۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۸:۴۸
کد خبر: 83228912
T T
۰ نفر
هزار توی داستان نویسی اقلیمی در ایران

تبریز - ایرنا - داستان نویسی محلی (اقلیمی) از جمله مباحث جدی حوزه ادبیات ایرانی است كه در دهه های گذشته رشد چشمگیری را تجربه كرده و نمایندگان شایسته ای از دیار جنوب، خراسان، شمال و آذربایجان به سپهر داستان نویسی ایران عرضه كرده است.

«عبدالمجید نجفی» از جمله نمایندگان شایسته داستان نویسی محلی ایران زمین از خطه آذربایجان است كه در سه دهه گذشته، آثار ارزشمندی را در این حوزه پرمخاطب، تاثیرگذار و فرهنگ ساز تقدیم مخاطبان كرده و نام وی در زمره داستان نویسان پركار و مطرح كشور می درخشد.
انتشار كتاب «روزگار مه آلود جابر» به عنوان تازه ترین اثر استاد نجفی، بهانه ای برای برگزاری میزگردی توسط ایرنا مركز تبریز برای نقد این كتاب از یك سو و بررسی وضعیت داستان نویسی محلی در ایران از سوی دیگر شد.
البته میزگرد نقد كتاب رزوگار مه آلود جابر و بررسی وضعیت داستان نویسی محلی توسط ایرنا، این بار نه در دفتر این خبرگزاری، بلكه در «كتابفروشی دهخدا» به عنوان یكی از پاتوق های اصلی فرهنگ دوستان و كتابخوانان تبریزی برگزار شد.
كتابفروشی دهخدا در تبریز را همه با چهره خندان و آرامش بخش «آقا تقی امین پور» و پسر فرهیخته اش «آقا رضا» می شناسند؛ در بین كتاب دوستان و كتاب بازان تبریزی درباره این كتابفروشی، این مثل رایج است كه «كتابی كه در كتابفروشی آقا تقی پیدا نشود، در برلین هم یافت نمی شود.»
این جمله را گفتم تا قدر و منزلت كتابفروشی دهخدای خیابان طالقانی به عنوان راسته كتابفروشان این روزهای كهن - كلان شهر تبریز، نزد كتابخوانان و كتاب جویان بیشتر هویدا شود.
كتابفروشی دهخدا علاوه بر اینكه آخرین ملجا و پناهنگاه برای یافتن كتاب های روز، كمیاب و نایاب كتابخوانان تبریز در كنار یكی دو كتابفروشی دیگر است، پاتوقی برای اجتماع، تبادل و تضارب آرا و نظرات فرهیختگان و اندیشمندان تبریز در حوزه های مختلف محسوب می شود.
همین ویژگی بود كه سبب شد در یكی از روزهای سرد پایانی دی ماه امسال، در ورود به كتابفروشی دهخدا، سعادت یار شود تا با استاد عبدالمجید نجفی، داستان نویس و مدرس پركار و پرتلاش شهرمان، روبه رو شوم و درخواست برگزاری میزگردی را برای بررسی وضعیت داستان نویسی در تبریز به بهانه نقد كتاب تازه از چاپ درآمده اش به نام روزگار مه آلود جابر، البته كتاب حدود سه ماه پیش به زیور چاپ آراسته شده است، به استاد ارایه دهم.
استاد عبدالمجید نجفی هم كه به مناعت طبع و گشاده رویی، مخصوصا با نیازمندان و فقرای عرصه فرهنگ و هنر و ادب، معروف و مشهور است، بدون هیچ تامل و مكثی درخواست مرا اجابت كرد و قرار برگزاری 'میزگرد' را به هفته بعد در پشت میز گرد كتابفروشی دهخدا گذاشتیم.
برگزاری میزگرد در كتابفروشی دهخدا، آن هم در شلوغی مراجعه كنندگان كه از شانس خوش ما آن روز انبوه بودند، تجربه جالبی بود و میزچینی آقا تقی همراه با چای دبش ایرانی و شیرینی های خوشمزه تبریز برای شركت كنندگان خاطره انگیز شد.

**عبدالمجید نجفی، متولد ۱۳۳۸ تبریز و از نویسندگان كودك و نوجوان، دارای مدرك كارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است. او علاوه بر تدریس در زمینه مسائل تئوریك ادبیات داستانی، دوره‌ای كارشناس و مربی كانون پرورش فكری بوده، به‌ عنوان داور و مدرس با كانون پرورش فكری و حوزه هنری همكاری داشته و با دفتر مطالعات ادبیات داستانی وزارت ارشاد و گروه‌های نقد داستان كیهان بچه‌ها و سروش نوجوان نیز همكاری دارد.
'رف‌آباد' (رمان)، 'كت پشمی' (مجموعه داستان)، 'كابوس ژنرال' (مجموعه داستان)، 'گمشدگان جنگل آیسولان'، 'چشم‌های مادرم'، 'پرنده‌های سحرآمیز' و 'پسر كوهستان' نام برخی از آثار منتشر شده نجفی به عنوان یكی از چهره های مطرح داستانویسی كشورمان است.
رمان «دختری به نام پریا» استاد نجفی از سوی شورای كتاب كودك در سال ۱۳۸۲ به عنوان كتاب برگزیده انتخاب شد.


