۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۶
کد خبر: 82815791
T T
۰ نفر

خيابان هاي منتظر انقلاب

۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۶
کد خبر: 82815791
خيابان هاي منتظر انقلاب

تهران- ايرنا- روزنامه ابتكار در گزارشي نوشت: روز 12 بهمن 1357 امام خميني بعد از 15 سال تبعيد در ميان استقبال گسترده مردم به ايران بازگشت.

در ادامه اين گزارش مي خوانيم: روزنامه كيهان در ويژه‌نامه‌اي كه به مناسبت ورود امام در بعدازظهر‌‌ همان روز منتشر كرد، درباره مراسم استقبال نوشت: «طول جمعيت استقبال‌كننده 33 كيلومتر بود. 33 كيلومتر گل در مسير بهار تازه. از مهرآباد تا بهشت‌زهرا شاخه‌هاي سرخ و سفيد گل، كيلومتر در كيلومتر در دست مردم بود. اين خط طولاني بهار سياسي ايران بود. تا گورستان شهدا، تا درون تاريخ جديد... و سه رديف در تمام اين 33 كيلومتر دست‌ها را در دو طرف مسير امام در هم قفل كرده بودند، زنجيري انساني كه پيوند مشت‌ها و انگشت‌ها و پيام وحدت و نويد آن بود.»

به نوشته كيهان، در سالن فرودگاه قسمت‌هاي كوچكي آماده شده بود كه نمايندگان گروه‌هاي مختلف اجتماعي از امام خميني استقبال كردند. امام با تشكر از مستقبلين گفت: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مي‌كنم. عواطف ملت ايران به دوش من بار گراني است كه نمي‌توانم جبران كنم. همزمان با ورود امام به ايران، در حالي كه مراسم ورود به طور مستقيم از تلويزيون پخش مي‌شد، نظاميان با يورش به اين سازمان راديو تلويزيون از ادامه پخش آن ممانعت كردند.

امام بعد از برگزاري مراسم استقبال در فرودگاه سوار بر اتومبيلي، فرودگاه را ترك كرد. در ميانه راه بار‌ها در ميدان شهياد (آزادي) و خيابان آيزنهاور (آزادي) اتومبيل به دليل ازدحام جمعيت مجبور به توقف شد. امام بعد از حدود يك ساعت به مقابل دانشگاه تهران رسيد اما برخلاف برنامه قبلي كه قرار بود در مقابل دانشگاه تهران سخنراني امام برگزار شود، مسير به سمت بهشت زهرا تغيير كرد و امام حوالي ظهر به جمع ميليوني مردم كه از ساعتي قبل در بهشت زهرا تجمع كرده بودند، رفت.

امام پس از ورود به بهشت ‌زهرا در ميان ابراز احساسات انقلابي مردم، سخنراني تاريخي ايراد كرد كه متن كامل آن به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم
ما در اين مدت مصيبت‌ها ديده‌ايم، مصيبت‌هاي بسيار بزرگ و بعضي پيروز‌ها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصيبت‌هاي زن‌هاي جوان مرده، مردهاي اولاد از دست داده، طفل‌هاي پدر از دست داده. من وقتي چشمم به بعضي از اين‌ها كه اولاد خودشان را از دست داده‌اند مي‌افتد، سنگيني در دوشم پيدا مي‌شود كه نمي‌توانم تاب بياورم. من نمي‌توانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمي‌توانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد، خداي تبارك و تعالي بايد به آن‌ها اجر عنايت فرمايد. من به مادرهاي فرزند از دست داده تسليت عرض مي‌كنم و در غم آن‌ها شريك هستم. من به پدرهاي جوان داده، من به آن‌ها تسليت عرض مي‌كنم. من به جوان‌هايي كه پدرانشان را در اين مدت از دست داده‌اند تسليت عرض مي‌كنم.

خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبت‌ها براي چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مي‌گفت و چه مي‌گويد كه از آن وقتي كه صداي ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اين‌ها ادامه دارد. ملت ما چه مي‌گفتند كه مستحق اين عقوبات شدند. ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوي از اول كه پايه‌گذاري شد برخلاف قوانين بود. آن‌هايي كه در سن من هستند، مي‌دانند و ديده‌اند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راي سلطنت بدهند.

پس اين سلطنت از اول يك امر باطلي بود، بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض مي‌كنيم كه يك ملتي تمامشان راي دارند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اين‌ها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راي آن‌ها براي آن‌ها قابل است؛ لكن اگر چنانچه يك ملتي راي دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مي‌كند، سرنوشت هر ملتي به دست خودش است.

ملت در صد سال پيش از اين، صد و پنجاه سال پيش از اين، يك ملتي بوده، يك سرنوشتي داشته است و اختياري داشته ولي او اختيار ما‌ها را نداشته است كه يك سلطاني را بر ما مسلط كند. ما فرض مي‌كنيم كه اين سلطنت پهلوي، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مي‌شود كه - بر فرض اينكه اين امر باطل، صحيح باشد - فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصي كه در آن زمان بودند و اما محمدرضا سلطان باشد بر اين جمعيتي كه الان بيشترشان، بلكه الا بعض قليلي از آن‌ها ادراك آن وقت را نكرده‌اند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؛ بنا بر اين سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غيرقانوني است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانوني است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانوني بوده، چه حقي آن‌ها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند.

هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟ مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي‌توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعد‌ها وجود پيدا كنند، آن‌ها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانوني نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتي كه در آن وقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مي‌گويد كه ما نمي‌خواهيم اين سلطان را. وقتي كه اين‌ها راي دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژيم سلطنتي را نمي‌خواهيم، سرنوشت اين‌ها با خودشان است. اين هم يك راه است از براي اينكه سلطنت او باطل است.

حالا مي‌آييم سراغ دولت‌هايي كه ناشي شده از سلطنت محمدرضا و مجلس‌هايي كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضي از زمان‌ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسي كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتي هستيد كه در تهران سكني داريد، من از شما مردم تهران سوال مي‌كنم كه آيا اين وكلايي كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد كه اين‌ها را خودتان تعيين كنيد اكثر اين مردم مي‌شناسند اين افرادي را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم. مجلسي كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانوني است.

بنابراين، اينهايي كه در مجلس نشسته‌اند و مال ملت را گرفته‌اند به عنوان اينكه حقوق هر فرض كنيد كه وكيلي اين قدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آن‌هايي هم كه در مجلس سنا هستند، آن‌ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتي كه ناشي مي‌شود از يك شاهي كه خودش و پدرش غيرقانوني است، خودش علاوه بر او غيرقانوني است، وكلايي كه تعيين كرده است غيرقانوني است، دولتي كه از همچو مجلسي و همچو سلطاني انشا بشود، اين دولت غيرقانوني است.

اين ملت حرفي را كه داشتند در زمان محمدرضا خان مي‌گفتند كه اين سلطنت را ما نمي‌خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مي‌گويند كه ما اين وكلا را غيرقانوني مي‌دانيم، اين مجلس سنا را غيرقانوني مي‌دانيم، اين دولت را غيرقانوني مي‌دانيم. آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آن‌ها غير قانوني هستند، مي‌شود كه قانوني باشد، ما مي‌گوييم كه شما غيرقانوني هستيد، بايد برويد.

ما اعلام مي‌كنيم كه دولتي كه به اسم دولت قانوني خودش را معرفي مي‌كند، حتي خودش قبول ندارد كه قانوني است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آن وقتي كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانوني است، حالا چه شده است كه مي‌گويد من قانوني هستم، اين مجلس غيرقانوني است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است، هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مي‌دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه‌اش، در حوزه انتخابيه‌اش از مردم سوال مي‌كنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد حتما بدانيد كه جواب آن‌ها نفي است.

