روح الله صالحي در اين يادداشت آورده است: يكي از مهم ترين دغدغه اين روزهاي خانواده ها، تغيير دكوراسيون براي پذيرايي بهتر از ميهمان هاست و بسياري مي كوشند اين تغيير، تازگي را همراه پذيرايي به خورد ميهمانان نوروزي بدهد.
يكي از عجيب ترين تزئينات دكوري كه سر زبان افتاده، كتاب هاي توي خالي از جنس MDF است كه از كشور چين وارد مي شود. فقط جلدي به زبان خارجي دارند و داخل شان هيچ نوشته يا حتي كاغذي نيست و گران تر از كتاب هاي معمولي به فروش مي رسند. پيشتر جلوي پنجره شيك مد شده بود كه نماي زيبايي از دورن خانه را به پنجره هاي روبه رو نشان مي دهد.
اين كه در پنجاه سال گذشته وضيعت مطالعه به چه شكل بوده كه حالا نگران كم شدنش شده ايم قابل دفاع نيست همه ما از وقتي ياد داريم سرانه مطالعه كشور در شرايط نامطلوب و حتي بحراني بوده است، نتيجه اش اينك خودش را نمايان كرده است كه هيچ نگراني هم بابت ورود كتاب هاي دكوري از جنس MDF به خود راه نمي دهيم.
تا نيمه دهه هفتاد بسياري از كتب ادبي ممنوع بود و بايد زيراكس كتاب مورد نظر را به قيمت گزافي از پياده رو و پاساژهاي رو به روي دانشگاه تهران مي خريدي و عموما به دليل كيفيت بد و صحافي نامناسب چندان باب دل نبود.
كتاب به زحمت گير مي آمد اما خوانده مي شد و همراه كارت پستال سال نو با امضايي در صفحه اول تقديم مي شد. ممنوعيت چاپ كتاب برخي از نويسندگان و شعرا آدم را ياد جمله معروف جرج اورول مي اندازد كه از كساني مي ترسيد كه كتاب را ممنوع مي كردند.
راست مي گفت ماهم مي ترسيديم كه ناظم دبيرستان، كتب صادق هدايت، صمد بهرنگي، دكتر شريعتي و... را توي كيف پيدا كند و پرونده زير بغل از مدرسه اخراج شويم. اين ترس حتي توي خانه هم بود كه آن جا هم اسم هاي ممنوع ،ممنوع بودند.
آخر دهه هفتاد، به يك باره موج آزاد سازي كتب ممنوعه شروع شد و چه ولعي بود كه كتب را با كيفيت چاپ افست بخريم و بخوانيم . ديگر صداي كتاب فروش دوره گرد براي مان جذابيتي نداشت كه مي شود لابه لاي بساطش كتابي ممنوع را پيدا كرد.
كتاب ممنوع تبديل به مميزي هاي تغيير واژگاني شد كه نويسنده بايد معادل جملات ممنوعه را تغيير دهد و اصل كتاب از خمير شدن نجات پيدا مي كرد. آلدوس هاكسلي از همين مي ترسيد كه كتب ممنوع نباشد و آزادنه چاپ شوند او از همين روش افزايش اسمي چاپ كتاب مي ترسيد و دليلي براي ممنوع كردن كتاب وجود نداشته باشد چون در آن صورت كسي كتاب نخواهد خواند و دوره اكنون ، دقيقا وسط ترس هاكسلي ايستاده ايم. تا جايي كه احمد شاملو جايي نوشته بود اگر خواستي چيز مهمي قايم كني لاي كتاب پنهان كن چون كسي سمت كتاب نمي رود.
همه از تنبلي مفرط مخاطبين مي نالند و از فرهنگ سه خطي ياد مي كنند كه اگر در سه خط اول حرفت را انتقال دادي،دادي وگرنه مخاطب همان جا رهايت مي كند و جالب اين كه بعد از همان سه خط به اندازه چند صفحه مي تواند برايت تفسير كند.