** هر اقلیمی ادبیات خاص خود را دارد
استاد عبدالمجید نجفی معتقد است: ادبیات به درخت می ماند و هر منطقه ای درخت ادبیات و میوه خاص آن درخت را دارد. ادبیات هم مانند درخت، ریشه در خاك دارد. معتقدم ادبیات بومی ابتدا باید ملی شود تا بتواند در سطح جهانی مطرح شود. ادبیات، هنر و موسیقی ای كه ریشه ندارد، صحبت از ملی شدن آن، محلی از اعراب ندارد. ادبیات ایران مانند اقلیم های مختلف آن، در مناطق مختلف كشور، ویژگی های متفاوت و متنوعی دارد. بر این اساس جنوب و شمال ایران و به تبع آن آذربایجان هر یك مكتب ادبی خاص خود را دارند. از این منظر كتاب 'روزگار مه الود جابر' نیز به عنوان آخرین اثر من در مكتب ادبی آذربایجان، جای نقد و بررسی دارد.
وی می گوید: ایتالو كالوینو كه من دلبستگی خاصی به او و فضاهای ذهنی اش دارم، بر این باور است كه 'رمان، اول و آخر ندارد؛ می توان برای تكه هیزمی كه در آتش می سوزد، رمانی نوشت كه هرگز پایان نپذیرد؛ این درخت از چه گونه ای بوده و زیر آن چه كسانی ملاقات كرده اند و چه جنایت هایی در زیر شاخسار آن اتفاق افتاده است'. این موضوع حتی در مورد ژانر رمان دائره المعارفی كه با بالزاك شروع شد و سپس ناتمام ماند، نیز صدق می كند؛ پروست و جویز نیز تلاش كرده اند در رمان هایشان دائره المعارفی جهانی را بگنجانند كه البته ناتمام می ماند و همین گونه نیز ناتمام خواهد ماند.
نویسنده داستان 'روزگار مه آلود جابر' اضافه می كند: یك رمان 100 یا 200 صفحه ای، تنها برشی كوچك از زندگی است. در مورد اینكه چرا اسم رمان را نه 'زندگی'، بلكه 'روزگار' مه آلود گذاشته ام، یا 'جابر' به چه چیزی 'مجبور' است، همه ظرافت كاری ها و فلسفه ای دارد كه 2 میهمان دیگر در مورد آن صحبت خواهند كرد. كتاب «روزگار مه آلود جابر' را می توان از 2 جنبه جامعه شناختی یا روانشناختی و یا هر دو بررسی كرد.

** 'روزگار مه آلود جابر' اثری چندلایه است
استادیار دانشگاه تبریز در رشته زبان ادبیات فارسی و منتقد ادبی نیز می گوید: ابتدا باید ادای دینی شاگردانه به آقای نجفی كنم كه از چهره های درخشان فرهنگ و ادب معاصر ایران و آذربایجان هستند. جلسات نقدی و بررسی باعث پویایی یك مكتب ادبی همانند«مكتب آذربایجان» می شود.
سعید كریمی اضافه می كند: كتاب 'روزگار مه آلود جابر' خودش برای نقد ادبی پا می دهد و برای بررسی های جامعه شناختی و روانشناختی بسیار مستعد است. من 2 بار كتاب را خواندم و در بار دوم لایه های جدیدی از متن را درك كردم و متوجه شدم كه متن اثر لایه لایه است و جا دارد كه حداقل سه بار خوانده شود. برای بار سوم خواندن هم متن چیزهایی برای مكاشفه دارد.

** جای خالی نقد و مرورنویسی در مطبوعات
پژوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات نیز بر این باور است كه متاسفانه نقد كتاب و مرور نویسی در مطبوعات ما جایی ندارد، در حالی به گفته وی كه اقدام به این عمل و باز كردن فضایی برای آن در صفحات مجلات و روزنامه ها از وظایف ذاتی روزنامه نگاران در قبال نویسندگان و مخاطبان است.
ناصر خیری تاكید می كند: این یك خلاء ساختاری برای ادبیات ژورنالیستی ماست. در دنیا مرسوم است كه منتقدان و مرورنویس ها، كتاب های جدیدالانتشار را به مردم و مخاطبان معرفی می كنند و مردم از روی نظرات آنان كتاب می خرند واین امر در مورد فیلم نیز صادق است. البته نقد و مرورنویسی در مورد فیلم در ایران تا حدی جا افتاده است.
وی تشریح می كند: من شخصا' در نقد كتب، مواجهه ام با خود اثر است و در كتاب 'روزگار مه آلود جابر' یك دیدگاه فلسفی نیز به چشم می خورد. هر اثر یا تجربه هنری جدیدی كه در شكل های مختلف عكاسی، فیلم و متن خلق می شود، به طور قطع پا روی شانه آثار قبلی گذاشته است. یعنی در اثر جدید آقای نجفی نیز سنت های ادبی محلی تبریز و ایران ردپایی گذاشته اند و این اثر ادبی در خلاء خلق نشده است، هر چند ممكن است وی در خودآگاهش نگاهی به این مقوله نیانداخته باشد و آگاهی درجه دوم نداشته باشد، اما ناخودآگاهش ادامه دهنده جریان یا جریان های ادبی قبلی است.
خیری یادآوری می كند: خالق اثر 'روزگار مه آلود جابر' نیز بدون شك متاثر از جریان های ادبی تبریز و منطقه و كل كشور می باشد و شرایط اقلیمی، فرهنگ و سنت های محلی در آن نمود یافته است و این شاخص ها در ناخودآگاه فردی نویسنده و ناخودآگاه جمعی قوم و ملت به حیات شان ادامه می دهند و نمی توان این را انكار كرد. البته این بدان معناست كه نویسنده در حین خلق اثر الزاما به آنها نورافكن نیانداخته و تمركز و تحلیل نكرده است.