بنابراين آيا يك ملتي كه فرياد مي‌كند كه ما اين دولتمان، اين شاهمان، اين مجلسمان برخلاف قوانين است و حق شرعي و حق قانوني و حق بشري ما اين است كه سرنوشتمان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براي ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهاي ديگر من بايد عرض كنم كه محمدرضاي پهلوي، اين خائن خبيث رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان‌هاي ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد.

تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سال‌هاي طولاني با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مي‌تواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را مي‌توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمي‌توانند اين به هم ريختگي اقتصاد را از بين ببرند.

شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مي‌خواهيم زراعت را، دهقان‌ها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مي‌خواهيم حالا دهقانشان كنيم، اصلاحات ارضي درست كردند، اصلاحات ارضيشان بعد از اين مدت طولاني به اينجا منتهي شد كه به كلي دهقاني از بين رفت، به كلي زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج؛ يعني محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براي آمريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل كه دست‌نشانده آمريكاست بياوريم.

بنابراين كارهايي كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كار‌ها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضي يك لطمه‌اي بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم، مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طوري كه جوان‌هاي ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتي در اينجا يك نيمه تحصيلي كردند آن هم با اين مصيبت‌ها، آن هم با اين چيز‌ها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند.

ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سي و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انساني ندارد، تمام انسان‌ها و نيروي انساني ما را از بين برده است اين آدم. اين آدم به واسطه نوكري كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزي كه اجازه دادند براي اينكه باز باشد، مراكز فحشاست، اين‌ها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب‌فروشي بيشتر از كتاب‌فروشي است، مراكز فساد ديگر الي ماشاالله است. براي چه سينماي ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم، ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم.

ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزي كه در خدمت اجانب براي عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروي انساني ماست، با آن مخالف هستيم. ما كي مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتي كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصا در ايران، مركز چيزي كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكي از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مي‌دانيد كه جوان‌هاي ما را اين‌ها به تباهي كشيده‌اند و همين طور ساير اينجا‌ها. ما با اين‌ها در اين جهات مخالف هستيم. اين‌ها به همه معنا خيانت كرده‌اند به مملكت ما.

و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از آمريكا دادند، آني كه به آمريكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه براي پايگاه درست كردن براي آقاي آمريكا. ما هم نفت داديم و هم پايگاه براي آن‌ها درست كرديم. آمريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براي خودش در عوض پايگاه درست كرد يعني اسلحه آورده اينجا كه ارتش ما نمي‌تواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهاي آن‌ها باشند، بايد كارشناس‌هاي آن‌ها باشند.

اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداي نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتي پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعتمان را هم كه تمام كرده، اين ملت به كلي ساقط شده بود و بايد عملگي كند براي اغيار. ما كه فرياد مي‌كنيم از دست اين، براي اين است. خون‌هاي جوان‌هاي ما براي اين جهات ريخته شده، براي اينكه آزادي مي‌خواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق به سر برديم، نه مطبوعات داشتيم، نه راديوي صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر مي‌توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مي‌توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را مي‌توانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالا‌تر باقي است و باقي بود و الا هم باز نيمه حاشا او كه باقي است، نيمه حاشا اين اختناقي هم باقي است.

ما مي‌گوييم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اين‌ها غيرقانوني است و اگر ادامه به اين بدهند اين‌ها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آن‌ها را محاكمه مي‌كنيم. من دولت تعيين مي‌كنم، من تو دهن اين دولت مي‌زنم، من دولت تعيين مي‌كنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريكا از اين پشتيباني كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنيد، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيباني بكنيد.

يك نفر آدمي كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مي‌آورند توي خيابان‌ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مي‌كنند، از اين حرف‌ها هم مي‌زنند لكن ملت اين است، اين ملت است.