زماني كه شبكه هاي اجتماعي موتورشان راه افتاد بسياري دل خوش كردند كه سرانه مطالعه آن قدر بالا مي رود كه خلاء ندانستن ها پر مي شود و اين آغاز اشتباه بود كه هيچ كنترلي بر حجم اطلاعات دريافتي نيست.ترس دوم اورول اين جا پر رنگ مي شود كه كساني سينه سپر كنند كه دادن اطلاعات به عموم خطرناك است.
در روزهاي منتهي به انتخابات رياست جمهوري اين سطح اطلاعات را مركز حملات قرار داده بودند و حتي برخي انتخابات و نتيجه آن را دليلي بر بودن يا نبودن فضاي مجازي قلمداد كردند.
هاكسلي از اطلاعات زياد نگران بود چرا كه بمباران اطلاعاتي انفعال و خودخواهي مي آورد و حالا كه نگاه مي كنيم مي بينيم اين انفعال ممكن است شكل بگيرد چرا كه از صبح تا شب جاي سالمي در ذهن براي تحليل داده ها باقي نمي ماند.
اين كه افراد همه دانسته هاي شان را از كانال هايي دريافت مي كنند كه مديران شان عموما از سر سرگرمي و يا مهم جلوه دادن و خودخواهي خويش هر نوع اطلاعاتي را بدون تأثيرات آن و يا حتي صحت و سقم آن منتشرمي كنند اين انفعال حتمي خواهد بود.
خوش بينانه ترين سرانه مطالعه كشور كمتر از پنج دقيقه است و اين رقم در حال كاهش است. زماني كه ما از فرهنگ دكوري حرف مي زنيم يعني حواس مان نيست كه با نقابي از دانايي به ديگران پز مي دهيم كه من اهل مطالعه هستم.
در روان شناسي مدرن مي گويند افراد از خود تصويري در ذهن مي سازند و با آن پيش مي روند و رفته رفته تبديل به خودشيفتگي مي شود. دانايي برآمده از تحليل هاست نه مجموع اطلاعات،اين روش كم كم حس كنجكاوي را خنثي خواهد كرد و همان دو دقيقه سرانه مطالعه هم در حال نابودي است.
عادت كرده ايم وانمود كنيم زندگي خوبي داريم، زندگي كه آغشته به دانايي ظاهري باشد.ما آدم هاي اهل مطالعه را آدم هاي مهم قلمداد مي كنيم اما خود حاضر نيستيم اين مسير را طي كنيم و شبيه هنرجوهاي هنر كه در بدو ورود تيپ ژوليده و كلاه و شال را نشانه هنرمند بودن مي دانند.
سوال اين جاست چه لزومي بر واردات اين نوع كالاي لوكس داريم؟ در حالي كه انبوه كتاب ها در كتاب فروشي ها خاك مي خورد اما صرفا به خاطر قطر كمتر و يا حتي خارجي نبودن فونت خريداري ندارند.
هاكسلي برخلاف اورول كه از پنهان شدن حقيقت نگران بود، از اين مي ترسيد كه حقيقت در انبوه مسائل پيش پا افتاده غرق شود. امروز شاهد اين هستيم كه حقيقت «توانا بود هركه دانا بود» وارونه شده و تبديل به « دانا بود هركه توانا بود» شده است، چرا كه بدل كتب از خود كتب اصلي گران تر هستند و غرق شدن حقيقت اينست كه خانه را با كتاب مي آراييم و خود بي بهره مي مانيم.
عصرايران/12اسفند 96
اول*1566
تهران-ايرنا- عصر ايران در يادداشتي آورده است:خوش بينانه ترين سرانه مطالعه كشور كمتر از پنج دقيقه است و اين رقم در حال كاهش است. زماني كه ما از فرهنگ دكوري حرف مي زنيم يعني حواس مان نيست كه با نقابي از دانايي به ديگران پز مي دهيم كه من اهل مطالعه هستم.