** 'گل كه در باغ شكفت گفتنی ها را گفت'
نویسنده 'روزگار مه آلود جابر' می گوید: نوشتن اثر و تكمیل آن، قبل از آن كه نویسنده به صورت فیزیكی قلم و كاغذ بردارد و بنویسد، به آتش فشانی می ماند. كتاب 'روزگار مه آلود جابر'، یك 'سه گانه' (تریلوژی) است كه جلد اول آن چاپ شد. جلد دوم به مانند 'جعبه سیاه نویسنده' در انتشارات قدیانی زیر چاپ است و امیدوارم تا عید به بازار بیاید و این نشان می دهد كه ذهن نویسنده به اندازه جعبه سیاه هواپیما اهمیت دارد و به طور حتم باید رمزگشایی شود.
نجفی تشریح می كند: یك نویسنده قبل از این كه دست به نوشتن بزند، فعل و انفعالات، انقلاب و هیجانات و خلجان و كنش و واكنشی در درونش اتفاق می افتد و همان گونه كه آقای خیری اشاره كرد، چه بسا بسیاری از اینها ناخودآگاه باشد.
وی اضافه می كند: نوشتن یك اثر مانند رشد درخت است كه لحظه تكوین و نهالك و نهال و شكفتن دارد. زمستان های تبریز در دهه 1340 شمسی كه 13 درجه دمای زیر صفر در آن كاملا عادی بود و نمی شد از این سو، آن سوی كوچه را دید و ما در محله فقیرنشین 'صفاباغی' در یكی از خانه های قوطی كبریتی ساكن بودیم و پشت ما قبرستان، رخت شوی خانه و مدرسه 'رشیدی'، مسجد 'میرآقا' و 'میری' و دبستان های 'حكمت'(شهید بهزادی فعلی) و 'فیاض' قرار داشت، به عنوان رسوبات ذهنی دایمی من در آثارم نمود و بروز دارند.
وی یادآوری می كند: در كنار مسجد 'میرآقا' در چهارشنبه سوری، تشت های ماهی ها را كنار هم می چیدند؛ آنجا دو نفر خرازی به نام 'جعفر آقا' و 'آقام اوغلو' بودند كه اسباب بازی های ارزان قیمت پلاستیكی می فروختند و من در باران اسفند خوشم می آمد كه در كنار آنها وول بخورم و تماشا كنم؛ هنوز هم در اسفند ماه با نوستالژی آن سال ها، دچار نوعی از خودبیخودی می شوم و دوست دارم در این ماه در كوچه های باران خورده و خیس راه بروم و در این هنگام خانه های قدیمی با آن درهای قدیمی شان در من نشت می كنند.
نویسنده و مدرس ادبیات توضیح می دهد: 'میری' یك مرد ساده بود كه بساط خود را در زیر درخت 'قره آغاج' كهنسال پهن می كرد و بچه ها بعضی وقت ها وسایلش را كش می رفتند؛ می گفتند 'میری' خاطرخواه دختری بوده و به او گفته اند كه برو سربازی ات را تمام كن تا دختر را به تو بدهیم، اما در وسط خدمت سربازی او، دختر را شوهر داده اند و او داغون شد، مجنون شد و 'میری' شد.
وی می گوید: من داستان 'میری' را نوشته ام. 'میری' شب ها را هم كنار همان درخت 'قره آغاج' می خوابید و وقتی كه پیر و مو سفید شده بود، دست دخترم را گرفتم، بردم و او را نشان دادم و گفتم كه این همان 'میری' است كه داستانش را بارها برایت تعریف كرده ام؛ می خواهم بگویم كه این قبیل شخصیت ها در شهر و محل زندگی نویسنده، 'كاراكتر' (شخصیت) و خود داستان كاملی اند. بعدها 'میری' مرد و درخت كهنسال 'قره آغاج' را هم بریدند.
وی اضافه می كند: من پس از گذشت دهه ها، اكنون نیز چهارشنبه سوری را تك و تنها به آن محله می روم و با خودم خلوت می كنم و در خیالم، 'میری' و 'قره آغاج' را تجسم می كنم. حتی در یكی از داستان هایم با نام '20 دقیقه مانده به درخت' نیز كوچه 'باغ صفا' با درخت 'قره آغاج'، مسجد 'میرآقا' و صدای اذان آن حضور جدی دارند. یكی از شخصیت های این داستان به نام 'هدایت' كه بقال محله بود و 'علی آقا پخله چی'(علی آقا باقلا فروش) نیز در این داستان حضور دارند.
نجفی ادامه می دهد: می خواهم بگویم كه ممكن است در داستان ها از منظر مباحث آكادمیك، رویكرد جامعه شناختی یا فلسفی ببینیم. همین است كه این سوال در مورد كتاب 'روزگار مه آلود جابر' به ذهن می آید كه آیا 'جابر'، 'ابزرد' یا 'هیچ انگار است یا چه اتفاق دیگری در زندگی وی افتاده كه او سنتز و محصول آن شرایط است؟ 'المان' های تبریز در قالب زمستان های سرد دهه 1340 شمسی در این داستان به چشم می خورد.
وی اشاره می كند: یك كتاب كودك در قطع حشتی به نام 'چكمه هایی به رنگ سنجد' نیز در دست انتشار دارم كه داستان عاشقانه ای است و شخصیت اصلی آن دو كودك پنج ساله هستند و به رغم اینكه عاشقانه نوشتن برای این سن بسیار دشوار است، اما دوست داشتن آنها به اندازه ای پاك و انسانی است كه در این داستان دختر هر وقت چیزی می گوید، پسر هر چه در دستش باشد، به او می دهد؛ دختر، پسر را به خانه خاله اش می برد و خاله دختر به پسر می گوید برو خانه تان و پسر در برف گم می شود و طبق معمول كه همیشه وقتی گم می شد، مادرش او را می یافت، این بار نیز چنین می شود.
وی می گوید: این كتاب زبان كودكانه دارد و جغرافیای تبریز با اسامی بومی 'راسته كوچه' و 'بازار سرپوشیده' و بوی آشنای ادویه جات در راسته 'عطاران' در آن موج می زند. البته پیش از این در رمان 'جام های شوكران' نیز 'بازار مسگران' كه در اتنها به 'پالان دوزلار' منتهی می شد، بازنمایی شده است.
نویسنده 'روزگار مه آلود جابر' اضافه می كند: من خودم نیز در سال هایی از عمرم دوست داشتم كه در این فضاهای درندشت گم بشوم و وقتی كه در نهایت از آن سر بازار سرپوشیده تبریزاز زیر دالان ها و راسته های مسقف بیرون می آمدم و آسمان را می دیدم، حس خوبی به من دست می داد. امروز ردپای این تجربه ها و این زندگی را می توان در آثارم یافت، زیرا آنها در روح من اثر گذاشته اند.
نجفی یادآوری می كند: 'رمان كوچه باغی ها' نیز داستان زندگی در كوچه 'صفاباغی' در بستر جنگ با همسایه ها و صدای آژیر قرمز است. می خواهم بگویم در آثار من به شدت، نشانه های سرخاب و دوه چی، بازار و دسته جات عزاداری چه به شكل پس زمینه (بك گراند) و چه كنش و واكنش داستانی حضور دارند. آوردن اتفاقات این اقلیم در داستان های من بخشی ناآگاهانه و بخشی در حین نوشتن اثر به شكل آگاهانه است. به جد معتقدم در خلاء نمی نویسم، بلكه از كسانی می نویسم كه با من هم روزگارند و در این شهر با من زندگی می كنند و كم لطفی ها هم مهم نیست. بعضی وقت ها بعضی ها از من می پرسند كه به كجا می خواهی برسی و من پاسسخ می دهم كه من هر روز در هر عبارت، جمله یا پاراگرافی كه برای مخاطبانم می نویسم، به خواسته هایم می رسم.

