۲۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۴:۱۳
کد خبر: 83095483
T T
۰ نفر
نیمه فراموش شده یك اسطوره

ساری - ایرنا - نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی و ملقب به پدر شعر نو فارسی است كه بیست و یكم آبان ماه امسال یكصد و بیستمین زادروز این شاعر نوگرای اهل مازندران است. (شعر نو عنوانی است كه نیما بر هنر خویش نهاده‌ بود.)

به گزارش خبرنگار ایرنا، راه نویی كه این شاعر مازندرانی بنیان گذاشت، به سبك و شیوه یا شعر نوی نیمایی شهرت یافت، سبكی كه بیشتر با شعرهای معروف او مانند ' داروگ ' یا ' آی‌ آدم‌ها ' یا حتی منظومه‌ هایی مثل ' افسانه ' یا ' خانه سریویلی ' برای اهل ادب شناخته می شود.
البته سبك و سیاق تازه‌ ای كه نیما وارد ادبیات ایران كرد، برای برخی هم با كتاب‌های او مثل ' حرف ‌های همسایه ' ، ' مرقد آقا ' یا ' ارزش احساسات ' شناخته می شود.
با این وصف، بسیاری از كسانی كه امروزه دستی در شعر دارند و حتما نیما را می‌شناسند، كمتر از اثر دیگر او به نام ' روجا ' كه مجموعه‌ ای از اشعار او به زبان تبری است، خبر دارند؛ مگر تعداد كمی از ادبا و شاعران یا پژوهشگران مازندرانی كه به دلیل همزبان بودن با نیما، با اشعار تبری او هم گاه مانوس هستند.
ناشناخته ماندن دنیای نخست نیما حتی از نگاه بسیاری از دوستداران شعر و ادب فارسی انگیزه ای شد تا در آستانه زادروز این اسطوره شعر فارسی با ' عادل جهان ‌آرای ' نیماپژوه مازندرانی به گفت و گو بنشینیم.
جهان آرای نقش بی بدیلی در معرفی آثار نیما به زبان تبری به اهالی فرهنگ و هنر با نوشتن ستونی به نام ' نیما گپ ' در ورژن استانی یكی از روزنامه های كشوری ایفا كرد و موفق شد از همین طریق بسیاری از نیما دوستان را با آثار تبری این اسطوره شعر فارسی برای نخستین بار آشنا كند كه البته مطالب این مجموعه در كتابی با عنوان ' 500 روز با نیما ' تابستان امسال منتشر شد.
مصاحبه با این نیماشناس مازندرانی با هدف حفظ امانت و فضای ادبی حاكم در قالب پرسش و پاسخ ارائه می شود.
س : آقای جهان ‌‌آرای، چه شد كه به سمت اشعار تبری نیما رفتید؟
ج : من با نیما در دوران راهنمایی آشنا شدم كه به سال‌ های 54-55 بر می ‌گردد. دو تن از معلمان دوران راهنمایی و بعداً دبیرستان در ایجاد علاقه من به سوی ادبیات فارسی نقش داشتند كه مناسب است از آنها یادی كنم. ابتدا آقای رفیعیان معلم ادبیات ما كه اهل سمنان بود، البته اسم كوچك‌ شان را یادم نیست. اگر زنده‌ هستند، پایدار باشند و اگر بدرود حیات گفتند، روح ‌شان شاد باشد. كلاس سوم راهنمایی بودم كه شعرهای مرا می ‌خواند و درباره كارهایم با من صحبت می ‌كرد. كتاب‌ های شاعران معاصر را به من معرفی می ‌كرد یا برایم می ‌آورد. ما در آلاشت كتابخانه‌ خیلی خوب و پر باری داشتیم كه بهترین دیوان‌های شاعران معاصر و كلاسیك و حتی رمان ‌های دنیا در آن بود. تشویق ‌ها و راهنمایی ‌هایش باعث شده بود كه نیما یوشیج را نیز بشناسم.
معلم دیگرم كه در دوره دبیرستان بیشتر همدم و مشوقم شد، دبیر ادبیات آقای علی ‌اصغر خادمی بود كه دستی هم در شعر و ادب داشت. حشر و نشر بیشتر با این معلمان باعث شد كه بیشتر وارد فضای ادبی شوم. نخستین شعری كه یادم می ‌آید از نیما خوانده بودم، ' داروگ ' بود. وقتی در شعر یك شاعر، واژه‌ مازنی یا محلی داروگ را دیدم، حس خوبی به من دست داد. خوشحال بودم كه شاعری واژه ‌های زبان مادری ام را در شعرش به‌ كار ‌برده است. وقتی متوجه شدم ' علی اسفندیاری ' معروف به نیما یوشیج اهل مازندران است، علاقه من به ایشان دو چندان شد و همین علاقه‌ مندی باعث شد كه بیشتر به دنیای نیما سرك بكشم.
