در ادامه اين گزارش مي خوانيم: اقدامي سياسي كه در كشور ما اغلب به عنوان امري مذموم و پنهاني تعبير ميشود اما در ايالات متحده امريكا آنقدر با ساختار سياسي درهم تنيده است كه برخي شركتها رسماً آن را موضوع تجارت خود قرار داده اند. در روزهايي كه موضوعات مرتبط با ايران بخش مهمي از مسائل مطرح در كنگره و دولت امريكا را به خود اختصاص داده است، با سيد جلال دهقاني فيروزآبادي، كارشناس مسائل بينالملل درباره نقش لابيگري در سياست خارجي و بويژه درباره امكان لابي ايران در امريكا گفتوگو كرديم.
** موضوع لابيگري از جمله موضوعاتي است كه به نظر ميرسد در سياست خارجي كشورمان مغفول واقع شده يا دستكم چندان جدي تلقي نشده است. لابيگري در خارج از مرزهاي يك كشور از چه اصول و قواعدي پيروي ميكند؟
در تعريف كلي لابيگري تلاش و اقدامي است براي تأثيرگذاري بر روند تصميمگيري و تصميمسازي در كشور ديگر با هدف تأمين منافع ملي كشور. هدف اصلي اين است كه يك كشور تلاش كند با تأثيرگذاري بر تصميمات كشور ديگر منافع ملي خود را به نحو احسن تأمين كند. اما اهداف فرعي هم ميتواند وجود داشته باشد و يكي از اين اهداف، دادن اطلاعات صحيح و واقعي درباره كشور لابي كننده به جاي اطلاعات كاذب و نادرستي است كه درباره آن در كشور ديگر اشاعه يافته است و تصميمگيرندگان آن بر اساس آن اطلاعات نادرست تصميم ميگيرند.
** آنچه در اين گفتوگو بيشتر مد نظر من است، لابيگري ايران در امريكا است. چه مقتضياتي بر اين موضوع حاكم است؟
آنچه گفتم، درباره لابي ايران در امريكا هم مصداق دارد. اصلاح تصوير شكل گرفته از ايران در امريكا، خنثي سازي لابيهاي ضد ايراني مبتني بر اشاعه ايرانهراسي و در نهايت تأثير بر تصميمگيريهاي مرتبط با ايران. اين همه در حالي است كه متأسفانه لابيهاي ضد ايراني در امريكا بسيار فعال و تأثيرگذارند. قبلاً به طور سنتي لابي ضد ايراني به لابي اسرائيلي و صهيونيستي محدود بود اما اخيراً لابي عربي- سعودي هم به آن اضافه شده است. بنابراين يكي از اهداف مهم ايران بايد خنثيسازي اين لابيهاي ضد ايراني باشد كه ميتواند از طريق دو شيوه لابيگري مستقيم يعني تأثيرگذاري مستقيم و نفوذ در ساختارهاي تصميمساز و تصميمگير و لابي غيرمستقيم در چارچوب ديپلماسي رسانهاي و ديپلماسي عمومي شكل بگيرد.
** ما چه ابزارها و راهكارهايي براي لابي مستقيم و غيرمستقيم در امريكا در اختيار داريم؟
يكي از مهمترين ابزارهاي ما براي لابيگري در امريكا، ايرانيان مقيم اين كشور هستند كه ميتوانيم از ظرفيتهاي فردي، گروهي و سازماني آنها براي تأثيرگذاري بر تصميمات امريكا درباره ايران استفاده كنيم. اينها افرادي هستند كه ممكن است در همه زمينهها و مسائل با نظام جمهوري اسلامي ايران همرأي نباشند اما وقتي پاي منافع ملي و موضوعاتي كه با زندگي هموطنانشان عجين است به ميان ميآيد و نيز وقتي در زمينههايي منافع مشترك تعريف ميشود، ميتوان روي همكاريشان حساب باز كرد و ميتوان به نفع كشور از آنها استفاده كرد. منتها به نظر ميرسد تاكنون ما كمتر موفق شدهايم از اين ظرفيتها و قابليتها استفاده كنيم.