** 'روزگار مه آلود جابر'، رمانی پر رمز و راز است
استادیار دانشگاه تبریز در رشته زبان ادبیات فارسی و منتقد ادبی می گوید: من وقتی كه قبل از خواندن رمان 'روزگار مه آلود جابر'، نام كتاب را شنیدم، این عنوان مرا به دو اثر 'روزگار دوزخی آقای ایاز' و 'تبریز مه آلود' ارجاع داد؛ همه اینها هم در واقع ارجاع به 'تبریز' است و این نشان می دهد كه 'روزگار مه آلود جابر'، رمانی روانشناختی و پر از ابهام و ایهام و راز است.
دكتر سعید كریمی اضافه می كند: به عبارت دیگر نویسندگان این اقلیم در آثارشان، آن را سرزمینی پر رمز و راز و نماد معرفی می كنند؛ نشانه های ادبیات اقلیمی در كتاب 'روزگار مه آلود جابر' در نام هایی چون 'سینما سعدی'، 'میارمیار' و 'بارون آواك' و 'مستشار' موج می زند؛ اسامی مورد استفاده در متن داستان از قبیل 'جابر آذری' نیز به شكل پررنگ و صریح، وقوع رویدادها در اقلیم تبریز را تداعی می كند، ضمن اینكه اسامی متنوع مانند 'فرنگیس' و 'مامت' را در تبریز می توان مشاهده كرد.
وی تشریح می كند: مولف 'روزگار مه آلود جابر' گاه نیز با آوردن عبارات تركی، ضمن رعایت اصالت متن، تلاش كرده كه تعلق سرزمینی اش را به شكل صریح به رخ بكشد و بومی بودن اثر را به نمایش بگذارد؛ البته همین تنوع فرهنگی و فكری نیز تا روزگاری نه چندان دور تبریز را از دیگر شهرهای ایران متمایز می كرد و آن را در آستانه قرار می داد.
دكتر كریمی ادامه می دهد: امروز نیز رمز طلایه داری تبریز در زمینه عمل به مثابه دروازه ورود مظاهر نوین تمدنی به ایران در سده های قبل را می توان در یك تابلوی رانندگی كه بالاتر از سه راهی فرودگاه به سمت پلیس راه تبریز- مرند وجود دارد و مسیرهای حركت به سمت اروپا و قفقاز را نشان می دهد، به خوبی دریافت.

