در اين يادداشت آمده است: ساعت حدود 6 عصر آخرين روزهاي ارديبهشت بود و ديگه از دستش كلافه شده بودم همش گريه مي كرد.
انگار دوباره دل درد اومده بود سراغش، باباش هنوز از سر كار بر نگشته بود و چند بار عرق نعنا بهش دادم ولي همش نق مي زد.
تو حياط چندتا اسباب بازي بهش دادم تا بازي كنه و من هم داشتم لباس مي شستم و صداي بچه هاي همسايه كه داشتن توي كوچه بازي مي كردند به گوش مي رسيد.
تازه فهميدم دردانه من هم مي خواد بره تو كوچه بازي كنه، آخه انگار امتحانات بچه هاي ابتدايي تموم شده و چند تا از بچه ها براي بازي ريخته بودن تو كوچه.
تلفن زنگ خورد و من هم كه دست هام پر از كف لباس هاي شسته و نشسته بود ، دست كشيدم و كف هاي دستم رو با پيراهنم پاك كردم و گوشي را جواب دادم، مريم بود، خدا بسازه ، بايد يكي دو ساعتي به حرف هاش گوش كنم، دختر خاله است ديگه، انگار اين دختر فقط تو دنيا بايد حرف بزنه و كار ديگه اي هم نكنه.
يادمه، بچه هم كه بود همينجور يك ريز حرف مي زد، بعضي وقت ها هم كه ديگه كسي براي گوش دادن به حرف هاش پيدا نمي كرد ، مي رفت كنار شير آب و با خودش حرف مي زد، مادر بزرگم مي گفت اين دختره انگار مورچه خورده، خدا عاقبت به خيرش كنه.
خلاصه مريم از سفر چند روزه شون به شمال گفت، از سير تا پياز، از رفتن به جنگل و رفتن لب دريا و خريد هاي آن چناني و خريد سوغاتي، واي اين دختره چقدر كلاس ميزاره.
انگار رفته سفر قندهار، يه جوره با آب و تاب صحبت مي كرد كه انگار تا حالا كسي سفر نرفته، دختره نديد بديد، اون مي گفت و من هم تو خيالاتم سفرش را تصور مي كردم.
يهو صداي فريادي ميخ كوبم كرد.
گوشي تلفن از دستم افتاد. واي ندا؟؟؟؟؟؟ دختر خاله هنوز داشت حرف مي زد اما به طرف درب حياط دويدم، در باز بود، ندا تو حياط نبود، هنوز صداي جيغ و فرياد از توي كوچه به گوش مي رسيد.
همراه من، چند تا از همسايه هاي ديگه هم ريختن داخل كوچه، صداي فرياد آي دزد، آي دزدِ همسايه ها بلند بود، صداي جيغ خيلي آشناست، انگار اين صدا رو خيلي شنيده بودم، چند تا از بچه ها و همسايه ها دور منبع صداي جيغ را گرفته بودند.
حلقه جمع شده افراد را شكستم، ندا بود، هنوز داشت جيغ مي زد، نمي دونستم چي شده، كمي خون روي گوش هاي ندا بود، با ديدن خون شروع كردم به جيغ زدن، همين موقع بود كه علي رسيد و مي خواست آرومم كنه اما فايده اي نداشت.
انگار موقعي كه غرق در صحبت كردن با تلفن خونه بودم ، ندا كوچولوي چهار ساله با شنيدن صداي بچه ها از تو كوچه، درب حياط را باز كرده و رفته بيرون.
انگار همون موقع بوده كه يه خانم اومده پيشش و با سرگرم كردنش، گوشواره هاش رو باز كرده، همون موقع، ندا كوچولو جيغ زده و مي خواسته فرار كنه كه باعث شده گوش هاش زخمي بشه.
بلافاصله همسايه ها با 110 تماس گرفتن، طولي نكشيد كه پليس اومد داخل كوچه. من كه هنوز گيج بودم، قلبم انگار از سينه ام بيرون زده بود.
واي اگه به جاي گوشواره، خودش رو دزديده بودن، واي اصلا فكرش رو هم نمي تونستم تو ذهنم تصور كنم.
پليس از من درباره علت حضور ندا توي كوچه سئوال پرسيد، تلفن خراب شده مسئوليت من را در محافظت از ندا سلب كرده بود، هيچ توجيهي نداشتم كه تحويل پليس بدم، سرم را پايين انداختم، جلوي علي هم خجالت مي كشيدم، سهل انگاري من باعث شد بود دختر كوچولوي دسته گلم آسيب ببينه و مقصر اصلي من بودم.
پليس مشخصات اون خانم سارق را از همسايه ها پرسيد، انگار با يه پرايد كه راننده اش هم يه مرد جوان بوده از سر كوچه فرار كرده بودن.
هوا كمي تاريك شده بود كه اومديم داخل خونه، علي هم رفت كلانتري تا پيگير موضوع بشه، يه ساعتي طول كشيد كه علي اومد خونه، يه مقدار عصباني بود و هيچي نگفت، شام هم نخورد، من فقط ندا را بغل كرده بودم.
چند روز بعد از پليس آگاهاي تماس گرفتند و گفتن سارق طلاجات بچه تون رو گرفتن.
بلافاصله سوار ماشين شديم و رفتيم آگاهي و افسر پرونده گفت مظنون سرقت گوشواره هاي ندا را دستگير كردن.
خانم 25 ساله و يه جوان 27 ساله، معتاد، سابقه دار، انگار هيچ نسبتي هم با هم نداشتن اما سرقت طلاجات بچه ها راه خوبي براي تامين مواد مخدرشون شده بود، انگار چند تا شاكي ديگه هم داشت.
خيالم كمي راحت شد، ندا كه ديدش، ترسيد و گفت: مامان مامان ، همون خانم دزده است.
مي خواستم خانمه رو خفه كنم، سرش داد زدم، افسر پرونده گفت تو نمي خواد بزني، قاضي پرونده آنچنان برخورد قانوني باهاشون مي كنه كه ديگه هوس دزدي به سرشون نزنه.
**نظريه كارشناسي پليس:
پليس به والدين توصيه مي كند با توجه به فصل تعطيلات و حضور در اماكن بازي و تفريحي، فرزندان خود را براي بازي ، تنها رها نكرده و حتما به محل و نحوه بازي آنان نظارت كنند.
وجود ويلاهاي داراي استخر آب، فكر شوم سارقان و معتادان براي دزديدن طلاجات دختر بچه ها از جمله آسيب هايي است كه كودكان را تهديد مي كند.
والدين عزيز مي توانند با طرح آسيب هاي اجتماعي و آموزش خود مراقبتي بر فرزندان خود، آنان را در زندگي با نشاط و سرشار از شادي همراهي كنند.
پرونده هاي تشكيل شده در مراكز پليس گوياي اين مطلب است كه اغلب سرقت ها در جاهايي رخ داده كه افراد اشياي قيمتي خود را در معرض ديد قرار داده اند كه بايد به اين موضوع توجه جدي شود.
7420/ 5054
كرمان -روزنامه نداي كرمان وحدت روز چهارشنبه در گزارشي به خطرات زندگي امروزي و توصيه هاي پليس پرداخته و يادداشتي با عنوان 'گوش هاي خوني' را به قلم حجت پورموسي كارشناس انتظامي كرمان به چاپ رسانده است.