محمد بهمن بيگي در مقاله طريق نجات چنين مي گويد : در يك مجمع بين المللي فرهنگي ، چاره اي جز سخنراني و اظهار فضل نداشتم ، مقدمه اي چيدم و عقده دل را گشودم :
من مي خواهم به عنوان عضو كوچكي از جامعه هاي فرهنگي بزرگ جهان ، سخناني تلخ بر زبان آورم و از گردانندگان تعليم و تربيت جهان ، شكايت كنم . يكي از شعراي نامدار ايران مي گويد :
از دشمنان برند شكايت به دوستان
چون دوست دشمن است شكايت كجا بريم ؟!
مردم كره خون آلود خاك ، هيچ گاه روي آسايش نديده اند. اين مردم گمراه و مظلوم ، يا هميشه با هم در جنگ بوده اند و يا در تدارك جنگ ، فقط تعليم و تربيت بايد و مي تواند به چنين وضع اندوهباري خاتمه دهد. شمار سال ها و قرن هاي صلح و صفاي اين مردم ، به مراتب كوتاه تر و كمتر از سال هاي جنگ ها و خون ريزي ها بوده است . با اين همه خونريزي و كشتار ، حيرت اور است كه چگونه رنگ آب هاي روي زمين ، آب هاي رودها ، درياها و اقيانوس ها آبي مانده است .
ما هم اكنون ، در همه جا ، با يكديگر در جنگيم و يا داريم آماده جنگ مي شويم .
من همه زمامداران ، فلاسفه و بزرگان دنياي كنوني را متهم مي كنم كه تعليم و تربيت را خوار و بي مقدار و كم و كوچك شمرده اند و به همين دليل ، جنگ را بر صلح چيره ساخته اند .بايد اين بنا فرو ريزد و شالوده ديگري استوار گردد.
تعليم و تربيت امروز جهان ، ما را به سوي جنگ هاي بزرگ ديگري مي كشاند. نگاهي به سلاح هاي جهان ، از بمب هاي ويرانگر بزرگ ، تا اسباب بازي هاي كوچك كودكان ، نشان مي دهد كه ما با شتابي عجيب ، فاصله بين گلستان حيات و گورستان نيستي را مي پيماييم .
دنياي ما ، دنياي جنگجويان ، غارتگران و فاتحان است . افتخارات بزرگ گيتي نصيب ماجراجويان ، ديوانگان و خونخواران مي شود.كار انسان ستمديده و ستمكش ، در نتيجه نقايص دستگاه هاي تعليم و تربيت ، به جايي رسيده است كه در اغلب نقاط جهان ، پدران و مادران ، نام هاي جنگجويان خون آشام را براي فرزندان خود انتخاب مي كنند.
من ساكن شهر شيرازم .شيراز شهري است در جنوب ايران .دو شاعر بي نظير پرورده است ؛به نام هاي سعدي و حافظ .اين دو شاعر ، محبوبيت و شهرت جهاني دارند. در چنين شهري ، كه بيش از يك ميليون نفر جمعيت دارد ، يك مرد و يا يك پسر ، به نام سعدي يا حافظ وجود ندارد . ولي در هر يك از كوچه ها و خيابان هاي ان ، دهها چنگيز ، تيمور و هلاكو از سر و كول هم بالا مي روند.
جنگجوياني ، كه هزاران هزار مادر را داغدار ساخته اند . جنگجوياني كه از كله ها ، مناره ها ساخته اند . جنگجوياني ، كه خيلي آسوده و راحت ، فرمان هاي قتل عام مردم بي گناه شهرها را صادر كرده اند.
اين قساوت ها و ستم ها همه از كمبودها و اشتباهات تعليم و تربيت ، سرچشمه مي گيرد.بايد فلسفه كنوني اموزش و پرورش گيتي ، زير رو رو شود.بايد به فيلسوفان گذشته ، درود بفرستيم و در انتظار بزرگان ديگري باشيم .
يكي از مهمترين دلايل اين شكست عظيم و اندهبار را در اين مي دانم كه در ديناي كنوني ، معلمان احترام كافي نمي بينند.هنگامي كه حرفه شريف و عزيز معلمي ، عزت كافي نيافت و نداشت ؛هوش ها و استعدادهاي گرانبها را از دست مي دهد. در هيچ يك از كشورهاي گيتي ، احترام و عزت معلم ، به اندازه افسر ، مهندس ، طبيب ، بازرگان ، كشتي گير ، دونده ، قاضي ، وكيل عدليه ، دلال و سياستمدار نيست .
