۱۷ فروردین ۱۳۹۸، ۰:۱۰
کد خبر: 83265772
T T
۰ نفر
سیاست آمریكا و دولت های چپ نو در آمریكای لاتین- سید محمد باقر نوربخش*

آمریكای لاتین اوخر قرن بیست شاهد بروز و ظهور دولت های چپگرای نو بوده و رهبران آن اگرچه با برخی اصول چپ سنتی فاصله گرفته اند،اما مانند گذشتگان خود،مبارزه با هژمونی آمریكا را حفظ كرده اند كه در علت و چرایی این رویكرد باید گفت كه این رویكرد ناشی از سیاست های آمریكا بوده است.

منطقه آمریكای لاتین شامل كشورهایی در محدوده آمریكای مركزی، كارائیب و آمریكای جنوبی از مكزیك تا قطب جنوب می باشد، زبان رایج آنها اسپانیولی و پرتغالی است. در این میان كشور مكزیك اگرچه به لحاظ جغرافیایی واقع در منطقه آمریكای شمالی است، اما به خاطر شباهت های فرهنگی و زبانی ،معمولاً جزو این منطقه محسوب می شود .
منطقه آمریكای لاتین كه می توان آن را در برابر آمریكای شمالی انگلیسی زبان قرار داد، با جمعیتی در حدود 561 میلیون نفر و مساحتی حدود 21 میلیون كیلومتر مربع یكی از مناطق مهم جهان محسوب می شود.
این منطقه با منابع غنی انرژی از نفت و گاز و اورانیوم و زمینه های بكر سرمایه گذاری به عبارت دیگر از منظر ژئوپلتیكی ، ژئواستراتژیكی و ژئواكونومیكی از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و ایالات متحده آمریكا از سال 1823 میلادی با طرح رییس جمهوری وقت 'جیمز مونروئه' موسوم به دكترین مونروئه نفوذ و سلطه بر امریكا لاتین را در دستور كار قرار داد.
این دكترین كه نزدیك به دو قرن ( 196 سال) ازآن می گذرد، از سوی كشورهای اروپایی به رسمیت شناخته می شد و آمریكا از یك نفوذ انحصاری بلا منازع در این منطقه برخوردار بود و هنوز هم استراتژی سیاست خارجی آمریكا محسوب می شود.
در دكترین مونروئه تاكید شده بود كه آمریكا تا زمانی كه به رشد و قدرت واقعی دست نیافت، نباید بعنوان یك عنصر فعال در سیاست جهان و بعنوان بازیگر اصلی وارد عرصه شود بلكه باید در نیمكره غربی، به رشد لازم اقتصادی دست یابد و آمریكای جنوبی و منطقه كاراییب برای ایالات متحده حوزه ای با اولویت بسیار بالای امنیتی محسوب می شود كه سرنوشت این منطقه با سرنوشت امریكا گره خورده است و امریكا باید برای رشد و توسعه ی خود در آنجا حضورسرنوشت سازو مقتدرانه ای داشته باشد.
از آن پس امریكای لاتین از سیطره اروپاییان خارج و این منطقه بتدریج بعنوان حیاط خلوت امریكا تبدیل شد و حضور دیگر رقبا و تحولات آن خط قرمز سیاست خارجی واشنگتن بوده كه این امر موجب افزایش نظامی گری، جنگ ها و آشوبهای داخلی، افزایش قاچاق مواد مخدر، فقر و بیكاری شده است.
حمله ی نظامی ، حمایت از رژیم های دست نشانده ، حمایت از كودتاهای نظامی علیه حكومت های چپ گرا ، تحریم اقتصادی حكومت های مردمی از جمله سیاست های ایالات متحده در منطقه بوده كه حدود یك قرن در آمریكای لاتین اعمال شد و همچنان ادامه دارد و نشانه های ان را در بحران كنونی ونزوئلا علیه دولت مادرو و حمایت از خوان گوایدو رییس جمهوری خود خوانده می توان مشاهده كرد.