س : با این حساب باید واژه‌ های تبری در شعرهای فارسی نیما را نوعی حلقه وصل شما با نیما دانست؟
ج : همین طور است. با آنكه سال‌ ها اشعار نیما را می‌ خواندم و لذت می ‌بردم و گاهی هم مقالاتی درباره كارهای او می‌ نوشتم، اما تا سال 1370 واقعا به شكل مبسوط و در یك مجموعه كامل اشعار تبری او را نخوانده بودم. در مجموعه آثاری كه به همت زنده‌ یاد ' سیروس طاهباز ' گردآوری شد، اشعار تبری را دیدم. با آنكه خوانش زبان ما با خط فارسی خیلی هم راحت نیست، ولی چون من با نوشتن زبان تبری به خط فارسی آشنایی داشتم و آن را تجربه‌ كرده بودم، سعی می ‌كردم این اشعار را بخوانم و با آن ارتباط برقرار كنم. هر چه كه بیشتر اشعار تبری نیما را می ‌خواندم، علاقه و دلبستگی من با دنیای این شاعر مازنی بیشتر می‌ شد. حس می‌ ‌كردم نیما از زبان من حرف می ‌زند. زیرا دنیای نیما با دنیای من پیوستگی‌‌های فراوانی داشت. زیستِ محیطی من با نیما با وجود بُعد مسافت، شبیه هم بود. این اشتراكات مرا بیشتر به سوی دنیای بومی نیما سوق می‌داد.
پس از آنكه مجموعه اشعار تبری نیما را دیدم، بیشتر شعرهایش را می ‌خواندم. گاهی با ترجمه‌های آن به سختی ارتباط برقرار می ‌كردم، به همین دلیل سعی می ‌كردم خودم ترجمه دیگری داشته باشم. پس از آن مجموعه، آقای ' مجید اسدی(راوش) ' هم روجای نیما را با ترجمه بهتری منتشر كرد. این كتاب تفاوت خیلی زیادی با مجموعه آثاری كه زنده‌ یاد طاهباز منتشر كرده بود نداشت، ولی برخی توضیحات و پی‌ نوشت ‌ها مرا در خواندن اشعار تبری كمك می‌كرد. سپس آقای ' محمد عظیمی ' هم روی اشعار تبری نیما كار كرد كه وی واژه‌های تبری نیما را از نظر آوایی و معنایی و ریشه ‌ای بررسی كرد. باید قدر زحمات ایشان را نیز دانست. این دو ترجمه از اشعار تبری نیما، با این حال از نظر برگردان‌ گاهی تفاوت‌ و اختلاف‌هایی داشتند. در طول این سال‌ها مواردی را كه به نظرم می ‌آمد یادداشت می ‌كردم. قصدم این بود كه به صورت مجزا این كار را انجام دهم. در حقیقت بیش از دو دهه است كه با اشعار تبری نیما به صورت روزانه ارتباط دارم. جالب اینجاست كه خودم از خواندن اشعار تبری نیما نه خسته می‌ شوم و نه آنكه تازگی شعرهایش برایم كم می‌ شود.
** دنیای گمشده
س : یعنی غیر از این دو كتابی كه نام بردید و مجموعه آثاری كه آقای طاهباز گردآوری كردند، كسی روی اشعار تبری نیما كار نكرده بود؟
ج : خیر. تا سال 1393 كه بنده تصمیم گرفتم بخش‌ هایی از نوشته ‌هایم را در روزنامه منتشر كنم، كتابی در این زمینه منتشر نشده بود. البته برخی دوستان و ادبای مازندرانی گاهی مطالبی درباره اشعار تبری نیما می‌ نوشتند؛ ولی می ‌توان گفت تعداد آنها شاید از انگشتان یك دست هم كمتر بود. یعنی اساسا مردم یا بهتر بگویم دوستداران نیما چه ادبیاتی ‌ها یا غیر ادبیاتی‌ ها از اشعار تبری خیلی هم با خبر نبودند. یك نوع سكوت و بی‌ خبری درباره اشعار تبری نیما وجود داشت. حتی بسیاری از شاعران مازنی تبری ‌سرا و ادبای مازنی كه به زبان و ادبیات مازندران هم احاطه داشتند، نمی ‌دانم به چه علت از كنار اشعاری تبری نیما به سادگی می‌ گذشتند.
از همان زمان كه نخستین اشعار نیما در نشریه ‌های دوران خودش منتشر شد، نقدهای فراوانی بر كار او و به ویژه شیوه‌‌ اش نوشته شد. ده‌ها و شاید بتوان گفت، صدها مقاله در زمان حیات او درباره كارهایش منتشر شد. صدها كتاب هم پس از مرگ او درباره نیما نوشتند. آثاری كه درباره كارهای نیما یا نقشی كه این شاعر نوپرداز در دنیای ادبیات ایران ایفا كرده است، منتشر شد، آنقدر زیاد است كه یقینا در حوصله این گفت‌وگو نمی‌گنجد. بعد از درگذشت نیما در این 6 دهه صدها نشست و همایش با نیما و به بهانه سبك و شیوه او برگزار شد، اما شما به اسامی این همایش ‌ها یا كتاب‌ ها و مقالات نگاه كنید، بی ‌اغراق در هیچ‌ كدام از آنها از دنیای اول نیما و زبان اولش كه دنیا و زبان مادری اوست، نشانی نمی ‌بینید.
