۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۸:۲۶
کد خبر: 83314905
T T
۰ نفر

اروپا؛ پايان يا تكرار تاريخ

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۸:۲۶
کد خبر: 83314905
اروپا؛ پايان يا تكرار تاريخ

تهران- ايرنا- چند روزي بيشتر تا 26 مي (5 خرداد) و زمان برگزاري انتخابات پارلماني در اتحاديه اروپايي باقي نمانده است. اين انتخابات در حالي برگزار مي‌شود كه اخيرا ظهور و قدرت‌يابي جريان‌هاي راستگرا و ناسيوناليستي زنگ‌ها را براي اين قاره به صدا درآورده و بنيان‌ها و بقاي اتحاد اروپاييان را در معرض خطر قرار داده است.

آنچه در ذيل از نظر مي‌گذرد خلاصه و برداشتي آزاد است از مقاله‌اي مفصل به قلم «ويوين والت»، روزنامه نگار و پژوهشگر حوزه اروپا كه چندي پيش در نشريه تايم به چاپ رسيد و در آن به بررسي شرايط اتحاديه اروپا در آستانه انتخابات پارلماني اروپا و همچنين ريشه‌يابي رشد افراط‌گرايي و ناسيوناليسم و معضلات آن براي اين قاره پرداخته شده است.

**آواي اروپا؛ از غرش توپ‌ها تا خش‌خش كاغذها
در سال 2012 و در اوج بحث‌هاي مربوط به بهارعربي، كمتر كسي پيش‌بيني مي‌كرد كه جايزه صلح نوبل به يك نهاد قديمي اختصاص پيدا كند؛ نهادي كه سرنوشت يك قاره را از جنگ به سوي صلح و آرامش تغيير داد. در سايه شكل‌گيري چنين نهادي است كه امروز به جاي صداي شليك تفنگ‌ها و توپ‌ها و وجود سنگرها و تانك‌ها، آواي موسيقي در اروپا، صداي خش‌خش كاغذها در راهروهاي پايتخت اين نهاد در بروكسل طنين‌انداز است. اتحاديه اروپايي باعث شد بعد از زخم‌هاي عميق جنگ‌ها، قتل‌عام‌ها و شورش‌ها اروپا سرانجام بتواند مصالحه و سازش را در آغوش گيرد.

اگرچه اين اتحاديه و سيستم حاكم بر آن از ديد بسياري ساختاري مبهم و بروكراسي خسته‌كننده‌اي تلقي مي‌شود كه بسياري از اروپاييان هنوز در تلاش براي فهم آن هستند يا اينكه علاقه كمي به درك و سنجش آن دارند (تنها 43 درصد از مردم در انتخابات قبلي پارلمان اروپا مشاركت كردند)، اما به قول «ون رومبوي»، اولين رئيس شوراي اروپا، خسته‌كننده بودن سياست و بروكراسي اتحاديه اروپايي بهاي بسيار كوچكي است كه مردم در مقايسه با گذشته خوفناك اروپا مي‌پردازند.

**راز بقاي اتحاديه اروپايي
وقتي هنگام اعطاي جايزه صلح نوبل اين سوال مطرح شد كه چگونه جنگ و خونريزي در اروپا جاي خود را به نرمي و ملايمت داد و چطور كشورهاي قاره به شكل دور از انتظاري حاضر شدند بخش‌هايي از حاكميت خود را به نهادي ناشناخته واگذار كنند، باز هم اين «ون رومبوي» بود كه در سخنراني خود هنگام دريافت جايزه صلح نوبل از وجود يك سلاح مخفي در اتحاديه اروپايي كه تضمين‌كننده بقاي آن بود، پرده برداشت: «منافع‌مان را چنان به يكديگر گره زديم كه جنگ اساسا غيرممكن به نظر مي‌رسيد.» اين اشتراك منافع از حوزه‌هايي چون پول مشترك اروپايي در 19 كشور شروع شده و تا تجارت بدون مرز و جابه‌جايي آزاد مردم براي زندگي و كار سراسر 28كشور عضو را دربر گرفته است. علاوه‌بر اين بيش از 700نفر منتخب مردم اروپا در بروكسل به نمايندگي بالغ بر 500ميليون نفر، سياست‌ها در همه حوزه‌ها از تجارت و كشاورزي گرفته تا تكنولوژي و فضا را تعيين و رصد مي‌كنند.