جهان و اولياي جهان ، بايد هوشمندترين فرزندان خود را براي آموزگاري ، دبيري و استادي اطفال خد ، برگزينند .هنگامي كه شغل نجات بخش معلمي ، نتواند هوش ها ، قريحه ها و استعدادها را جلب و جذب كند ؛ كار به همين جا مي كشد كه كشيده است .
من در اين زمينه ، گفت وگوي فراوان ، با اين و ان داشته ام .مي گويند : ' شمار معلمان زياد است .افزايش حقوق و دستمزدشان به حدود پزشك و مهندس ، ارقام نجومي مي طلبد. ' مي گويم :'چنيني افزايشي ، به يك دهم ارقام نجومي هزينه هاي جنگي و تجهيزات ارتشي ، نمي رسدو فراموش نكنيم كه اگر برگزيدگان شايسته و راضي را به شغل معلمي ، بگماريم ريشه هاي پليدي ها مي خشكد . اختلافات قومي ، خصومت هاي نژادي ، تعصب هاي ملي و تاريخي ، از ميان مي رود. غائله ها و فتنه هاي پر خرج ، فرو مي نشيند و راه براي نيكبختي انسان ، همواره مي گردد.'
به هر حال ، بايد دست به دامن معلم برگزيده و هوشمند شويم . او را خشنود و راضي نگاه داريم و از شمار معلماني ، كه اين شايستگي ها را ندارند بكاهيم .و آنان را به كارهاي ديگر بگماريم و به خاطر داشته باشيم ؛ كه در امر تعليم و تربيت ، ارزش كيفيت ، به مراتب بالاتر از كميت است . نداشتن مدرسه ، بي زيان تر از داشتن مدرسه عاطل است . كيفيت كم و مطلوب ، بهتر از كميت زياد و نامطلوب است .مدرسه اي كه كار نمي كند و كارنامه مي دهد، مدرسه اي كه به تعصب دامن مي زند ، مدرسه نيست ، زندان كودكان است .چه بهتر ،كه فرو ريزد و زندانيان كوچك و خردسال را آزاد سازد.
زنده ياد محمد بهمن بيگي، بنيانگذار آموزش عشايري در ايران، از ايل قشقايي در شهرستان فيروزآباد استان فارس بود. وي كارش را از سال 1331 به تنهايي آغاز كرد و در طول 28 سال مديريت بر اداره آموزش عشاير، بيش از 10 هزار معلم تربيت كرد و موسسات مختلفي از قبيل دبيرستان شبانه روزي عشايري شيراز، مركز آموزش فني و حرفه اي عشاير دختران و پسران، موسسه تربيت ماماي عشاير و مركز تربيت روستاپزشك و دامپزشك را بنيان گذاشت. وي همچنين توانست نخستين جايزه فرهنگي يونسكو را در سال 1353 به دليل پيكار با بيسوادي دريافت كند. علاوه بر آثار فاخري از جمله عرف و عادت در عشاير فارس ، بخاراي من ايل من ، اگر قره قاج نبود ، به اجاقت قسم ،تاريخچه مختصري از فعاليتهاي اداره كل اموزش عشاير و طلاي شهامت كه توسط محمد بهمن بيگي به رشته تحرير و تقرير درآمده است،شاگردان اين انسان فرهيخته نيز كتابهاي زيادي پيرامون شخصيت، اقدامات و اثرات كار فرهنگي ايشان منتشر كرده اند.
با حضور استاد محمد بهمن بيگي و ايجاد دبيرستان و دانشسراي عشايري شيراز و تربيت معلماني در مدت كم از بين بچه هاي عشاير ، سواد آموزي در بين عشاير قشقايي و سپس ساير ايلات كشور جدي شد و شوق و ذوق نوجوانان و جوانان براي تحصيل و معلمان براي تدريس و امكانات آموزش عشاير دست به دست هم داد تا جهشي عظيم در امر سوادآموزي عشاير برداشته شود.
استاد محمد بهمن بيگي يازدهم ارديبهشت سال 1389 درسن 90سالگي جهان خاكي را بدرود گفت.
5054
كرمان - ايرنا - زنده ياد محمد بهمن بيگي كه به سبب اقدامات كم نظيرش در باسواد كردن عشاير ايران در سال 1353موفق به دريافت جايزه فرهنگي آموزش (كروپسكايا) از سازمان فرهنگي يونسكو شد، در مقاله ' طريق نجات ' در كتاب 'طلاي شهامت ' خود ، بخوبي به منزلت حرفه معلمي پرداخته كه مي تواند نقشه راه تصميم گيران نظام آموزشي قرار گيرد.