نیما در مجموعه ' روجا ' عملا فریاد می ‌زند كه ' شاعرمُ تاتی مِ زبونُ ' یعنی ' من شاعرم و زبان تاتی زبان من است ' ؛ این‌گونه اعلام موجودیت كردن یا با افتخار از زبان مادری حرف زدن، در اشعار فارسی‌ اش اصلا دیده نمی‌ شود. خب، شاعری كه این همه تعصب و عشق و علاقه به زبان مادری‌ اش دارد، انتظار هم می‌رود كه به این زبان شعر بگوید. اما این‌ كه چرا بعد از او سعی نمی ‌شود، دفتر زبان مادری‌ اش شناخته شود یا كسی برای شناخت بیشتر این دفتر تلاش نمی‌ كند، جای ابهام و پرسش دارد. البته من معتقدم كه بیش از همه فرزند ایشان جناب آقای شراگیم باید در این زمینه تلاش می‌كردند و آن عشق و علاقه‌ ای را كه پدرشان به زبان تبری با بهتر بگوییم، زبان مادری ‌اش داشت، در قامت كتاب‌ها یا نوشته های بیشتر بروز و ظهور می ‌دادند.
** بهانه ای به نام خوانش زبان
س : حتما خودتان هم تأیید می ‌كنید كه خوانش اشعار تبری نیما برای خود مازندرانی‌ ها كار دشواری است. فكر نمی‌‌ كنید این دشواری زبان در اشعار تبری نیما دلیلی برای دور ماندن آن از ادبیات بومی مازندران است؟
ج : این نگاه را عملا قبول ندارم. دلیل دارم؛ در ایران غیر از همین حروفی كه از زبان عربی برای ما به ارث رسیده و امروز هویت تازه‌ ای به نام زبان فارسی گرفته، ما خط دیگری نداریم. همه اقوام به همین حروف می‌نویسند. هموطنان ترك‌، كرد، لر، گیلك و دیگر اقوام هم اشعار یا داستان‌های‌شان را به این حروف می‌نویسند و كمتر مشكل دارند. البته طبیعی است آنهایی كه واژه ‌های زبان مادری خود را به حروف فارسی می ‌نویسند، مشكل داشته باشند،‌ ولی مهم ‌ترین مشكلش آشنا نبودن دیداری گویشوران زبان‌های محلی یا استانی با این خط است. این مشكل در مازندران واقعا زیاد است. به دو دلیل: اول آنكه بسیاری از هموطنان مازنی، از زبان و فرهنگ خود فرار می ‌كنند. سعی نمی ‌كنند به زبان تبری شعر بگویند یا حرف بزنند یا به زبان تبری داستان بنویسند یا به زبان تبری مجله یا نشریه ‌ای منتشر كنند. وقتی چشم عادت نداشته باشد، به همان نسبت ناآشنایی بیشتر می ‌شود. ما هنوز در مازندران نشریه‌ ای نداریم كه به زبان تبری چاپ شود. یا اگر باشد من خبر ندارم. نشریات بومی ما هم، چنین جرأتی به خود نمی ‌دهند كه داستا‌ن‌ ها یا مسائل بومی را به زبان‌ مادری منتشر كنند. تعداد كتاب‌هایی كه در زمان معاصر به زبان تبری نوشته شده بسیار اندك است. در حالی كه در گذشته، پیشینیان ما با توجه به كمبود امكانات نشر، سعی می‌ كردند به زبان تبری چیزهایی بنویسند؛ مثل ' مرزبان‌نامه ' اسپهبد مرزبان بن رستم كه به زبان تبری در قرن چهارم هجری نوشته شده، كه متأسفانه متن تبری‌ اش در دسترس نیست. این كتاب را ' سعد وراوینی ' به زبان فارسی برگرداند. البته كتابی به نام ' نیكی ‌نامه ' هم از اسپهبد مرزبان نقل شده كه گویا مجموعه اشعارش بوده و الآن هم موجود نیست. یا ' باوندنامه ' مربوط به قرن پنجم-ششم هجری كه نویسنده آن ناشناس است. حتی در حدود قرن نهم و دهم هجری بخش ‌هایی از قرآن را به زبان تبری ترجمه كرده‌ بودند كه در نوع خود بسیار قابل توجه است. موارد متعدد دیگری را هم می ‌توان برشمرد كه زبان تبری در مازندران از چه جایگاهی برخوردار بود. خب، وقتی به گذشته نگاه می‌ كنیم، توجه بیشتری به این زبان را می‌بینیم، اما امروز آن عشق و علاقه نیست. به همین دلیل شما فكر می‌كنید كه خواندن اشعار یا متونی به زبان تبری مشكل است.
اتفاقا زبان تبری از نظر تحولات آوایی كمترین تغییر را در چند سده گذشته داشت، ولی بیشترین آسیب را در دهه‌ های اخیر و از نسل معاصر متحمل شده است. همه این عوامل دست به دست هم داد تا هم زبان مازنی به صورتی در محاق قرار بگیرد و هم آنكه اشعار مجموعه غنی و مورد ستایش شاعری مثل نیما شناخته نشود.