**دومينوي ناسيوناليسم و افراط‌گرايي
با گذشت چنددهه از تشكيل اتحاديه اروپايي و به‌رغم تمامي اشتراك منافع و پيوندهاي سياسي و اقتصادي ايجاد شده ميان ملت‌ها و دولت‌هاي قاره، به نظر مي‌رسد كه اكنون انسجام و اتحاد در اين نهاد و درواقع در قاره اروپا با دشواري و خطر جدي مواجه شده است. ظهور و قدرت‌يابي جريان‌ها و احزاب راستگرا -كه رسانه‌هاي اروپايي به آنها جريان‌هاي افراطي مي‌گويند و ناسيوناليست‌ها همچون آفتي سراسر قاره سبز را دربرگرفته و به تعبير «مارين لوپن»، رهبر فرانسوي يكي از همين احزاب، همچون افتادن مهره‌هاي دومينو به يك‌يك كشورهاي اروپايي در حال سرايت است. در چند سال اخير ميليون‌ها نفر در جريان انتخابات ملي در مناطقي مانند سوئد، ايتاليا، اتريش، مجارستان و لهستان آراي خود را در سبد اين احزاب و جريان‌ها قرار داده‌اند؛ همان‌ها كه ماهيت وجودي‌شان در مخالفت با اروپاي واحد شكل گرفته است. اين شرايط ابتدا اين گمان را تقويت كرد كه پديده‌اي همچون «برگزيت» ممكن است در انتظار ساير كشورهاي اين قاره باشد، اما تجربه انگلستان در اجراي برگزيت و موانع و دشواري‌هاي پيش‌روي لندن در خروج از اتحاديه اروپايي، اوضاع را به‌گونه‌اي ديگر رقم زد.

اكنون راستگراياني همچون «مارين لوپن»، «ويكتور اوربان» (نخست‌وزير مجارستان) و «ماتئو سالويني» (معاون نخست‌وزير و وزير كشور ايتاليا) ديگر صحبتي از خروج از اتحاديه مطرح نمي‌كنند بلكه بر عكس خود را براي مشاركت و حضور فعال در انتخابات اخير پارلمان اروپايي مهيا مي‌كنند. اما آيا اين به اين معني است كه اين ناسيوناليست‌ها و راستگراها اكنون راضي به ماندن در اتحاديه اروپايي يا حفظ آن شده‌اند؟ بدون شك پاسخ اين سوال منفي است. در واقع آنچه اتفاق افتاده يك تحول تاكتيكي است كه از جانب آنها در پيش گرفته شده است.

به نظر مي‌رسد آنها با تجربه‌اندوزي از تحولات پس از رفراندوم برگزيت در بريتانيا، به جاي برنامه‌ريزي براي خروج از اتحاديه اروپا، نفوذ به درون آن از طريق انتخابات و ايجاد تغييرات داخلي در اين نهاد را مورد توجه قرار داده‌اند؛ چيزي كه شايد بتوان آن را تلاش براي «استحاله از درون» ناميد. دقيقا به همين دليل است كه نگراني نسبت به اضمحلال و فروپاشي دروني اتحاديه اروپا شدت گرفته است چنانكه «برونو لومر»، وزير اقتصاد فرانسه نسبت به ناپديد شدن تدريجي عمارت اروپايي هشدار مي‌دهد.

** دسيسه‌چيني ترامپيست‌ها براي اروپا
در حالي كه جريان‌هاي دست راستي جديد و ناسيوناليست‌هاي اروپا عزم خود را براي نفوذ و دگرگون ساختن ساختار وحدت اروپا جزم كرده‌اند، گويا آنها در اين زمينه‌ تنها نيستند و در خارج از قاره سبز هم طرفداران و مشاوراني دارند. «استيو بنن»، استراتژيست پيشين كاخ سفيد و مشاور ارشد سابق دونالد ترامپ يكي از همين افراد است. وي پس از ترك كاخ سفيد تصميم گرفت خود را در رقابت‌هاي انتخاباتي اروپا وارد كند و به همين منظور طي سفرهاي متعدد و دوره‌اي خود به اروپا، به دفعات با ناسيوناليست‌ها و راستگرايان برجسته‌اي چون لوپن و سالويني ديدار كرد. وي در مصاحبه پاييز گذشته خود با نشريه تايم از ايده‌هايش براي آماده كردن احزاب ناسيوناليست اروپا براي پيروزي در انتخابات اتحاديه اروپايي صحبت به ميان آورد. بنن و همفكرانش قرار است در ايتاليا مدرسه‌اي براي اين تفكرات راه‌اندازي كنند. مكان اين مدرسه، يك صومعه قديمي است كه در سال 1204 ميلادي ساخته شده است.

