۱۷ مرداد ۱۳۹۷، ۱۶:۰۲
کد خبر: 82995392
T T
۰ نفر
تداوم همكاریهای جهانی نیازمند مشاركت آمریكا و اروپا است

تهران - ایرنا - نیویورك تایمز در دیدگاهی روز سه شنبه نوشت: تداوم همكاریهای جهانی و حفظ حاكمیت نظم و قانون در جهان؛ همچنان نیازمند مشاركت آمریكا و اتحادیه اروپاست.

' توماس فریدمن' ستون نویس نیویورك تایمز و دارنده سه جایزه ' پولیتزر' و نویسنده هفت كتاب، در این نوشتار آورده است: 'غرب ' مفهومی است كه به جامعه دمكراسی ها اطلاق می شود. این مفهوم امروز قلمروی گسترده تر از محدوده جغرافیایی را در بر می گیرد و كل دمكراسی های جهان از جمله ژاپن، برزیل ، كره جنوبی و هند هم در همین گستره جای می گیرند.
هسته مركزی تمامی این دمكراسی ها دو ركن بوده است: آمریكا و گروهی از دمكراسی های اروپایی كه امروز در قالب مجموعه ای به نام 'اتحادیه اروپا' متمركز شده اند.
غرب فقط یك مفهوم ذهنی نیست.
غرب مجموعه ای از كشورهایی است با منافعی مشترك ، نهادها و اصول و ارزشهایی مشترك و در رأس آنها آزادی، دمكراسی، بازار آزاد و حاكمیت قانون است .
همین اصول و اعتقادات بودند كه شاكله ساختار جهان بعد از جنگ جهانی دوم را طراحی كردند.
اما این غرب هنوز به آن درجه از رشد و تكامل، پیشرفت و آزادی و شایستگی نرسیده است كه جمعیتی بیشتر از آحاد بشر را در خود جای دهد.
این جامعه دمكراسیها یك برج دیده بانی است ؛ یك پناهگاه است و مغناطیسی است برای هر انسانی كه جویای این اصول و ارزشهاست اما آنها را در موطن اصلی خود نمی یابد چراكه حكام ستمگر آنها را از او دریغ كرده اند.
و اما ركن اروپایی جامعه دمكراسیهای غربی هیچگاه همچون امروز هدف تهاجم واقع نشده است و بعید نیست كه این ركن بزودی فرو بریزد.
اولین هدف تهاجم هم كشور ایتالیاست كه از چند جبهه هدف قرار گرفته است. یك خط دارد از جانب 'دونالد ترامپ' از غرب می آید. یك خط از جانب ' ولادیمیر پوتین' از شرق می آید و یك خط هم از بی نظمی زیست محیطی و سیاسی جنوب می آید. این جنوب همان آفریقا و خاورمیانه هستند. جایی كه سه كشور غربی فرانسه ؛ انگلیس، آمریكا در سال 2011 'معمر قذافی' مرد قدر قدرت لیبی را به زیر كشیدند اما آنجا نماندند تا كمك كنند نظمی نوین جایگزین حكومت قذافی شود.
نتیجه آن شد كه امروز ناآرامی های لیبی دامن ایتالیا را هم گرفته است و مزاحمت هایی برای این كشور ایجاد كرده است.
واژگون كردن رژیم قذافی و رها كردن كشور لیبی بی آنكه كار تكمیل شود و نظمی جدید در كشور برقرار شود؛ گنگ ترین و بی معناترین اقدام ' ناتو' بوده است. این اقدام؛ دریچه آفریقا را برداشت. نزدیك به 600 هزار آواره و مهاجر غیرقانونی را روانه مرزهای ایتالیا كرد . فقط 300 هزار تن از این پناهجویان در ایتالیا اسكان گرفتند و
بقیه هم از ایتالیا راهی دیگر كشورهای حوزه اتحادیه اروپا شدند.
هجوم این سیل از پناهندگان درون این بلوك مشاجرات و دعواهایی راه انداخت بر سر اینكه چه كسی باید این جمعیت انبوه مهاجران را هضم كند. جمعیت مهاجران چه تعداد می تواند باشد.
از دل این دعواها؛ تقریبا در تمام كشورهای حوزه اتحادیه اروپا؛ شخصیتهای ' ناسیونالیست - پوپولیست' ظهور كردند.
یك نكته كه در این فراز قابل توجه است ؛ موتور محرك قیام علیه قذافی مطلقا 'دمكراسی' نبود.
نطفه اولیه قیام ضد قذافی را قبائل شرق لیبی ریختند. وقتی در كشوری كه فاقد نهادهایی حقیقی است یك انقلابی اتفاق می افتد؛ نتیجه چه می شود؟ همان بلایی كه امروز به جان كشور لیبی افتاده است.
هزار و یك قبیله و گروه شبه نظامی به جان هم افتاده اند. برای چه؟ برای قبضه كردن قدرت ؛ سلطه بر نفت، خلق قلمرو های وسیعی از بی نظمی و اغتشاش.