مهم‌ تر از این، شما كارهای امیر پازواری را نگاه كنید. كسی كه شعرهایش را از زن و مرد و پیر و جوان مازندران می ‌شناختند، چقدر اشعارش كتابت شد؟ امیر كه به ' شیخ‌العجم ' هم معروف بود، بیشتر شعرهایش سینه‌ به سینه نقل می‌شد. چه تعداد افراد دیوان او را جمع‌آوری كردند؟ اشعار شخصی با آن همه شهرت را اول بار فردی مثل ' الكساندر خودزكو 'ی لهستانی در قرن نوزده جمع ‌آوری كرد و بعد ' برنهارد دارن ' آن را به اضافه برخی داستان‌های بومی در مجموعه‌ ای به نام ' كنزالاسرار ' گرد آورد.
آسیب‌هایی كه امروز زبان تبری می‌بیند، محصولش همین می ‌شود كه نسل معاصر از داشته‌ های ارزشمند خود مثل مجموعه روجا بی‌ خبر باشد. پس نمی ‌شود گفت كه چون قرائت نوشته ‌ها و اشعار تبری با خط فارسی سخت است، در نتیجه اقبال مردم و به ویژه دوستداران ادب و فرهنگ نسبت به آثار مكتوبی مثل مجموعه روجا هم كمتر است. برای آنكه یك فرهنگ یا زبان عمر طولانی ‌تری داشته باشد، به تبلیغ و تكرار نیازمند است. همه مناسكی كه امروزه از آیین ‌ها و فرهنگ ‌های خود ما یا دیگران بر جای مانده، نتیجه آن تكرار است. ماندگاری آیینی مثل چهارشنبه ‌سوری یا نوروز وقتی كه هر ساله گرامی داشته می ‌شود و مردم آن را به شكل‌های مختلف اجرا می ‌كنند، باعث شده كه پس از هزاران سال در جامعه ایرانی باقی بماند. اگر از همین امروز جلوی برگزاری چهارشنبه‌ سوری را بگیرند ، طبیعی است كه نسل آینده چون شكلی از آن را نمی‌ بیند، در نتیجه آن را تكرار نمی ‌كند و به مرور به محاق می ‌رود و فراموش می‌ شود. ما از تكرار آیین ‌های محلی و خصوصا از زبان خود نباید ابایی داشته باشیم و از آن احتراز كنیم. زبان تبری امروز در وضعیت سختی گرفتار شده كه ما و فرزندان مان باید آن را تكرار كنیم تا حفظ شود و به آیندگان برسد.
شاید یكی از دلایل كم ‌توجهی به اشعار تبری نیما جدی نگرفتن زبان تبری از سوی گویشوران آن است. وقتی كسی زبان خود را نشناسد یا نخواهد كه آن را در جایی نقل كند، طبیعی است كه زبانش دچار فترت و فراموشی می‌شود.
** غریبه در دیار
س : یعنی با این سخن شما، اشعار تبری نیما در شهر و دیار خود نیما هم غریبه بود؟
ج : كاملا درست است. این غربت را می‌ توان در اشعار تبری تبری‌ سرایان مازندران هم دید. اگر دوستان شاعر و نویسنده ما شعرهای این مجموعه را می‌ خواندند، حتی به صورت كم و گذرا باید تأثیرش را فضای ادبی–اجتماعی و دنیای شعر نیما در شعرهای شان می ‌دیدیم. شك نكنید كه اگر در همان دهه 30 یا 40 نیما اشعار تبری ‌اش را منتشر می ‌كرد، امروز ما حرف ‌های بیشتری از آن داشتیم و چه بسا كتاب‌ های بیشتری درباره كارهای تبری او منتشر می‌ شد. مثل خیلی از كارهای نیما كه بعد از گذشت 6 دهه در یكی دو سال اخیر منتشر شد كه البته نوع نگاه برخی از محققان نسبت به نیما را
دگرگون كرد یا آنكه برای آنها تازگی داشت.
س : نقش نهادهای فرهنگی مثل دانشگاهها در این زمینه چیست؟ این مراكز هم كم كاری كردند؟
ج : متأسفانه دانشگاه ‌های استان از جمله دانشگاه مازندران كه می ‌توانست در این زمینه پیشگام باشد، حتی كمترین كاری را برای اشعار تبری نیما و شناخت دنیای بومی این شاعر مازنی انجام نداد. اتفاقا همین دانشگاه، گاهی سمینارهایی برای شناخت و معرفی امیر پاوزاری برگزار كرده كه البته جای قدردانی دارد، ولی همایش ‌هایی كه بتواند در معرفی اشعار تبری نیما مؤثر باشد، برگزار نكرد، یا آنكه بنده خبر ندارم. من در طول یكی دو دهه اخیر، جایی ندیدم كه این دانشگاه یا دیگر دانشگاه‌هایی كه در مازندران فعالیت دارند، كاری در این زمینه كرده باشند.
س : منظور شما این نیست كه دولت یا نهادهای دولتی باید در این زمینه اقدام می ‌كردند؟
ج : خیر. اصلا هدفم این نیست كه بگویم دولت باید در این زمینه كمك می ‌كرد. ولی ارگان ‌های دولتی حداقل می ‌توانستند نسبت به نیما توجه بیشتری داشته باشند و اگر در اقدامات دوستداران نیما برای معرفی او یاریگر نبوده یا نیستند،‌ لااقل سنگ ‌اندازی نكنند. ضمن آنكه به نظرم نهادهای فرهنگی استان مازندران كاملا در این زمینه دخیل هستند. اساساً كمتر مدیر فرهنگی استان را در سه دهه اخیر كه بنده كار رسانه‌ای می‌كنم، دیدم كه اصلا یادشان باشد استان‌شان شاعری به نام نیما دارد كه شعرهای تبری هم در كارهایش بود. حتی نمایندگان استان‌ ها در دوره‌ های مختلف هم كمترین توجهی به این شخصیت ملی و كارهایش نداشتند.