** هرگز مخاطبان را دست كم نمی گیرم
مولف كتاب 'رزوگار مه آلود جابر' نیز با بیان اینكه دیدن اینكه شماها چقدر ظرایف و ریزه كاری های به كار رفته در 'روززگار مه آلود جابر' را با تیزبینی دریافته اید، بهترین تشویق برای من نویسننده است، می گوید: البته من هیچ وقت مخاطبان آثارم را دست كم نمی گیرم و اصل را بر این می گذارم كه خواننده كتاب فرهیخته و باهوش است، اما در تبریز هنوز بازخورد چندانی ندیده ام.
استاد عبدالمجید نجفی تاكید می كند: من هیچوقت برای خودم تعینی بیش از یك آموزگار ساده قایل نبوده ام و هر چند بار هم به دنیا بیایم، باز هم معلمی را به عنوان شغل برمی گزینم، زیرا همان گونه كه در یكی از مصاحبه هایم اعلام كرده ام 'ما از نتوانستن های زندگی به خیال و از خیال به همه چیز رسیده ایم'.
وی اضافه می كند: ایتالو كالوینو، نویسنده صاحب نام ایتالیایی، نیز در كتاب 'شش گفتار برای هزاره بعدی' جمله ای به این مضمون دارد. كالینو در این اثر به مساله وزن، سرعت و دقت می پردازد و می گوید كه زندگی آن قدر سنگین است (وزن دارد) كه ثقلیت آن برای فرو ریختن صخره ها كافی است؛ اینجا ادبیات است كه با استفاده از صنایع ادبی ابهام و ایهام و رازوارگی، دست به سبك كردن زندگی و حیات می زند.

** 'روزگار مه آلود جابر'، رنگ و بوی تبریز دارد
پزوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات نیز با یادآوری جمله ای از نیچه با این مضمون كه 'زندگی در ذات آن قدر خشن است كه اگر هنر نباشد، ما نابود می شویم'، می گوید: كتاب 'روزگار مه آلود جابر'، رنگ و بوی تبریز دارد؛ جاهایی از این رمان بلاواسطه و به شكلی تنگاتنگ، رمان 'رازهای سرزمین من' براهنی و توصیف های زیبای او از زبان و فرهنگ و اصطلاحات عامیانه گرفته تا شخصیت های جاری در تبریز آن سال ها را در ذهن من تداعی می كند.
ناصر خیری اضافه می كند: فضاسازی های رمان آقای نجفی نیز بسیار نزدیك به واقعیت است. حتی اگر كسی اهل تبریز هم نباشد با خواندن 'روزگار مه آلود جابر' از این شهر شناختی حاصل می كند. این اثر حاصل كار یك نویسنده تبریزی است و رنگ و بومی تبریز را می توان در آن به شكل آشكاری دید و لمس كرد.
وی تشریح می كند: اگر تبریز را به یك چهارراه در تاریخ تشبیه كنیم، از طرف دیگر به این توجه كنیم كه هر آگاهی تاریخی بدون بعد 'زمان' معنا ندارد (تفكر هگلی) و بدانیم كه ما وارث رخدادهای تاریخی و ناخودآگاه جمعی از شمس و مولوی و مكتب تبریز هستیم، همه این ویژگی ها در خلق 'روزگار مه آلود جابر' به چشم می خورند.
پژوهشگر فلسفه و ادبیات می گوید: البته نباید این نكته را نادیده گرفت كه این ویژگی ها در هر دوره زمانی به شكل و قالب آن زمان بروز و ظهور می یابد و امروز در كتاب 'رزوگار مه آلود جابر' به شكلی امروزی نمود یافته است؛ در واقع رخدادهای تاریخی یك مقطع زمانی مشخص در كتاب 'روززگار مه آلود جابر' بازنمایی شده است؛ اگر این كتاب را از منظر نظریه 'مرگ مولف' هم بررسی كنیم، باید بگوییم كه این اثر با انتشارش تمام شد و دیگر تعلقی به نویسنده اش ندارد، اما حتی اگر این گونه نگاه كنیم، نمی توان ردپای تبریز و تاریخ، فرهنگ و زندگی اجتماعی آن را در این كتاب انكار كرد.
خیری معتقد است: برای اینكه بتوان با این اثر هم افق شد و آن را رازگشایی كرد، هر چند این یك الزام نیست، زیرا این یك كتاب تاریخی نیست، بلكه یك رمان است، باید خواننده به تفكر و تامل درباره تبریز بپردازد و این حسن اثر است. خلق اثر در خلاء، اتفاق نمی افتد، بلكه نویسنده ادراكات و 'ازدحام شناخت' اش از دوران كودكی را در نوشتن كتاب بازتولید می كند؛ البته این مساله در موردكی كودكی همه صدق می كند، ولی همه نویسنده و هنرمند نمی شوند و اینها تنها مواد اولیه ای از آن دوران را برای خلق آثار ماندگار و جاودانه بیرون می كشند و خلق اثر می كنند. این شناسنامه اثر و هویت نویسنده و كتابش است. وی اضافه می كند: داستان 'روزگار مه آلود جابر' در ژانر رمان های شهری است. البته نوشتن رمان های آپارتمانی سهل تر از داستان های بومی است. نویسنده و مخاطب هر دو ریشه در خاك دارند و هر دو به میراث آباء و اجدادی در زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی علقه و علاقه دارند.