در يك نگاه كلي مي‌توان گفت كه اين ايده‌ها عمدتا روي دو موضوع تمركز داشته است: نخست ايجاد وحدت و همگرايي ميان اين احزاب و گروه‌ها در سراسر اروپا و دوم به‌كارگيري شعارها و تاكتيك‌هاي انتخاباتي كه وي در دوران انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا آزموده و پاسخ مثبتي نيز از آنها گرفته بود. گويا در هر دو مورد تلاش‌هاي بنن تا حد زيادي توام با موفقيت بوده است. در طول ساليان متمادي مخالفان وحدت اروپا هيچ‌گاه قادر به تشكيل ائتلاف و بلوك انتخاباتي نبوده‌اند چراكه درگيري‌هاي دروني و شكاف‌هاي عميقي روي مسائل سياسي و اقتصادي داشته‌اند. بنن در ملاقات با سران و رهبران ناسيوناليست اروپا براي همگرايي و وحدت آنها تلاش كرد به‌طوري كه در يكي از اين ملاقات‌ها ايده تشكيل movment را ارائه كرد كه از طريق آن رهبران سازماني به نام ناسيوناليست و راستگرا در سراسر اروپا در هماهنگي با يكديگر به سوي انتخابات ماه مي‌ گام بردارند.

در ماه آوريل نيز سالويني ايتاليايي در ميلان نشستي با رهبران جناح راست اتريش و لهستان برگزار كرد و در آن از لوپن و ديگران نيز دعوت كرد در نشستي به‌منظور تشكيل يك بلوك سياسي مشاركت داشته باشند. در كنار اينها «استيو بنن» تجربيات حضور خود در كمپين انتخاباتي ترامپ را نيز در اختيار اين گروه‌ها قرار داد؛ چنانكه سالويني با الهام از تبليغاتي ترامپ و با شعار «اول ايتاليا» توانست حزب مهاجرستيز خود را در معرض توجه راي‌دهندگان قرار دهد. اما استيو بنن حتي پا را از اين فراتر گذاشته و براي زمان حضور اين جريان‌ها در پارلمان اروپايي هم استراتژي و تاكتيك‌هاي خود را ارائه داده است. «سلطه به‌وسيله نفي كردن» مهم‌ترين تاكتيكي است كه بنن در اين رابطه توصيه مي‌كند.

بر اين اساس اگر احزاب مورد نظر بتوانند حداقل يك‌سوم كرسي‌هاي پارلمان اروپايي را در اختيار گيرند (اتفاقي كه بر اساس پيش‌بيني‌ها و نظرسنجي‌ها چندان دور از ذهن نيست)، آنها مي‌توانند مانع از انتصابات كليدي در بروكسل شوند و در عين حال سد راه تصميمات مهم و كليدي اتحاديه اروپايي باشند. دقيقا در چنين شرايطي است كه مي‌توان گفت: «استراتژي بنن در زمينه بر انداختن اتحاديه اروپايي، در مقايسه با ترك كردن آن، به شكل بسيار نزديكي با نظر ناسيوناليست‌هاي اروپايي در هم تنيده شده است.»

**بيداري دوباره فاشيسم و نژادپرستي در اروپا
هرقدر كه در سال‌هاي گذشته زمينه‌هاي همفكري و يكپارچگي افراط‌گرايان در اروپا كم‌رنگ بود، در سال‌هاي اخير مباحثي همچون بحران مهاجرت و پيامدهاي آن زمينه و‌ انگيزه پيوند و نزديكي هر چه بيشتر اين جريان‌ها را فراهم كرده است. در حالي كه اروپا هنوز در حال بازيابي توان خود پس از بحران بزرگ اقتصادي سال‌هاي آغازين قرن بيستم بود، يكباره سيلي از مهاجران فراري از خشونت‌ها در خاورميانه و شاخ آفريقا به سوي اين قاره سرازير شدند. در همين زمان بود كه بر سر موضوعات مرتبط با مهاجران همچون اسكان آنها، شرايط اقامت قانوني يا تعيين سهميه براي پذيرش مهاجران توسط هر يك از اعضا، اختلاف‌نظرها و چالش‌ها بالا گرفت. راستگرايان و ناسيوناليست‌ها در زمره طيف‌هايي بودند كه از اين موضوع به‌عنوان وسيله‌اي براي رساندن فريادهاي اعتراضي خود به گوش ديگران بهره‌برداري كردند.