غارت منابع این سرزمین و سیاست مداخله گرایانه امریكا در ظهور و سقوط دولت های امریكای لاتین موجب شكل گیری انقلابات و جنبش های اعتراضی و گرایشات چپ گرایی در منطقه شده است و مبارزه مردم با حكومت های دست نشانده بخش جدایی ناپذیر تاریخ و شناسنامه و هویت سیاسی مردم و رهبران كشورهای لاتینی ها به شمار می اید.
چپ گرایی در این منطقه ریشه ای دیرینه دارد و جنبش ها و دولت های چپ در این منطقه را می توان به 'چپ سنتی و چپ نو' تقسیم كرد. نقطه عطف چپ گرایی سنتی در این منطقه از منظر تاریخی به سال 1910 باز می گردد زمانی كه مردم مكزیك مبارزات رهائی‌بخش را به رهبری 'فرانسیسكو مادرا' اغاز كردند؛ جنبشی كه با پیوستن رهبران روستایی مانند'املیانو زاپاتا' و'پانچو ویلا' گسترش پیدا می كند وروستاییان كه با فقر شدیدی دست به‌گریبان بودند با همراهی رهبران خود علیه رژیم دیكتاتوری 'پرفیریو دیاز' دست نشانده واشنگتن و تابع كمپانی‌های آمریكایی، به پا خاستند.
جنگ چریكی در روستاها و جنگ فرسایشی شهری در شهرها، مكزیك را به‌یك دورهٔ طولانی خشونت می‌كشاند. مادِرا و ، ژاپاتا و پانچو ویلا با خیانت برخی فرصت طلبان و عوامل دست نشانده كمپانی‌های امریكایی به قتل می رسند و با تصویب قانون اساسی در سال 1917، انقلاب خونین مكزیك پس از هفت سال پایان می‌گیرد.
پس از آن قیام های متعددی در دیگر كشورها از جمله نیكاراگویه به رهبری سِزار ساندینو ، بولیوی با شكل گیری سندیكای كراگران معدن، كوبا به رهبری فیدل كاسترو ، آرژانتین و ... آغاز می شود كه شمار زیادی از آن ها با دخالت مستقیم و غیر مستقیم امریكا سركوب شدند و رهبرانش به قتل رسیدند.
شاخص اصلی و ویژگی مهم چپگرایی سنتی در این منطقه ، جنگ های چریكی ، قیام مسلحانه و شورش های خونین است كه قربانیان زیادی برجای گذاشت و خسارت ها و هزینه های سنگین مالی در پی داشته است و با شكست قیام و مبارزات ازادیبخش، امریكا رژیم های توتالیتر ، دیكتاتور و دست نشانده خود را بر این كشورها حاكم كرد.
اما در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن حاضر ،امریكا لاتین شاهد تحولات جدیدی بود كه از آن می توان به چپگرایی نو یا چپ مدرن نام برد. چپگرایی نو در امریكای لاتین با روی كار آمدن رهبرانی چون هوگو چاوز در ونزوئلا، لولا داسیلوا در برزیل، اوومورالس در بولیوی، رافائل كورره آ در اكوادور و دانیل اورتگا در نیكاراگوئه و گرایشات استقلال طلبانه دیگر كشورهای در برابر ایالات متحده بنیاد گذاشته شد و گسترش یافته است.
شاخص و شاقول ترازوی سیاست های رهبران چپگرای نو بر چالش كشیدن سلطه سیاسی واشنگتن در منطقه آمریكای لاتین استوار است و در واقع چپ نو در آمریكای لاتین ، جنبشی سیاسی است كه با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، كمونیسم و فاصله كرفتن از حكومت های ایدئولوژیی ماركسیست- لنینیست به منصه ظهور رسیده است اما بخشی از باورهای بنیادی آن را كه تقابل با ساختار نظام بهره كشی نظام سرمایه داری ، مبارزه با امپریالیسم ، عدالت ، آرمان گرایی سوسیالیستی است ، در خود حفظ كرده است.
این تحولات در واقع نقطه عزیمت و پایان مبارزات چریكی و انقلابی گری 'چه گوارا'یی است كه در اثار روشنفكران، گروه های الیت ، احزاب و نویسندگان بزرگی مانند گابریل گارسیا ماركزدر رمان صد سال تنهایی دیده می شود كه بیانگر گرایشات رهبران سیاسی و فعالان مدنی و احزاب منطقه است.