س : برگردیم به كتاب ' 500 روز با نیما ' . گرچه در مقدمه كتاب دلیل نامگذاری را گفتید، اما برای خوانندگان كمی بیشتر در این باره توضیح دهید؟
این كتاب حاصل بیش از یك دهه كار است. راستش وقتی تصمیم گرفتم روزانه یك دوبیتی از اشعار تبری نیما را ذیل ستونی به نام «نیمای گپ» در روزنامه همشهری مازندران منتشر كنم،‌ فكر نمی‌كردم این روند سه سال ادامه پیدا كند و حتی از 500 شماره هم بیشتر شود. نیمای گپ درست 504 شماره به صورت مسلسل منتشر شد، به همین دلیل اسم كتاب به جای مجموعه روجا، شد؛ ' 500روز با نیما' .
در حقیقت من در این 500 روز با نیما زندگی كردم. گرچه سال ‌هاست كه با ایشان زندگی می‌كنم. اما این 500 روز، به نوعی 500 روز شیدایی و عشق مضاعف با نیما بود. احساس وظیفه‌ ای كه نسبت به كار داشتم و هر روز صبح قبل از انتشار، باید دوباره شعرها را می ‌خواندم و اشكالات و ابهامات را با دوستان و پژوهشگران دیگر در میان می‌گذاشتم تا كار با كمترین اشكال منتشر شود، باعث می‌شد كه با نیما همزبانی و هم‌ كلامی بیشتری داشته باشم.
س : بازخورد این انتشارهای روزانه این تبری سروده های نیما و ترجمه و تفسیرشان چگونه بود؟
ج : برای یك كار فرهنگی باید صبر داشته باشید. كار فرهنگی و تأثیرگذاری آن شبیه فرود آمدن قطره روی تخته‌سنگ است. هر چه زمان ریزش و فرود قطره‌ها بیشتر باشد، جای قطره در تخته ‌سنگ بیشتر می‌شود. گر چه از ابتدا فكر می‌كردم كار درستی را انجام می ‌دهم، ولی خیلی هم انتظار بازخوردها را نداشتم. اما در ادامه راه با خیل دوستان و علاقه مندانی مواجه شدم كه گویا تازه نیما را كشف كرده بودند. برخی می ‌گفتند اصلا خبر نداشتند كه نیما شعرهای تبری‌ هم داشت. وقتی این نوع بازخورد دیده می‌ شود، طبیعی است كه باید مسئولیت من بیشتر شود و تا حد امكان كار بهتری ارائه بدهم، كه امیدوارم توانسته باشم، لایق كاری برای نیمای بزرگ و دوستداران ایشان و خصوصا زبان و فرهنگ مازندران باشم.
البته برخی بازخوردها هم بود كه جریان دیگری را رقم زد. بعضی از دوستان برای آنكه از قافله عقب نمانند، اقدام به كتاب‌سازی درباره اشعار تبری نیما كردند. جالب این كه حتی نامی كه برای یك كتاب انتخاب شده بود، اسم یكی از مقاله ‌های من بود كه سال 87 درباره نیما نوشتم و منتشر كردم. با این حال خوشحال هستم كه نیمای گپ توانسته بود، احساسات برخی دوستان را برانگیزد و آن ها را دست به كار كند. در مقدمه كتاب هم نوشتم، هر كس هر كاری برای نیما كند، برای من خوشایند است. ضمن آنكه بعد از انتشار نیمای گپ حتی اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران برای نخستین بار همایش بررسی شعر تبری نیما را در سال 95 برگزار كرد كه خود یك گام به جلو است.
س : آیا در زمینه برگردان اشعار تبری نیما هم كاری كردید،‌ یا آنكه همان ترجمه مجموعه‌ آثار است؟
ج : بله. سعی كردم كه هنگام خواندن اشعار تبری یا نوشتن درباره مفاهیم و موضوعاتی كه هدف شاعر یا در شعر مستتر بود، ترجمه ‌‌ای را كه از نظر خودم و بر اساس پژوهش‌ هایم درست تر است را ارائه كنم. برخی از اشعار مجموعه روجا را نیما خودش ترجمه كرده است، كه كمك زیادی به خواننده می‌كند. این تعداد اشعاری را كه نیما ترجمه كرده، به نظرم كمتر از 10دوبیتی است. بقیه اشعار او را دوستان دیگری كه روجا را تصحیح كرده بودند ترجمه كردند، كه به نظرم گاه اختلاف‌هایی با هدف شاعر دارد. حتی واژه‌هایی را كه شاعر به كار برده دوستان ما در برگردان آن یا معنی ظاهری آن را استخراج كردند و از معنی تحت‌اللفظی و كنایی آن گذشتند، یا شاید دریافت آنها از معنی واقعی شعر دور بود. به این دلیل هنگام خواندن اشعار تبری نیما در حاشیه دوبیتی ‌ها یادداشت ‌هایی هم می‌ نوشتم و در دفتری دیگری هم سعی می‌ كردم كه آنها را گردآوری كنم. البته وقتی معنی برخی از واژه‌ها را نمی‌ فهمیدم یا برای من نا آشنا بود، با دوستان دیگری كه دستی در زبان و ادب مازندران داشتند یا همزبان و همولایتی نیما بودند، مشورت می ‌كردم تا كار بهتر ارائه شود. سعی كردم نام برخی از این دوستان را هنگام انتشار توصیف و بررسی اشعار هم ذكر كنم تا ضمن ادای دین، امانتداری هم كرده باشم.