** ادبیات اقلیمی از قالب های كلیشه ای دور است
استادیار دانشگاه تبریز در رشته زبان و ادبیات فارسی و منتقد ادبی می گوید: ویرجینیا ولف معتقد است كه رمان، داستان بازتاب واقعیت نیست، یك نسخه كثیف از آن واقعیت كافی است. در داستان 'نام من سرخ' اورهان پاموك نیز نام كوچه های استانبول با جزییاتش توصیف و تشریح شده است.
كریمی تاكید می كند: یكی دیگر از بركات مكاتب ادبی اقلیمی برای ادبیات داستانی در ایران این است كه از قالب های كلیشه ای رمان های آپارتمانی به دور است و تنوع روایت زیادی دارد. نویسندگان بومی، قصه های بكر و دست اول برای روایت دارند كه برای مخاطب، اگاهی از ادامه داستان در حین خواندن متن، كشش و جذابیت دارد.

** گستره افق نویسنده در ادبیات بومی وسیع تر است
مولف 'روزگار مه آلود جابر' با اشاره به اینكه بازنمایی فضای زندگی نویسنده در آثارش گریزناپذیر است، می گوید: كارهای 'جان اشتاین بك' و 'ویلیام فاكنر' به نوعی بازنمایی فضاهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی آمریكا و جنوب آمریكاست؛ یا مناسبات حاكم بر جامعه انگلیس در قرن 18 میلادی قبل را می توان در آثار 'چارلز دیكنز' به وضوح لمس كرد؛ داستان 'باباگوریو'، فضای پاریس را در آن مقطع زمانی برای مخاطب به تصویر می كشد. در رمان آپارتمانی، 'نمای نزدیك'، 'اول شخص' و 'آپارتمان' سه شاخص اصلی تشكیل دهنده متن هستند، در حالی كه در ادبیات بومی، گستره افق نویسنده وسیع تر و مولفه های به مراتب بیشتری پرداخت می شود.
استاد نجفی اضافه می كند: به عنوان مثال 'استپ ها'ی آنتوان چخوف، بسیار تصویری است و تصویر درخشان و شفافی از استپ های روسیه به مخاطب می دهد؛ در 'جنگ و صلح' تولستوی نیز اقلیم مسكو و سنت پترزبورگ و برف های سنگین روسیه به شكلی روشن و شفاف برای مخاطب بازنمود می شود. رمان های آپارتمانی را در ایران، نویسندگان متولد و بزرگ شده تهران رواج دادند. به عنوان نمونه، رمان ها و داستان های امیرحسن چهل تن به شدت در محیط تهران دور می زند. مسعود كیمیایی نیز در عرصه فیلمسازی از همین رویه پیروی می كند و رویدادها در چارچوب محدودی به نام تهران اتفاق می افتد.
وی تشریح می كند: محمدعلی سپانلو نیز در حوزه شعر همین رویكرد را دارد. البته این مساله در مورد نویسندگان تهرانی با ریشه شهرستان متفاوت است؛ به عنوان مثال در شعرهای آقای مفتون امینی، 'كولاك' نه در تهران، بلكه در تبریز اتفاق می افتد. در آثار آقایان غفارزادگان، بایرامی و معروفی نیز ردپای اردبیل دیده می شود. جمالزاده تا زمان مرگ در 107 سالگی در شهر 'برن' سوئییس زندگی كرد، اما تا دم مرگ ایرانی بود و ایرانی ماند. نویسنده اگر از محل زندگی و جایی كه در آن رشد و نمو یافته است، ننویسد، اثرش در مقایسه با نویسنده های بومی دیگر جاها، 'دست دوم' خواهد بود.

** 'روزگار مه آلود جابر' یك رمان روان شناختی است
استادیار دانشگاه تبریز و منتقد ادبی در خصوص روایت های كتاب 'روزگار مه آلود جابر' و جنبه های روان شناختی آن می گوید: نشان دادن تصویر مار پیتون در ابتدای داستان 'روزگار مه آلود جابر' دال بر پیشروی بیماری روانی در 'جابر' به مثابه شخصیت اصلی داستان آقای نجفی است؛ البته بكار بردن صفت 'مه آلود' در نام داستان نیز گویای پیشرفت آرام بیماری و راز آلود بودن زندگی كاراكتر اصلی رمان است.
دكتر كریمی اضافه می كند: به عبارت دیگر این اثر یك رمان روانشناختی است. حالات پیچیده ذهن و روان را به وسیله جریان سیال ذهن به تصویر می كشد. نویسنده می خواهد نقبی به اعماق شخصیت اصلی داستان بزند. در واقع 'جابر' پارانویا دارد و فكر می كند همه عوامل طبیعی و ماوراء طبیعی دست به دست هم داده اند كه زندگی او را تهدید كنند و به سمت نیستی ببرند و همه را توطئه گرا می بیند. ذهن پارانویایی بسیار شبیه ذهن انسان پست مدرن است كه تكه تكه و شقه شقه می باشد. به همین دلیل بیماری 'پارانویا' را 'بیماری روشنفكران' نیز می نامند.
وی ادامه می دهد: ذهن پارانوایی می تواند از تابوها عبور كند و المان های اقتدار را بشكند و به تمسخر بكشد. در كتاب 'رزوگار مه آلود جابر' نیز 'جابر' بین خیال و واقعیت در گذر است. شخصیت اصلی داستان در پایان به سمت شرق (با نماد سفر به ژاپن) و رهایی و یافتن برون رفت می رود. در دو بخش از داستان 'روزگار مه آلود جابر' نیز موضوع 'خواب' به تصویر كشیده شده است كه از منظر روانشناسی داستان بسیار حایز اهمیت است زیرا 'فروید'، خواب را محل تجلی رویاها و حسرت ها و ستیز خود با فراخود می داند.