لیبی امروز این فرصت را برای تمام پناهجویان آفریقایی و عرب و مهاجران اقتصادی مهیا ساخته است تا به سمت سواحل آن یورش آورند و از آنجا سوار بر قایقهای قاچاق انسان شوند و وارد مرزهای ایتالیا بشوند.
ایتالیا می گوید كه لیبی امروز فقط سه نهاد موثر و كارآمد دارد: 1- یك شركت نفت دولتی؛ 2- یك بانك مركزی كه عایداتش را هم به دولت می دهد و هم به طور غیر مستقیم به چندین و چند گروه شبه نظامی قبائل مختلف می بخشد و 3- یك گارد ساحلی كه ایتالیا آن را دایر كرده است تا جلوی حركت قایقهای قاچاق انسان از لیبی به ایتالیا را بگیرد.
بعد از نفت، قاچاق انسان؛ دومین صنعت بزرگ لیبی امروز است.
در سال 2017 بیشترین گروه مهاجران وارد شده به ایتالیا اكثرا از كشورهای نیجریه، گینه، ساحل عاج ، بنگلادش و اریتره بودند.
یك مقام ایتالیایی بطور خصوصی گفته است كه كشورش از بابت مشاركت در تحریمهای روسیه و جلوگیری از دست درازیهای مسكو به اروپای مركزی ، صدها میلیون یورو از كف داده است. این در حالیست كه هیچكدام از كشورهای اروپای مركزی نمونه آنها مجارستان؛ حاضر نشدند حتی یكی از مهاجرانی را كه به سواحل ایتالیا رسیده اند را پذیرش كنند.
این مقام ایتالیایی می گوید كه باید تمام كشورهای حوزه اتحادیه اروپا سهمیه بندی پذیرش مهاجران را رعایت كنند.
وی توصیه می كند كه اتحادیه اروپا ضمنا باید 'راههایی قانونی' برای مهاجرت و نیز یك استراتژی تدوین نماید تا بطور كل حكمرانی در قاره آفریقا اصلاح شود و اینگونه نباشد كه دولتها تمام سعیشان این باشد كه به جنگ سالاران باج بدهند تا یقه پناهجویان را بگیرند.
سیر هجوم مهاجران به قاره اروپا یقینا همچنان تداوم خواهد داشت. آیا اروپا می تواند از پس این معضل برآید؟
امروز جمعیت كل اروپا طبق آمارهای سازمان ملل با محاسبه روسیه، بالغ بر 740 میلیون تن است. جمعیت آفریقا 1.2 میلیارد است. تا سال 2050 جمعیت اروپا / روسیه كاهش خواهد یافت و به 700 میلیون تن خواهد رسید در حالیكه تا همین مدت زمان جمعیت آفریقا دو برابر افزایش خواهد یافت وبه 2.4 میلیارد نفر خواهد رسید.
اگر بی نظمی ها درون قاره آفریقا نشر پیدا كند؛ بحران كنونی ظاهرا رام خواهد شد و نسبتا قابل مدیریت خواهد بود.
البته توجه داشته باشیم كه در حال حاضر كشورهایی مانند ایتالیا به كارگر احتیاج دارند و بهتر است كه از
مهاجران آفریقایی استقبال كنند. 60 درصد جمعیت آفریقا را جوانان زیر 24 سال تشكیل می دهند در حالیكه این نرخ برای قاره اروپا 24 درصد است.
این سیل اخیر جریان سیل مهاجران آفریقایی و عرب كه به سرعت به سمت مرزهای ایتالیا و سایر جوامع اروپایی سرازیر شده اند آنقدر عظیم است كه این كشورها نه از حیث سیاسی و نه از بعد فرهنگی توان جذب این جمعیت انبوه مهاجرا را ندارند. سیاستمداران هم از بازخورد این جریان در جوامعشان كمال بهره را برده اند و یك نوع جنون هیستریك در كشور به راه انداخته اند.
بنابراین جای تعجب نیست كه چرا پوتین خیزش احزاب ضد اتحادیه اروپا را در ایتالیا تشویق كرده است و یا مشوق 'برگزیت' بوده است. اصولا یكی از دستوركارهای سیاست خارجی پوتین تضعیف و بی اعتبار ساختن اتحادیه اروپا بوده است تا به افكار عمومی كشورش القا كند كه این بلوك سیاسی هرگز قابلیت آن را ندارد یك جایگزین مورد پسند برای نظام دزدسالار و حكومت مطلقه ناسیونالیست وی باشد. یكی دیگر از اهداف سیاست خارجی پوتین؛ این است كه الهام بخش حكومتهای اقماری خود در جمهوریهای سابق شوروی نظیر اوكراین باشد.
با تبلیغات وسیع در شبكه های مجازی؛ در انتخابات اخیر ایتالیا ائتلافی به قدرت رسید كه بیشترین تمایلات طرفداری از پوتین و گرایشهای ضد اتحادیه اروپا را در تاریخ حكمرانی این كشور دارد. این ائتلاف ' لیگ و جنبش پنج ستاره' نام دارد.