س : تفاوت این كتاب با سه اثر دیگر از ترجمه روجا در چیست؟
ج : آن سه كتاب هر كدام در نوع خود خوب و قابل استناد هستند. آقای مجید اسدی(راوش) زحمت زیادی كشیدند، برخی از ابهامات یا معنای واژه‌ها را به صورت پی‌نوشت ذكر می‌ كردند كه می‌ تواند به خواننده كمك كند. یا كاری كه آقای محمد عظیمی كرد در نوع خود پر زحمت و علمی بود. ایشان نوع واژه‌های تبری و گاه تبار و ریشه آنها را بررسی و واشكافی كردند كه در واقع كاری در زمره زبان ‌شناسی است. كاری كه زنده یاد طاهباز در مجموعه آثار منتشر كردند، با كار آقای اسدی خیلی اختلاف ندارد، زیرا كه خودِ‌ آقای اسدی كمك‌های زیادی به زنده‌یاد طاهباز در گردآوری این اثر كردند. اما كتاب 500 روز با نیما ضمن استفاده از قابلیت ‌ كتاب‌‌های دیگر، نگاه گسترده ‌تری به دنیای شعرهای تبری نیما دارد. سعی كردم كه در این اثر ضمن برگردان تازه‌ برخی از ابیات درباره فضای موجود شعر، یا دنیایی كه مد نظر شاعر در شعر بوده، شرح و تفسیر تازه‌ ای داشته باشم. برای من بسیاری از مكان‌ ها یا اسامی یا افراد و اشخاص قابل توجه بودند. در شعر نیما شخصیت‌ های زیادی حضور دارند كه یا باید از آنها بیشتر خبر داشته باشی، یا آنكه خود آنها را تفسیر كنی. برخی قابل شناسایی بودند، اما برخی دیگر بیش از آنكه شخصیتی حقیقی باشند، در مقام استعاره خلق می‌شدند. یا در برخی از دوبیتی‌ ها نیما مثال‌ هایی را نقل می‌ كرد یا آیین ‌ها و آدابی را براساس ضرورت بیان می ‌كرد كه من در حد گستره آگاهی خود آنها را تفسیر می‌ كردم. به نظرم اشعار تبری نیما به صورتی تفسیر اشعار فارسی اوست. مشابهت‌ های فراوانی از لحاظ تصویری و معنایی می توان بین شعرهای تبری و فارسی او پیدا كرد.
** دنیای دوگانه
س : یعنی دنیایی كه در شعر فارسی او دیده می‌ شود، در اشعار تبری‌اش قابل رویت است؟
ج : دقیقا. تفاوت چندانی ندارند. البته نیما سعی كرد كه در شعرهای تبری‌ اش عریان ‌تر و بی ‌تعارف ‌تر صحبت كند. او در شعرهای فارسی ‌اش گرچه واژه‌ها یا حتی المان‌ ها و باورهای زیست اجتماعی، فرهنگی و آیینی زادبوم خود را به صورتی ذكر می ‌كند، اما در اشعار تبری این زبان صریح‌ تر و آشكارتر است. نیما در شعرهای تبری‌ اش یك شاعر كاملا بومی ولی اندیشمند و وقاد است. دغدغه ‌هایی كه به آیین خود دارد، در شعرهای تبری‌ اش متبلور می‌شود. او در شعرهای تبری‌ اش شاعری شاد و طناز است.
س : منظورتان از عریان تر بودن نیما در شعرهای تبری ‌اش چیست؟
ج : ببینید؛ به نظر می‌ رسد كه نیما در شعرهای فارسی‌ اش با خواننده تعارف دارد. برای او خوانندگان فارسی‌ زبان شأن و احترام و جایگاه خاصی دارند و قرار نیست كه همه حرف‌ ها را با آنها در میان بگذارد. برای خواننده فارسی ‌‌‌زبان می‌گوید ' آی آدم‌ها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانید / یك نفر در آب دارد می سپارد جان ' ؛ زبان و حال و هوای این شعر كاملا با حال و هوای شعر تبری ‌اش فرق می‌كند. نیما در روجا می‌گوید ' مِمُّ نیما، هِزارْ چی گُمْ ها كِرْدُ ' ( من نیما هستم، هزاران چیز را گم كرد) ، ' بی‌خودی هَرازِ سَرْ چَمْ هاكِرْدُ ' ( بیهوده كنار رودخانه هراز نشسته‌‌ام یا دام گذاشته‌ام). یا جایی كه می گوید ' گُلِمْ گُلِمْ، می‌نازِنینْ جوُنَّكا ' ( فدای گاو نر نازنینم‌ بشوم ) ' كَلاجْ كَلاجْ، می ‌گُسَنِ وَرِكا ' ( سگ گله كه نگهبان گوسفندانم است) خب، این نیما با نیمای شعر فارسی كمی نا آشناست. ولی اگر به درستی این دو را كنار هم بگذارید، می‌ بینید كه نیما با شعرهای تبری ‌اش به صورتی نیمه دیگر خود را تكمیل می‌ كند. در طول مطالعه كارهای تبری او همزمان اشعار فارسی ‌اش را هم می ‌خواندم و وجه تشابه زیادی بین آنها پیدا می ‌كردم.