درآلمان سياستمداران راستگراي افراطي با اعتراض به تصميمات مهاجرتي مركل توانستند براي نخستين‌بار پس از چند دهه به بوندستاگ راه پيدا كنند. در ايتاليا حزبي مهاجرستيز به رهبري سالويني توانست خود را درون حاكميت جاي دهد و در مجارستان حزب راستگراي حاكم بسياري از برنامه‌هاي مهاجرتي اتحاديه اروپا را كنار گذاشت و قوانين خاص خود را وضع و اجرا كرد. در واقع آنچه رخ داد اتحاد و يك صدايي ناسيوناليست‌ها و راستگرايان در برابر سياست‌هاي مهاجرتي بروكسل بود كه البته با اقبال نسبي در سراسر اروپا نيز مواجه شد.

اما جدا از مباحث اقتصادي مرتبط با حضور مهاجران، تحريك احساسات قوم‌گرايانه و مذهبي اروپاييان بخش مهمي از برنامه‌هاي ضدمهاجرتي اين احزاب را تشكيل مي‌دهد. بر همين اساس سالويني از برنامه‌ريزي براي بازسازي و سازماندهي مجدد روح و روان اروپايي خبر مي‌دهد، همان چيزهايي كه به نظر او و همفكرانش اكنون به وسيله حاكمان اروپا تسليم دشمن شده است. اين سازماندهي مجدد شامل يك سختگيري شديد روي مهاجرت غيرقانوني و تقويت ريشه‌هاي مسيحي و يهودي اروپاست. در موردي مشابه، «شيجارتو»، وزير خارجه مجارستان تاكيد مي‌كند كه مجارستان و متحدانش در اروپاي مركزي مانند لهستان و جمهوري چك مصمم هستند از هر حركتي در اتحاديه كه گوناگوني بيشتر قومي در اروپا را دربر داشته باشد، ممانعت كنند: «ما هرگز روش يا رويه‌اي را كه تركيب جمعيتي قاره اروپا را تغيير دهد نخواهيم پذيرفت و اروپا همچنان يك قاره مسيحي است.»

درنهايت نمي‌توان در صحت اين اظهارات وزير خارجه راستگراي مجارستان ترديد كرد كه «بحث مهاجرت‌بازي تعيين‌كننده است. اين مساله علت ريشه‌اي بسياري از كشمكش‌هاي سياسي در اروپاست.» در اين رابطه به نظر مي‌رسد كه حتي سياستمداران ليبرال و طرفداران اتحاديه اروپايي هم با اين موضوع موافق هستند كه مهاجرت تبديل به نقطه اشتعال براي سياست در اروپا شده است.

**تجارت آزاد شمشير دولبه اتحاديه اروپايي
هنگامي كه نخستين رئيس اروپاي واحد از اشتراك منافع و تجارت بدون مرز و جابه‌جايي آزاد مردم در سراسر قاره اروپا به‌عنوان سلاح مخفي و راز بقاي اتحاديه نام برد، شايد گمان نمي‌كرد كه روزي تيزي تيغ همين اسلحه بر گردن اتحاديه اروپايي احساس شود. جرقه اين احساس شايد براي اولين‌بار پس از گسترش اتحاديه اروپايي به شرق و سرازير شدن سيل مردم و جويندگان كار از اين نواحي به سوي غرب زده شد. انگلستان نمونه واضح اين شرايط بود؛ يكي از سه كشوري كه فورا مرزهاي خود را به روي كارگران اعضاي جديد گشود و درنهايت زمينه‌ساز تقويت اعتراض‌هاي پيش از برگزيت در مورد جابه‌جايي آزاد شهروندان در داخل اروپا شد.

