري نيز وجود دارد كه تحت عنوان الكترال انجام ميگيرد. و فرد منتخب از سوي مردم، از سوي نمايندگان نيز بايد انتخاب گردد و اين روند دموكراسي غيرمستقيمي است كه در اين كشور وجود دارد.
اما چنانچه فرد انتخاب شده از سوي مردم، در دور دوم رأيگيري (كنگره و از سوي نمايندگان) پذيرفته نشد، بطور كل بازنده است و فرد دوم عليرغم كسب آراء كمتر از سوي مردم، پيروز ميدان خواهد بود. اما اين قضيه از اصل تناسب پيروي نميكند. در آمريكا سيستم تناسب در انتخابات برقرار نيست و اين مهم، نقصي است كه در ماهيت انتخاباتي آمريكا به چشم ميخورد.
اما آيا دموكراسي غير مستقيم استيفاي حقوق ملت است يا تضييع آن؟
در دموكراسي مستقيم، حضور آحاد ملت در فرايند انتخابات مبرهن تأثير گذاري ايشان بر روند دموكراسي و انتخاب نمايندگان خويش است، اما آنچه در دموكراسي غيرمستقيم مشاهده ميكنيم چنين نيست.
در حقيقت در چنين شكلي از دموكراسي، نوعي دوباره گزيني وجود دارد كه از سوي سركردگان حكومتي صورت ميپذيرد. وجود دوباره گزيني در سيستم انتخاباتي آمريكا كه از سوي نمايندگان كنگره انجام ميشود نشان از مستتر بودن خواست اشراف و نخبگان حكومتي در دل آن چيزي است كه دموكراسي ناميده ميشود. و مردم (نه سهم چنداني) بلكه اصلا سهميدر آن ندارند. پس در دموكراسي آمريكايي، خواست اشراف در آن پنهاني است.
حكومت در جامعه آمريكايي، دموكراسي آريستوكراتها است نه دموكراسي مردمي. در چنين انواعي از دموكراسي آراء مردم از هيچ وزن و بهايي برخوردار نيست و آنچه كه حرف آخر را ميزند در ابتدا زده است. وجود انتخابات دو گانه در آمريكا، 1- مردمي2- الكترال (از سوي نمايندگان كنگره) و ارجح بودن گونه دوم بر گونه اول، تضييع حقوق مردم را بدنبال دارد نه استيفاي آن را. عدم توازن و تناسب و يا عدم سهم بندي متساوي در نتيجهگيري انتخابات دوگانه، مدلول اشرافيگري آنان است.
برنده و بازنده، هر دو بايد از سد الكترال عبور كنند. اقبال با كسي است كه الكترال بر آن صحه گذارده است؛ نه كسي كه از سوي مردم پذيرفته ميشود. آراء الكترال، هر دو نامزد را يكسان در نظر ميگيرد و آراء مردم هيچ تأثيري در نوع گزينش نمايندگان كنگره نخواهد داشت. به طوري كه شانس پيروزيِ فردِ «بازنده در دور اول انتخابات» همچنان زياد است. جالب تر آنجاست كه در صورت پيروزي فرد مزبور در رأي گيري الكترال، همانطور كه پيشتر اشاره شد هيچ قياس و تناسبي بين آنان برقرار نخواهد بود و آراء مردم بطور كلي پوچ و مطرود ميگردد و فرد بازنده پيشين رئيسجمهور خواهد شد. اين مقوله، نقصي اساسي در سيستم انتخاباتي آمريكا به شمار ميرود كه از آن با عنوان دموكراسي غيرمستقيم ياد شده است.
داشتن چنين نگاهي بر فرايند انتخاباتي، آنرا به آريستوكراسي بيشتر متمايل ميگرداند تا دموكراسي.
آريستوكراتها مشتمل بر طبقه اعيان واشراف هستند و حكومت ايشان مربوط به اشراف و صاحبان ثروت است و فرمانروايي اشراف و ثروتمندان و نجبا در آن به چشم ميخورد.
دموكراسي غيرمستقيم، دموكراسي نيست و شباهت آن بيشتر به آريستوكراسي است. در آريستوكراسي از نوع قديم، اشراف و نخبگان و ثروتمندان حكومت ميكردند اما در آريستوكراسي نوين يا امروزي، حضور همان افراد با لفافه اي از دموكراسي است كه مهر حكومت مردمي بر آن حك شده است.
راه اندازي كارناوال و دسته جات تبليغاتي و سخنراني و مناظره و غيره نيز در ميان مردم از ارزش چنداني برخوردار نميباشد، چرا كه رأي مردم در چنين دموكراسيهايي بهاي چنداني ندارد و اين مهم، مدلول اين تعريف از دموكراسي است كه مردم توده اي بيش نيستند.
*منبع: روزنامه مردم سالاري، 1395.9.2
**گروه اطلاع رساني**9370**2002** انتشار دهنده: فاطمه قناد قرصي
تهران- ايرنا- امروزه معناي دموكراسي را همگي بخوبي ميدانيم و كمتر كسي است كه نسبت به معنا و مفاد آن بي اطلاع است؛ كوچك و بزرگ و غيره و غيره؛ همه معناي دموكراسي را ميدانند. مشكل آنجاست كه همگان، ديگر طرق حكومت را نميدانند و بينش چنداني نسبت به حكومتهاي غير دموكراسي ندارند.