** 'روزگار مه آلود جابر' رمانی برای جلب مشاركت مخاطب است
مولف كتاب 'روزگار مه آلود جابر' می گوید: اتفاقات داستان 'روزگار مه آلود جابر' در سه مكان، مشتمل بر تبریز، شمال ایران و ژاپن روی می دهد و همه مستند هستند و بخش ژاپن نیز در سفر اینجانب برای شركت در نمایشگاه كتاب توكیو نگارش شده است.
استاد نجفی تشریح می كند: تكرار بخش هایی از داستان، تعمدی و رعایت آن در این گونه كارها یك اصل است. آغاز داستان با تصویری از مار پیتون غول پیكر نیز در واقع پیش آگاهی به مخاطب است در مورد اینكه قرار است چیزی در لابلای سطور این رمان بلعیده شود. در واقع با این تصویرسازی می خواهم به خواننده كتاب نشان دهم كه شخصیت اصلی داستان، خود قربانی و طعمه است.
وی اضافه می كند: می خواهم بگویم اگر شعریت را از هنر از جمله درام منها كنیم، چیزی نمی ماند، چون ستون فقرات و جوهر اصلی شعر، استعاره و متافور است. مرز بین یك فرد روان پریش {روان پریشی} و واقعیت بسیار باریك است و هر واقعیتی نیز در نهایت از فیلتر ذهن یك نفر، در مورد تاریخ از ذهن راوی، می گذرد و از اینجاست كه مفاهیمی مانند 'هیستوری' (به معنای تاریخ) و 'استوری' (به معنای حكایت و داستان) مطرح می شود.
وی توضیح می دهد: به نظرم آنچه 'روزگار مه آلود جابر' را درماتیزه می كند، 'تخیل' به معنای فوق الذكر است. دانته در 'كمدی الهی' می گوید 'بر تخیل من باران بارید'؛ یعنی به 'تخیل' بعد مكان می بخشد. به باور من در فرایند تكوین یك اثر ادبی و هنری، واقعیت و خیال ارزش همسنگ دارند. از این منظر، 'من' و 'بیرون' (زمان و مكان) اعتباری هستند و یك چیز را بیان می كنند. وقتی برای تخیل ارزشی همسنگ واقعیت قایل می شویم، ذهن مان مالك پرسپكتیوی می شود و خواننده به فكر فرو می رود كه این داستان (روزگار مه آلود جابر) واقعیت است یا خیال؟ و این 'مشاركت خواننده' در تكوین اثر است كه هر كسی از زوایه نگاه خود كل اثر یا بخش هایی از آن را واقعی یا خیالی تصور می كند.
مولف كتاب 'روزگار مه آلود جابر' معتقد است: اگر قرار باشد من نویسنده در خلق اثر، مونولوگ باشم و از سیر تا پیاز را در داستان بیاورم، برای تعقل و تامل و مشاركت خواننده چه چیزی باقی می ماند. در واقع بحث هرمنوتیك (تاویل) اثر در اینجا مطرح است و معتقدم باید نویسنده اجازه دهد مخاطب نیز خودش درباره داستان و روایت گمانه زنی كند و بدیهی است كه گمانه زنی نیز مبتنی بر درونیات هر كس بر مبنای سطح فرهنگ، طبقه اجتماعی، سطح تحصیلات، جنسیت و غیره است. من اگر می خواستم داستان 'روزگار مه آلود جابر' را اندكی بسط دهم، حجم كتاب به آسانی دو برابر هم می شد، ولی به ضرورت مشاركت مخاطب در تكوین اثر باور جدی دارم. من این را مرهون ارنست همینگوی هستم كه 'كوه یخ' را در خلق اثر ادبی مثال می زند كه تنها یك هشتم آن دیده می شود. همینگوی، بر این اساس، استفاده از صفت در عباراتی مانند 'او با خشم گفت' را نمی پذیرد و می گوید اثر باید به قدری دراماتیك باشد كه خواننده از متن جملات آن را دریابد. همینگوی همین اصل را در 'پیرمرد و دریا' رعایت می كند، زیرا اگر می خواست می توانست آن را در 500صفحه بنویسد.
استاد نجفی می گوید:
بك گراند داستان 'روزگار مه آلود جابر' در كودكی 'جابر'، شخصیت اصلی داستان، است كه جای پدر خالی است و زن مجبور است جور او را بكشد و زندگی را سرپا نگهدارد. زن در 80 درصد آثار من حضور جدی دارد و هر چند مطلوم است، ولی از پیش باخته نیست. در 'راز گمشده خاور' نیز كه كتاب سال كشور انتخاب شد، همه فكر می كنند كه خاله 'خاور' دیوانه است، ولی در پایان داستان مشخص می شود كه او همه را سر كار گذاشته و اتفاقا بسیار باهوش است. در كتاب ' روزگار مه آلود جابر'، آنجا كه آب دهن بچه معلول روی گردن 'جابر' می ریزد، اوج تراژدی است و من تلاش كرده ام كه با تصویرسازی، مفهوم را به مخاطب منتقل كنم. واقعیت نگاری ها در كنار خیال پردازی های اثر بسیار زمانبر بوده است و كمك می كند اثر بیشتر واقع نمایی كند.'مامت' در این داستان به عنوان یك انسان و فارغ از وابستگی های مذهبی و نژادی اش، تجسم و نماد صداقت است و به همین دلیل نیز حتی از سوی هم كیشانش نیز رانده می شود.