علاوه‌بر اين تجارت آزاد و بدون مرز كه با فرآيند جهاني شدن اقتصاد نيز توام شده، گويا براي برخي اروپاييان خوش يمن نبوده چراكه باعث فرار نيروي كار و سرمايه از مناطق زندگي آنان شده است. مردم شمال فرانسه چنين وضعيتي را تجربه كرده‌اند وقتي كه شركت لوازم خانگي «ويرپول» تصميم گرفت كارخانه‌هايش را از نزديكي شهر آميان به مكاني ارزان‌تر در لهستان منتقل كند. در موردي ديگر شهر باستاني و قديمي «كوردي» به‌عنوان مهد هنر و صنايع‌دستي فرانسه، ناچار به تسليم در برابر رقباي چيني يا كشورهاي ارزان‌تر اروپايي شد و به بيكاري 27 درصدي و تعطيلي كارخانه‌هاي بسيار قديمي‌اش تن داد. شكي نيست كه آراي مثبت به برگزيت در انگلستان يا موفقيت مارين لوپن راستگرا در انتخابات رياست‌جمهوري در نواحي شمال فرانسه، ارتباط مستقيمي با موضوعات يادشده دارد.

اما نكته جالب اين است كه در كشورهاي شرق اروپا يا در ميان اقتصادهاي ضعيف‌تر اروپايي (اعم از افراد يا دولت‌ها) هم رضايت چنداني از وضعيت فعلي وجود ندارد. پيامد برخي تصميمات و راهكارهاي غلط اتحاديه اروپايي در زمان بحران اقتصادي، افزايش فاصله ميان فقير و غني بوده است چنانكه «تيمرمانس»، معاون كميسيون اروپايي مي‌گويد: «اگر شما به وضعيت جامعه اروپا از زمان شروع بحران مالي در سال 2008 نگاه كنيد خواهيد فهميد كه جز در موارد بسيار استثنايي، تفاوت‌هاي ميان فقرا و اغنيا افزايش يافته و در برخي موارد بسيار عظيم شده است.»

در عين حال نبايد اين نكته را ناديده گرفت كه گاهي كمك‌هاي اقتصادي اتحاديه اروپايي و دولت‌هاي قوي اروپا، زمينه ايجاد سرخوردگي و نارضايتي در ميان مردم كشورهاي ضعيف‌تر قاره سبز را فراهم كرده است: «دموكراسي بر اين روش كار نمي‌كند كه شما در برابر به دست آوردن پول مجبور باشيد در برابر بي‌عدالتي سكوت اختيار كنيد. شايد آنها معتقد باشند كه به ما پول مي‌دهند تا صدايمان را خفه كنيم.»

**اروپا در مسير تكرار تاريخ
هنگامي كه در سال‌هاي پاياني دهه 1980 ميلادي، فرانسيس فوكوياما نظريه معروف خود در مورد پايان تاريخ و حاكميت نهايي ليبرال دموكراسي در سراسر جهان را مطرح كرد، اوضاع حداقل در اروپا به‌گونه‌اي بود كه شايد داشتن تصوري جز اين در ذهن دشوار به نظر مي‌آمد. اما كمتر از سه دهه زمان لازم بود تا اثبات شود اين فرضيه حتي براي اروپا نيز بسيار ساده‌انگارانه و خوش‌بينانه بوده است. ظهور و قدرت‌يابي مجدد تفكرات ناسيوناليستي در بستر اتحاديه اروپايي، گسترش بي‌عدالتي‌ها و نابرابري‌ها در نظام سرمايه‌داري كه يكي از پيامدهاي آن در اروپا جنبش جليقه‌زردها در فرانسه است و سرانجام ضعف نظام دموكراسي در برابر شعارهاي عوام‌فريبانه و پوپوليسم كه پيروزي افراط‌گرايان در اروپا مصداق عيني آن محسوب مي‌شود؛ همگي از مواردي بودند كه ضعف بنيادي اين تحليل را به رخ كشيدند.

در چنين شرايطي است كه «برونو لومر»، وزير اقتصاد فرانسه با ياد‌آوري نظريه فوكوياما در مورد پايان تاريخ، آن را در ارتباط با اروپا به اين شكل اصلاح مي‌كند كه تاريخ به گذشته باز مي‌گردد: «تاريخ با خشونت‌ها و نزاع‌هايش باز مي‌گردد.» تا چند روز ديگر اين اروپايي‌ها خواهند بود كه بايد تصميم بگيرند آيا تاريخ طولاني جنگ‌هاي ناسيوناليستي در قاره سبز تكرار شود يا خير؟

منبع: روزنامه فرهيختگان؛ 1398،02،25
گروه اطلاع رساني**2059**2002
۰ نفر