دولت های چپگرای نو آمریكای لاتین با چپ سنتی و انقلابی گری دهه های 50 و 60 تفاوت های بنیادی داشته و برخلاف چپ سنتی ، مبارزه خود را در جنگ های چریكی ، قیام های مسلحانه و از بین بردن نظام های سرمایه داری جستجو نمی كند، بلكه تلاش دارد، با برنامه های اقتصادی و سیاسی مبتنی بر تعهد اخلاقی و انسانی و تشكیل اتحادیه ها و همگرایی منطقه ای از جمله آلبا ، اوناسور به هژمونی واشنگتن در منطقه پایان دهد.
تحولات سیاسی، رویكرد دولت های چپگرای نو برای كاهش نفوذ امریكا ، رشد اقتصادی منطقه ای ،همگرایی و اتحادیه های سیاسی و اقتصادی منطقه ای موجب شده تا دیگر رقبای امریكا از جمله روسیه و چین رویكرد تازه ای به این منطقه داشته باشند كه این امر بنوبه خود صف ارایی جدیدی را در بین دولت های منطقه بوجود آورده است.برخی دولت های منطقه بویژه كوبا ، ونزوئلا، بولیوی و نیكاراگوئه براساس گرایشات چپگرایانه ، روسیه و چین را متحد خود می دانند و در موضع گیری در محافل بین المللی از سیاست های پكن و مسكو حمایت می كنند و خواهان اتحاد راهبردی با روسیه هستند.
دولت های چپگرا در دهه نخست قرن 21 با تكیه بر سیاست های و برنامه های داخلی و همگرایی و تشكیل اتحادیه های منطقه ای و فرا منطقه ای با رقبای امریكا دستاوردهای موفقیت امیزی در حوزه اقتصادی داشتند اما تقریبا در یك دهه اخیر این دولت ها با مشكلات اقتصادی و سیاسی و قدریابی احزاب مخالف روبه رو شدند كه بخشی از آن ناشی از سیاست ها و مدیریت نیروهای چپ و بخشی نیز ناشی از مداخله و حمایت دولت های امریكا از نیروهای دست راستی بوده است.
قدرت یابی نیروهای راست در ونزوئلا و ناكامی های مادورو دوست وجانشین چاوز ، شكست دانیل سیولی چپگرا در انتخابات ریاست جمهوری 2016 آرژآنتین و پیروزی موریسیو ماكری از احزاب راست‌میانه، عزل دیلما روسف ازریاست جمهوری برزیل نام برد و این رویدادها موجب شده كه برخی نظریه پردازان بر این باور تكیه كنند كه ایدئولوژی چپ نو در منطقه شكست خورده و روبه اضمحلال است اما در مقابل برخی براین باورند كه دولت های چپ نو با توجه به ریشه های تاریخی گرایشات ملت های این منطقه شكست نخورده بلكه ضعیف شده اند و بار دیگر قدرت خواهند یافت.
آمریكا كه نگران حضورفعال رقبای خود بویژه روسیه و چین در امریكا لاتین و گسترش همكاری این دوكشور با دولت های چپ گرای منطقه است برنامه ها و سناریو های مختلفی را در دستور كار قرار داده است تا دولت های چپگرا را با بحران های اقتصادی تضعیف كند و دولت های دست راستی متحد خود را بر كرسی قدرت بنشاند.
اما از سوی دیگر رویكرد چین و روسیه به امریكای لاتین و گرایش دولت های چپ نو منطقه به اتحاد راهبردی با پكن و مسكو می تواند عامل بازدارنده بسیار مهمی در اجرای برنامه امریكا در منطقه باشد و این مساله را می توان در حمایت پوتین از مادورو مشاهده كرد كه به رغم حمایت بسیاری از كشورهای غربی ، دولت های وابسته به امریكا و جلوگیری از دخالت نظامی واشنگتن كه دونالد ترامپ از ان بعنوان یك گزینه یاد كرد، تاكنون نقش تعیین كننده در باقی ماندن مادورو بر سر قدرت ،داشته است.
كارشناس امور بین الملل
۰ نفر