مي‌گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمي‌شود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانوني بايد برود، تو غيرقانوني هستي، دولتي كه ما مي‌گوييم، دولتي است كه متكي به آراي ملت است، متكي به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كني يا ملت را. بايد سر جايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر آمريكا و اين‌ها وادار كند يك دسته‌اي از اشرار را اين ملت را قتل عام كند. ما تا هستيم نمي‌گذاريم اين‌ها سلطه پيدا كنند، ما نمي‌گذاريم دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلم‌هاي سابق، ما نخواهيم گذشت كه محمدرضا برگردد، اين‌ها مي‌خواهند او را برگردانند، بيدار باشيد.‌

اي مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مي‌كشند، ستاد درست كرده مرديكه در آنجايي كه هست، روابط دارند درست مي‌كنند، مي‌خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدي كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستي ما به كام آمريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداي تبارك و تعالي سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مي‌كنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تا آن وقتي كه اين‌ها ساقط بشوند و ما به واسطه آراي مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمي را تعيين بكنيم.

و من بايد يك نصيحت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكي از اركان ارتش، يك قشرهايي از ارتش. اما آن نصيحتي كه مي‌كنم اين است كه ما مي‌خواهيم كه شما مستقل باشيد، ما‌ها داريم زحمت مي‌كشيم، ما‌ها خون داديم، ما‌ها جوان داديم، ما‌ها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، مي‌خواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاي ارتشبد! شما نمي‌خواهيد شما نمي‌خواهيد مستقل باشيد آقاي سرلشكر! شما نمي‌خواهيد مستقل باشيد، شما مي‌خواهيد نوكر باشيد، من به شما نصيحت مي‌كنم كه بياييد در آغوش ملت،‌‌ همان كه ملت مي‌گويد بگوييد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مي‌گويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاي آمريكا و اجنبي باشد، شما هم بياييد، ما براي خاطر شما اين حرف را مي‌زنيم، شما هم بياييد براي خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوييد (ما مي‌خواهيم مستقل باشيم، ما نمي‌خواهيم اين مستشار‌ها باشند.) ما كه اين حرف را مي‌زنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاي ما اين است كه بريزيد توي خيابان خون جوان‌هاي ما را بريزيد كه چرا مي‌گوييد من بايد مستقل باشم، ما مي‌خواهيم تو آقا باشي.

و اما تشكر مي‌كنم از اين قشرهايي كه متصل شدند به ملت، اين‌ها آبروي خودشان را، آبروي كشورشان را، آبروي ملتشان را اين‌ها حفظ كردند. اين درجه‌دار‌ها، همافر‌ها، افسرهاي نيروي هوايي، اين‌ها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آن‌هايي كه در اصفهان و در همدان و در ساير جا‌ها، اين‌ها تكليف شرعي، ملي، كشوري خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيباني از نهضت اسلامي ملت را كردند ما از آن‌ها تشكر مي‌كنيم و به اينهايي كه متصل نشدند مي‌گوييم كه متصل بشويد به اين‌ها، اسلام براي شما بهتر از كفر است، ملت براي شما بهتر از اجنبي است. ما براي شما مي‌گوييم اين مطلب را، شما هم براي خودتان اين كار را بكنيد،‌‌ رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر‌‌ رها كرديد ما مي‌آييم شما را به دار مي‌زنيم.

اين چيزهايي است كه شما‌ها يا كسان ديگر درست كرده‌اند والا اين همافر‌ها و اين درجه‌دار‌ها و اين افسر‌ها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آن‌ها را حفظ مي‌كنيم و ما مي‌خواهيم كه مملكت، مملكت قوي باشد، ما مي‌خواهيم كه مملكت داراي يك نظام قدرتمند باشد، ما نمي‌خواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مي‌خواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشي از ملت در خدمت ملت، نه نظامي كه ديگران سرپرستي‌اش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند. والسلام عليكم و رحمت الله وبركاته»

*منبع: روزنامه ابتكار، 1396.11.12
**گروه اطلاع رساني**9370**2002** انتشار: فاطمه قنادقرصي
۰ نفر