** 'روزگار مه آلود جابر' حكایت انسان مساله گون است
پژوهشگر فلسفه و ادبیات نیز در مورد ابعاد فلسفی داستان 'روزگار مه آلود جابر' می گوید: انسان 'مساله گون'، ویژه است. ریچار رورتی، فیلسوف نئوپراگماتیك و سرشناس آمریكایی جمله ای به این مضمون دارد كه 'مردم سرشان به زندگی گرم است، اما ما فیلسوفان انگار كه شكم درد داشته باشیم، به خود می پیچیم تا چیزهایی از زندگی آنها پیدا كنیم. اگر دست من باشد همه اینها (فیلسوفان) را در یك آسیاشگاه روانی جمع می كنم'. رورتی می گوید دو نوع فلسفه داریم؛ یكی فلسفه با 'ف' بزرگ كه خود را بالاتر از ادبیات و هر رشته دیگر می داند و تاریخ مصرفش گذشته است و دیگری فلسفه با 'ف' كوچك كه خود را هم عرض ادبیات می داند و چون رسالت ادبیات جهانی است، ما فیلسوفان نیز باید ادبیات مان جهانی باشد تا بتوانیم حرف مان را به گوش همه برسانیم.
خیری توضیح می دهد: بر این اساس انسان 'مساله گون' كه نبوغ دارد، نمی تواند عادی و مثل همه زندگی كند و این در 'روزگار مه آلود جابر' به شكل عالی متبلور است. این داستان، جریان زندگی یك انسان را در 'روزگار' و نه 'حیات' روایت می كند؛ واژه 'روزگار' از نظر مفهومی در مقایسه با 'زندگی' و 'حیات' گستردگی بیشتر و بار معنایی وسیعی و غنی ای دارد. نویسنده در این اثر، 'جابر' را از انفراد بركشیده و همین داستان را واقعی تر می كند، چون همه ما محصور روزگار خویش هستیم.
وی ادامه می دهد: در واژه 'روزگار' در كتاب آقای نجفی، متاثر بودن انسان و حیات او از تاریخ، ژنتیك، فرهنگ، زبان و محل زندگی، همه و همه، نمود دارد و خواننده این را در رمان می بیند. 'جابر' به عنوان شخصیت اصلی داستان در بسیاری از جاها نه 'فاعل'، بلكه 'منفعل' است و روزگار سرنوشت او را بر پیشانی اش نگاشته است. حكایت 'جابر' در واقع حكایت یكایك ماهاست كه محل تولد، پدر و مادر، دین و زبان و فرهنگ و تاریخ مان را انتخاب نكرده ایم، بلكه وارث آنها هستیم. به همین دلیل داستان زندگی 'جابر' به عنوان یك انسان، واقعی و ملموس برای مخاطب جذاب است. به همین دلیل هم باورپذیری دارد و خواننده كتاب، او را و هر آنچه پیرامونش اتفاق می افتد، باور می كند.
خیری اضافه می كند: 'روزگار' جابر، روایت یك زندگی است كه همذات پنداری در مخاطب ایجاد می كند و او را با خود به همه جا می كشاند. شخصیت پردازی قوی نویسنده نیز همذات پنداری خواننده كتاب با شخصیت داستان را تسهیل می كند. از بعد فلسفی نیز، مساله جبر و اختیار در كتاب 'روزگار مه آلود جابر' و شخصیت اصلی داستان مطرح است و این سوال برای خواننده پیش می آید كه 'جابر' چه كاری كرده كه باید این همه اتفاق برای او رخ دهد. وقتی دقیق تر تمركز می كنیم، متوجه می شویم كه چه بسا مشكلات جابر، بدون اینكه كاری كنیم، برای ما هم اتفاق بیافتد و این همان بازتولید 'جبر و اختیار' در انسان است. غلبه ذهنیت بر عینیت در این كتاب نیز به باریكی مرز واقعیت و خیال است كه به بهترین شكل ممكن با خامه توانای نویسنده در قالب داستان های متكثر و متنوع تصویرسازی شده است.
پژوهشگر فلسفه و ادبیات معتقد است: سیال بودن متن 'روزگار مه آلود جابر' برای خواننده قدرت مانور ایجاد می كند كه بین واقعیت و خیال در جریان باشد. نوشتن یك داستان خطی و رئال راحت است، اما نوشتن داستانی به سبك 'پایان باز' در 'روزگار مه آلود جابر' با آن رفت و آمدهای متعدد بین خیال و واقعیت بسیار دشوار است.
در این سبك سهم خواننده در تكوین اثر و خلق داستان بیشتر است و این رویكرد در عرصه سینما نیز مصداق دارد. در داستان 'روزگار مه آلود جابر'، فرنگیس با گربه ها و مامت با سگ ها خوب است و به آنها غذا می دهد كه در واقع به نوعی تلاش نویسنده برای نمایش تضاد موجود بین ویژگی های این دو موجود (سگ، نماد وفاداری و گربه، نماد سبك سری) را نشان می دهد.
هماهنگی و تنظیم: محمد عزیزی راد
518