مثلا او در شعر تبری وقتی به دیوها می‌ رسد به‌ جای آنكه آنها را هجو كند یا تصویر تاریخی و معمولی كه ما ایرانی‌ ها از دیو داریم، ارائه دهد، به نوعی از دیوها جانبداری می ‌كند و می‌ گوید كه دیوها از اجداد ما بودند و رستم در حق آن ها ظلم كرده و آیین‌ های دیگر نسبت ‌های دروغ به دیو دادند. مثل این دوبیتی : ' دیوْ دارمی كوُ وِ بَدِنُومْ سِواتُ ' ( دیوی داریم كه «سوات» بد نام است ) ' رُسْتَمِ وَرْ بُورْدُ با وِی بِساتُ ' ( پیش رستم رفت و با او ساخت و پاخت كرد) ' دیوْ دارْمی كوُ بایْتُ وِی آراراتُ ' ( دیوی داریم كه او كوه آرارات را فتح كرد ) ' اینْ ریشِهِ دیوُ و تَبارِ تاتُ ' ( ریشه و تبار تات یا تپوری‌ های قدیم همین دیو است) .
خب، این نیما را شما در شعرهای فارسی او نمی‌ توانید پیدا كنید. این نیما در اشعار تبری اش عریان‌ تر است. نیما در شعرهای تبری‌ اش خودِ خودش است. یك نیمای كاملا مازندرانی و البته اندیشمند. از تمام فضاهای شهری به دور است. در اشعار تبری ‌اش اتفاقا بی ‌پرده‌ تر هم صحبت می ‌كند. ولی در شعرهای فارسی ‌اش در پرده سخن گفتن را رعایت كرده است.
س : نیما بیشتر در اشعار تبری اش به چه موضو‌ع هایی می پردازد؟
ج : اشعار تبری نیما را می توان به چند بخش تقسیم بندی كرد. اول آنكه نیما به شدت در این شعرها نسب‌ گراست. نسب‌ گرا به معنای فخرفروشی نیست؛ بلكه او به دنبال بیان ریشه و تبار خود است و سعی می‌ كند كه اجداد خود را در شعر تبری ‌اش معرفی كند. كاری كه در شعرهای فارسی ‌اش نكرد. دوم آنكه او باستان‌ گراست. نیما به مفاهیم باستانی زادبوم خود علاقه ویژه‌ ای دارد. همانگونه كه گفتم، وفتی به دیو می‌ رسد، دیو را بخشی از فرهنگ و در عین حال ریشه و تبار تات می ‌داند. بخش سوم شعرهایش به مسائل فرهنگی و آاداب و رسوم می ‌پردازد. به این معنی كه آداب و رسومی كه در شعرهای تبر‌ی ‌اش دیده می‌ شود، نه آنكه بخواهد با ثبت آن یك كار فرهنگی كند و فرضا باعث جلوگیری از فراموشی این آیین‌ ها شود، بلكه هدفش انتقال یك مفهوم و سخن تازه با استفاده از المان‌های آیینی‌ است.
بخش دیگری از شعرهایش اجتماعی و اخلاقی است. آدم‌ها در شعرهای نیما به چند دسته تقسیم می ‌شوند. آدم ‌هایی هستند كه فكرهای عمیق دارند، آدم‌هایی كه افكارشان سطحی است و آدم‌هایی كه به اصطلاح او در زمره نامردها قرار می‌ گیرند. نوع مواجهه او با دسته ‌های مختلف آدم‌ها جالب است. نفرت و دوستی نسبت به این آدم‌ها كاملا مشخص است.
بخشی از شعرهای او هم عاشقانه است كه عموما قهرمان آن هم كیجا یا دختر است. در چندین دوبیتی او كیحاها نقش پر رنگی دارند كه من آنها را در بخش ' كیجانامه‌ها ' قرار دادم. بخش دیگری از شعرهای او به مسائل روزمره اطراف روستا یا وقایعی مثل مرگ و میر دوستان و آشنایان او اختصاص دارد. البته من در این مجموعه نیامدم این بخش‌ها را از هم جدا كنم. اتفاقا در این باره سال‌ ها پیش مقاله‌‌ ای نوشتم و این مسائل را بیشتر توضیح دادم. اما در كتاب حاضر در توضیح و تفسیر هر دوبیتی سعی كردم كه نگاهی به این موضوع ‌ها داشته باشم.