همچنين در امريكا شركتهاي حقوقي لابيگري رسميت دارند ميتوان با اين شركتها وارد مذاكره شد تا آنها رسماً به نفع ايران لابي كنند. ابزار ديگر استفاده از لابي صنايع و شركتهاي امريكايي، اروپايي،آسيايي يا چند مليتي است. چنانكه ميتوان از ظرفيتهاي لابيگري شركت بوئينگ امريكا يا توتال فرانسه كه با ايران قرار داد چند صد ميليارد دلاري دارند، براي لابي در امريكا به نفع ايران بهره برد.
جنبشهاي مدني و اجتماعي و نهادهاي غير دولتي مانند گروههاي ضد جنگ، لابيهاي قومي مانند لابي ارامنه يا لابي هنديها در امريكا و نيز لابيهاي اسلامي و عربي همسو با ايران از جمله ابزارهايي هستند كه ميتوان از ارتباط با آنها در جهت منافع ملي ايران استفاده كرد. استفاده از لابي انديشكدههاي منتقد حزب حاكم يا جريان اصلي در امريكا نيز از جمله ابزارهاي بسيار مهم و تأثيرگذار است. زيرا در امريكا انديشكدهها و اتاق فكرها نقش مهمي در تصميمسازي و تصميمگيري دارند، بنابراين از ظرفيت آنها هم ميشود استفاده كرد؛ حتي اگر در همه زمينهها با ما همسو و همفكر نباشند.
استفاده از ظرفيت دانشگاهها و اساتيد ايراني و غير ايراني دانشگاههاي امريكا و ديپلماسي خط دو كه در واقع همان مراودات غيررسمي ميان نخبگان است، ميتواند مد نظر باشد. در هر حال ديپلماسي عمومي و رسانهاي با هدف تأثيرگذاري بر تصميمات يك كشور از طريق فشار افكار عمومي صورت ميگيرد كه به نظر ميرسد ما به رغم همه مكانيزمهايي كه در اختيار داريم، متأسفانه كمتر از اين قابليتها استفاده كردهايم.
** مواردي كه اشاره كرديد بيشتر در حوزه لابي غيرمستقيم بود، آيا لابي مستقيم ايران در امريكا با توجه به شرايط حاكم بر روابط دو كشور منتفي است؟
خير منتفي نيست. هر چند ممكن است در مقاطع مختلف و با توجه به اينكه كدام حزب و كدام نگاه در امريكا حاكم باشد، اين لابي از امكان و امتناع متفاوتي برخوردار باشد. بر اين اساس يكي از مهمترين ابزارهاي لابي را ميتوان در كنگره امريكا و در رايزني با معدود نمايندگان منتقد جستوجو كرد. همچنين جلسات استماع كنگره كه آن افرادي با عنوان شاهد در حضور نمايندگان درباره موضوعات شهادت ميدهند، يكي از مهمترين كانالهايي است كه ميشود روي آن سرمايهگذاري كرد تا با تغذيه فكري اين شهود و رساندن اطلاعات درست به آنها، شهادتشان در راستاي منافع ايران قرار گيرد.
** با وجود اين امكانهاي گسترده لابيگري در امريكا، چرا تاكنون اين مسير چنان كه بايد پيگيري نشده است؟
مسأله اين است كه ما بايد به لحاظ فكري به اين باور برسيم كه لابي يكي از ابزارهاي اساسي سياست خارجي است و ما بايد از اين ابزار به نحو احسن استفاده كنيم و ساختارهاي لازم براي لابيگري را بويژه در امريكا ايجاد كنيم. اتفاقاً حالا كه ما با امريكا روابط رسمي و ديپلماتيك نداريم، بايد بيشتر براي ايجاد ساز و كارهاي لابيگري در اين كشور تلاش كنيم تا حداقل لابي ضد ايراني را در آنجا خنثي كنيم. بنابراين به نظرم بايد لابيگري از اولويتهاي سياست خارجي ما قرار بگيرد و هزينههاي آن در زمره هزينههاي پيشبيني شده و بودجه وزارت امور خارجه تعريف شود. زيرا اگر تحريمي عليه ايران صورت بگيرد و ما متضرر شويم در مقايسه با اينكه مبلغي براي لابي هزينه كنيم، هنوز فايده است. اين هزينه بي فايده نيست اگر در نقطه اثرگذاري هزينه شود. علاوه بر اينكه لابيگري لزوماً به معناي خرج اضافه نيست. چنان كه از ظرفيت قراردادهاي تجاري چنانكه اشاره كردم، در اين راستا بهره بگيريم.
