در اين يادداشت به قلم حميد مقدس فرد آمده است: ايراني ها يكي ازكتاب نخوان ترين ملت ها هستند و تيراژ كتاب به رقم باورنكردني 500 نسخه رسيده است.
اين يك ركورد جهاني دركتاب نخواني ايراني هاست. اين يعني ايراني ها به نسبت كل جمعيت و جمعيت باسواد و درس خوانده، كتاب نمي خوانند وآمار كتاب خوانيشان منفي است.
در روزهايي كه جام ملت هاي آسيا بخش بزرگي از وقت مردم را گرفته و ازميان همان جمعيت باسواد كساني هستند كه ساعت ها مسابقه ها را تماشا مي كنند هيچكس يك دقيقه هم كتاب نمي خواند.
آماري كه درچند سال گذشته درباره ميزان كتابخواني درميان ايراني ها منتشر شده و هيچگاه راستي آزمايي نشده دربهترين حالت از 3دقيقه تا 15دقيقه براي هر ايراني اهل مطالعه است كه درمقايسه با سرانه مطالعه كشورهاي درحال توسعه از يك نارسايي كلي درفرهنگ عمومي، درساختارهاي فرهنگ رسمي مانند آموزش و درروش زندگي طبقه متوسط حكايت مي كند.
در فرهنگ عمومي، شخصيتي بانام خواننده، ناشناس است چنانكه نويسنده را هم نمي شناسند. ازاين گذشته، خود عبارت فرهنگ عمومي هم ، محض و انتزاعي است ( برابر فارسي اين دوكلمه ، چيزي مي تواند باشد مانند خيالي ) در آموزش رسمي، تنها چيزي كه مطرح نيست كتاب غيردرسي است.
همان كتاب درسي هم به پشتوانه نمره و مدرك براي دانش آموزان و دانشجويان و حقوق و مزايا و ترفيع براي آموزگاران و استادان، معتبر است و هويت مستقلي ندارد.
اينكه كتاب غيردرسي براي نهاد آموزش رسمي، مهم نيست جاي شگفتي ندارد چون در بازار كار و منزلت هايي كه مردم ، آنهارا مهم مي دانند كتاب جايي ندارد و هيچيك از پيش نيازهاي رسيدن به آن منزلت ها را رفع و رجوع نمي كند.
پس نيازي به آن احساس نمي شود برعكس احساس نياز به اتومبيل و خانه و نام و پرستيژ و امنيت شغلي و درآمد و ... كه مخصوص يك جامعه صددرصدشفاهي وسنتي هستند كه جامعه اي است بي احساس نياز به دانش و انديشه و درآن جستجو براي يافتن پاسخهاي گسترده و تعيين كننده ، كاري بيهوده است. ولي اينكه در طبقه متوسط ايراني برخلاف طبقه متوسط كشورهاي ديگر كتاب خواندن يك فعاليت روزانه نيست و فقط يك لايه نازك ازاين طبقه كتاب مي خوانند از ويژگي هاي ويژه جامعه ايران است و هنوز به درستي مطالعه نشده است.
آن افراد كم شماري هم كه مي شود به آنها خواننده گفت و آمار چند دقيقه به آنها مربوط مي شود خواننده حرفه اي نيستند . يا رمانس هاي سطحي ايراني و ترجمه رمانس هاي خارجي را مي خوانند يا كتاب هاي رمان تاريخي . يا كتاب هاي روانشناسي درباره موفق شدن ( به معناي پولدار شدن ) را مي خوانند يا كتاب هاي شبه عرفاني از همه قاره ها و كشورهاي جهان . درخانواده هاي طبقه متوسط ، كودكان به كتاب خواندن تشويق نمي شوند چون بزرگترهاي خانه كتاب نمي خوانند . در خانواده هايي كه كتاب را كمي لازم مي شمرند خواندن تفريحي براي بزرگترها و خواندن كتاب هاي سبك براي فرزندانشان درفصل تعطيلي اگرچيزهاي مهمتر بگذارد كمي مرسوم است.
به سختي مي توان خانواده اي يافت يا دوستاني كه درباره كتاب هايي كه خوانده اند با هم گفتگو كنند . كتابخوان درجامعه ما كيميا است چون ساختارها و كنشگراني نيستند كه دركنارهم داستان تفكررا روايت كنند كه كتاب يكي از پايه هاي آن است . بي دليل نيست فرايندها و رفتارهاي غير عقلاني و تصادفي در جامعه ما يك پديده فراگير است، به جاي آنكه استثنايي باشد . چون نياز به عقلانيت احساس نمي شود يا نيازي به آن نمي بينند و درنتيجه براي مواد و عناصر آن هم كه يكي ازآنها كتاب است تقاضايي ايجاد نمي شود . اين چيزي است كه در فرو ژرف ساختارهاي ذهني و اجتماعي ما هست و در لايه هاي بالايي سپهر اجتماعي هم تشويق و دنباله روي مي شود . همان شايد پنج درصدي هم كه چنددقيقه اي كتاب مي خوانند استثنا و درحال انقراض هستند وشايد بهترباشد 95 درصد بقيه پس ازجام ملت ها يك جام كتاب نخواني راه بيندازند كه درآن حتما برنده مي شوند.
9772/ 2027
روزنامه افسانه چاپ شيراز در شماره 3779 يادداشتي با عنوان 'جام كتاب نخواني' منتشر كرده است.