** شناخت لازمه عبور
س : با همه این تفاسیر و تعاریفی كه از نیما دارید، فكر می ‌كنید نیما را باید پشت سر گذاشت و همچون خودش مسیرهای نو را كشف و هموار كرد یا همان مسیر و اندیشه نیمایی را ادامه داد؟
ج : اگر ما بخواهیم در نیما بمانیم، در حقیقت به او خیانت كرده‌‌ایم. نیما گرچه راه نویی را به ما نشان داده،‌ اما خودش هم تأكید می‌ كند كه جوانان باید راه‌ های تازه ‌تری را تجربه كنند، نه آنكه به تقلید او بپردازند. ضمن آنكه عبور از نیما نیازمند دانایی و آگاهی است. عبور از نیما به نوعی عبور از رودخانه خروشانی است كه اگر راه و رسم شنا را ندانی، غرق می‌شوی. كاری كه بسیاری انجام دادند، اما موفق نشدند. اما اندیشه ‌های نیما چیزی است كه می ‌توان از آن درس گرفت. باید از دانش و داشته ‌های او به درستی بهره گرفت و مسیرهایی را كه او پیش پای جوانان می‌ گذارد، دید و شناخت.
س : چند سال است كه خوشبختانه توجه به نیما در تشكل ‌های ادبی و فرهنگی و همچنین نهادهای دولتی مرتبط با فرهنگ بیشتر شده است. اگر نگاهی به برنامه ‌های چند سال اخیر درباره نیما بیندازیم، با تعدد شكل‌ ها و گونه‌ ها مواجه می ‌شویم، اما استمراری برای این برنامه‌ ها دیده نمی ‌شود. در واقع هم توجه به نیما افزایش یافته و هم می‌ شود گفت كه این توجه‌ ها مقطعی است. برای این رفتار دوسویه نسبت به نیما چه دلیلی می‌توان یافت؟
ج : در كتاب 500روز با نیما گفتم یكی از دلایلش این است كه برخی می ‌خواهند روی شانه‌ های نیما بایستند تا نام خود را علن بزنند، در حالی كه نیما آنقدر بزرگ است كه هر فردی روی شانه او بایستد، شاید گمان كند كه دیده می‌ شود، ولی این نیماست كه منتشر می‌شود. برخی تشكل‌ ها همان ‌گونه شاید بیشتر برای خالی نبودن عریضه این كار را انجام می ‌دهند. گرچه من به سهم خود باز هم به انجام این كارها راضی هستم، ولی كسانی كه واقعا ادبیات ایران و نیما را دوست دارند باید برای شناخت هر چه بیشتر او به نسل جدید تلاش كنند. مثل كاری كه دوستان ما در نوشهر طی 7 دوره انجام دادند و شب نشان نیما را راه انداختند كه امیدوارم این كارشان در مسیری درست استمرار یابد و از وقفه خارج شود.
س : برخی منتقدان بر این باورند كه نگاه به نیما حتی امروز و نزدیك به 6 دهه پس از درگذشت او، از سوی برخی جریان‌ها و مجموعه‌ها و حتی ادارات مرتبط صرفا پوششی یا دستاویزی است. به این صورت كه فقط از نام نیما یك كارنامه‌ ساخته شود. نظر شما چیست؟
ج : بنده امیدوارم كه این‌گونه نباشد و به شكل خوشبینانه به این موضوع نگاه می‌ كنم. چون چیزی كه من می ‌بینم نام نیماست، شاید همان تأثیر اندك و یادآوری نام و كارهای او بتواند مؤثر باشد. ولی اگر واقعا هدف پوششی بودن و ساختن كارنامه ‌ای است، عین بی ‌انصافی است.
س : برخی افراد هم مدتی است كه خرده گرفتن به كارهای نیما را آغاز كرده‌اند و رفتاری شبیه به نیماستیزی راه انداخته اند. فكر می كنید چه دلیلی دارد؟
ج: خود نیما هم معتقد بود كه همه كارهایش بی‌عیب و نقص نیستند. او هم به نقد اعتقاد داشت. اساسا اگر شما بخواهید در مقام منتقد به كارهای بزرگان ادب و هنر كشور نگاه كنید، همه كارها جایی برای نقد دارند. مگر امروز حافظ را نقد نمی‌ كنند؟ مگر سعدی یا دیگران را نقد نمی ‌كنند؟ نقد اشكال ندارد. اما برخی ذم‌ شان پسندیده نیست. به قول سعدی ' بزرگش نخوانند اهل خرد/ كه نام بزرگان به زشتی برد ' بعضی ‌ها در زمان نیما علاوه بر آنكه با سبك و شیوه او مخالف بودند، به صورتی هم مخالفت شخصی با او داشتند. امروز هم اگر كسانی فقط بخواهند نیما را كوچك سازند، بیشتر حكایت ‌گر كوچكی خود هستند. نام كدام ‌یك از مخالفان نیما كه در زمان او می زیستند در تاریخ ادبیات ما ماندگار شد؟ كدام ‌یك از آنها را امروز حتی دانشجویان ادبیات می‌شناسند؟ به جز یكی دو تا، همه در جریان رودخانه‌ ای زمان و در عین حال حقیقت كنار زده شدند. امروز هم اگر دوستان با همین نیت، وارد عرصه شده‌ اند، یقین داشته باشند كه نیما از این به بعد از جریان رودخانه‌ای ادبیات ایران حذف شدنی نیست.
9927/1654