واقعیت غیرقابل انكار این است كه مشاركت آمریكا و اتحادیه اروپا بود كه سبب بالندگی همكاریهای جهانی و نیز حاكمیت قانون در جهان شد. همین مشاركت بود كه آمریكا، اروپا و كل جهان را بعد از جنگ جهانی دوم؛ بطور یكنواخت مجموعه ای آزادتر، با ثبات تر و سعادتمندتر ساخت.
اما این حقیقت گویا كمترین ارزشی برای ترامپ ندارد.
ترامپ، ' ترزا می' نخست وزیر انگلیس را مجبور كرده است كه اگر می خواهد یك توافق تجارت آزاد با آمریكا داشته باشد 'برگزیت' را سریعا به اجرا گذارد. ترامپ اتحادیه
اروپا را نه یك شریك تجاری؛ كه یك 'دشمن' می شناسد.
ترامپ ظاهرا چندان بدش نمی آید كه اتحادیه اروپا در هم بشكند تا خودش بتواند بطور انفرادی توافق های تجاری بهتری با كشورهای اروپایی داشته باشد.
یكی از تشویق كنندگان ائتلاف پوپولیست ضد ناتو، ضد اتحادیه اروپا و ضد مهاجرت حاكم بر ایتالیا؛ دولت ترامپ بود. ' استیو بنون' مشاور سابق امنیت ملی ترامپ بعد از پیروزی این ائتلاف راهی رم شد و در صحبتهایی گفت كه اگر این ائتلاف در ایتالیا موفق باشد؛ در همه جای دنیا كار خواهد كرد'.
این طرز فكری است احمقانه.
این آمریكا و مجموعه ای از كشورهای اروپایی كه بعدا بلوك ' اتحادیه اروپا' نام گرفتند بودند كه بعد از جنگ جهانی دوم؛ كمونیسم را به زانو در آوردند و بنیانگذار راه اندازی نهادهایی جهانی شدند كه توانست موضوعات كلیدی جهان در دوران پسا جنگ جهانی دوم را مدیریت نماید از جمله موضوع تجارت؛ مهاجرت؛ محیط زیست؛ حقوق بشر. این نهادها كار درخشانی برای رشد و پیشرفت كشورها و انسانها و خروج سریع آنها از فقر و جهل انجام دادند.
اینها همه دستاوردهای فراموش نشدنی دمكراسیهای غربی است.
جهان؛ امروز هم نیازمند آن است كه آمریكا و اتحادیه اروپا با همراهی كشورهای حوزه ' گروه 20' همان نقش را ایفا كنند.
كندی حل معضل تغییرات آب و هوایی؛ جهانی سازی و تكنولوژی به سهم خود چالشهایی سنگین پیش روی جهان قرار داده است اعم از گرم شدن خطرناك كره زمین؛ جرایم اینترنتی، كارتهای رمزنگاری، شبكه های اجتماعی، فناوریهای جعلی، خودروهای بدون نیاز به راننده، هوش مصنوعی، ابزارهای طراحی بیولوژیكی و چگونگی روند تمایز قائل شدن میان پناهندگان و مهاجران اقتصادی و پناهجویان.
تمام این معضلات جهانی فقط با همكاری جهانی و وضع قوانین جدید قابل حل و فصل شدن اند.
اگر جامعه دمكراسیها در هم بشكند و دنیا به قرون 19 ام و 20 ام بازگردد یعنی دورانی كه تمام قدرتهای بزرگ جهان به رقابت و جنگ با هم می روند، آنگاه چه كسی قوانین جدیدی برای قرن بیست و یكم خواهد نوشت؟
چه كسی به لیبی و یا هر كشور گرفتار و درگیر دیگر در منطقه زیرصحرای آفریقا كمك خواهد كرد تا یك حكمرانی با قابلیت و پاسخگو داشته باشد و از سرمایه انسانی خود كمال بهره را ببرد و به كمك او از چنگال بی نظمی فرار كند و كشوری ایده آل برای شهروندانش بسازد تا مردمش برای زنده ماندن و سعادتمندی، ناچار به مهاجرت نباشند؟ آیا این كشورهای مولف روسیه خواهد بود؟ یا چین؟ من كه اینطور فكر نمی كنم.
اینجا یك خلاء وجود دارد و آن؛ رهبری جهانی است.
این خلاء را هر كسی می تواند پر كند. اما ماحصل كار؛ یك فاجعه خواهد بود.
طبیعی است كه حتی رهبری جامعه ای از دمكراسیها هم به سختی می تواند از پس تك تك این موضوعات برآید. سخت است؛ اما شدنی است.
منتها اگر ترامپ؛ بنون، پوتین و همسفرانشان موفق شوند در این جریان شكاف ایجاد كنند؛ آنگاه این مهم ناشدنی است .
اروپام**1591**1908
۰ نفر