** آيا لابيگري بين ايران و امريكا سابقه تاريخي هم دارد، اگر نه موانع اصلي آن چيست؟
چه در زمان جنگ تحميلي و چه پس از آن در مقاطعي لابيگريهاي مؤثري براي مديريت رابطه خصومت آميز دو كشور انجام شده است. حتي در دورههايي برخي سازمانهاي ايراني در امريكا مانند ناياك و... تجهيز شدند. منتها اين لابيگريها خيلي سيستماتيك و ساختارمند نبودهاند و نهايتاً موردي و موضوعي بوده است. در حالي كه ما بايد يك لابي نهادينه و ساختارمند داشته باشيم.
به هر حال امريكا دشمن شماره يك ما است و در اين دشمني ترديدي نيست. شايد همين دشمني باعث شده كه نوعي هراس بويژه درباره لابيهاي مستقيم وجود داشته باشد. در صورتي كه اين كار به معناي عدول از مواضع انقلابي نيست. بلكه به معناي تلاش براي كاستن از شدت خصومت و تبعات منفي آن بر منافع ملي و ميهني است.
** شايد در دورههاي گذشته ما ضرورت و اولويتي براي لابي در امريكا قائل نبودهايم. الان كه اين ضرورت با توجه به موضوعاتي مانند برجام پررنگتر شده است آيا فضاي لابيگري فراهم است؟
متأسفانه با روي كار آمدن دولت ترامپ نگاه خصومت آميز نسبت به ايران تشديد شده است و زمينههاي مناسبي كه قبلاً وجود داشت كاهش پيدا كرده است. ولي اين نبايد باعث شود كه ما دست از تلاش برداريم. حالا ممكن است لابي مستقيم موانعي داشته باشد ولي امكان لابيهاي غيرمستقيم با ابزارهايي كه عرض كردم هميشه فراهم است. هرچند ممكن است با توجه به شرايط موفقيت كمتري پيدا كند.
** در سالهاي اخير و در مقطعي كه روابط ديپلماتيك ايران و انگليس قطع شده بود ما شاهد فعاليت گروه دوستي پارلماني ايران و انگليس بوديم. چرا چنين فضايي ولو در قالب گفتوگوهاي انتقادي در رابطه با نمايندگان منتقد حاضر در نهاد قانونگذاري امريكا ممكن نيست؟
با نگاه خصمانهاي كه بر رابطه امريكا با ايران حاكم است، برقراري چنين مراودهاي كار راحتي نيست؛ اما امكانش به نحو ديگري وجود دارد. لزومي به سفر هيأت پارلماني و... نيست ما ميتوانيم از ظرفيتهايي كه در كنگره امريكا وجود دارد حتي به صورت موضوعي استفاده كنيم. سناتورهاي منتقد، دولتمردان سابق و مقامات حزب رقيب از ابزارها و سازو كارهاي لابي در امريكا هستند.
براي پيشبرد اهداف ايران لازم نيست حتماً سفرها و مراودات رسمي انجام شود. براي تأثيرگذاري بر تصميماتي كه در امريكا گرفته ميشود مثلاً در موضوع برجام ميتوان حتي در اروپا لابي كرد تا آنها به برجام ملتزم بمانند و هزينه نقض يا لغو برجام از سوي امريكا را افزايش دهند.
*منبع: روزنامه ايران؛ 1396،7،3
**گروه اطلاع رساني**1699**2002**انتشاردهنده: فاطمه قنادقرصي
تهران- ايرنا- روزنامه ايران در گفت وگو با سيدجلال دهقاني فيروزآبادي كارشناس مسايل بينالملل، نوشت: «لابيگري»، واژهاي كه در زبان فارسي آن را به «اعمال نفوذ بر سياستمداران و بويژه بر نمايندگان نهاد قانونگذاري» ترجمه ميكنند.