به گزارش آرمان، البته اعتمادبهنفس کودکان فقط از رفتارهای والدین ریشه نمیگیرد و عوامل دیگری مانند خصوصیات شخصیتی خود کودک و تربیت فرهنگی نیز در شکلگیری اعتمادبهنفس کودکان نقش دارند. در بزرگسالی، کودکانِ با اعتمادبهنفس پایین از فرصتهای پیشرفت بسیاری، چه در زمینه زندگی شخصی و چه در زمینه زندگی شغلی، محروم خواهند شد. در ادامه، قصد داریم بهطور خاص بر نقش والدین تمرکز کنیم و به معرفی رفتارهای غلطی بپردازیم که نتیجهشان تخریب اعتمادبهنفس کودکان است. پس با ما همراه باشید تا ششمورد از این رفتارهای تربیتی مخرب اعتمادبهنفس را بیشتر بشناسید.
۱. فرصت خطرکردن را از کودک میگیرید. این دنیا پر از خطرها و تهدیدهایی است که والدین را میترساند. معمولاً پدرومادرها برای اینکه کودکشان را از مواجهه با این خطرها و تهدیدها دور نگه دارند، به مراقبت بیشازحد و احتیاط افراطی روی میآورند. درست است که والدین باید از کودکانشان محافظت کنند، اما گاهی این نوع ابراز عشق در قالب مراقبت بیشازحد میتواند مانع یادگیری و رشد فردی کودک شود. نتایج برخی مطالعات انجامگرفته نشان داده است، کودکانی که برای مثال اجازه بازی در بیرون از منزل را ندارند، به بزرگسالانی گرفتار ترس یا فوبیا تبدیل میشوند. به همین ترتیب، نوجوانانی که فرصت تجربهاندوزی پیدا نمیکنند، از لحاظ احساسی به رشد و بلوغ کافی نمیرسند و در بزرگسالی قادر به ایفای نقش مستقل خود نخواهند بود. بنابراین، به والدین هلیکوپتری (والدینی که تمایل به مراقبت بیشازحد دارند و بهگونهای افراطی خود را درگیر زندگی فرزندشان میکنند) توصیه میشود که گاهی با توجه به شرایط، به فرزندشان فرصت خطرکردن بدهند تا کودک ضمن تجربه زندگی، شجاعتر بار بیاید و در بزرگسالی به فردی خودبین و بی اعتمادبهنفس تبدیل نشود.
۲. به کودک فرصت یادگیری حل مشکلات را نمیدهید. این روزها بسیاری از والدین همهچیز را بدون اینکه خود بچه هیچ زحمتی بکشد، در اصطلاح برایش راستوریس میکنند، بهقدری که بچه حسابی لوس بار میآید و چون پدر و مادر در همه مسائل مداخله میکنند و به قول خودشان هوای فرزندشان را دارند، کودک از یادگیری برخی مهارتهای اساسی زندگی بازمیماند. اگر قرار باشد تمامی مشکلات کودک به دست شما حل شود، آنوقت او یاد نمیگیرد که گاهی هم باید سختی بکشد و راه خودش را از میان دشواریهای زندگی پیدا کند. درواقع، با این رفتار فرصت استقلال را از کودکتان میگیرید. این درحالی است که توانایی حل مساله کودک به پرورش نیاز دارد و درصورتیکه این فرصت از او گرفته شود، کودک به فردی وابسته و غیرمستقل تبدیل خواهد شد، یعنی فردی که همیشه به کمک دیگران نیاز دارد و بهعنوان بزرگسال دارای قابلیتهای ناکافی است.
۳. رویکرد صحیحی در تشویق کودک ندارید. هیچ اشکالی ندارد که کودک را بهخاطر موفقیتهایش تشویق کنید، البته تشویق اصولی، زیرا تشویق باعث شکلگیری این ذهنیت در کودک میشود که فردی با تواناییهای خاص است. اما مطالعات جدید نشان میدهد که گاهی تشویق در بعضی از کودکان باعث میشود که در پی هر کاری انتظار تشویق داشته باشند و از ارتکاب خطا در قبال والدین و هر کس دیگری بترسند و اگر تشویق نشوند، به تواناییهای خودشان شک کنند. پس بهجای اینکه در تشویق رفتارهای پسندیده و انتقاد از رفتارهای نسنجیده کودکتان زیادهروی کنید، حد وسط را بگیرید تا مبادا کودک برای اینکه همیشه برنده باشد یا خودش را برنده نشان بدهد، به هر وسیلهای مانند تقلب، بزرگنمایی، خودستایی یا داستانپردازی چنگ بیندازد. چنین کودکی در بزرگسالی از خصیصه روراستی برخوردار نخواهد بود و چهبسا که توانایی رویارویی با دنیای واقعی را نیز نداشته باشد.
۴. کودک را صرفاً با مشوقهای مادی به انجام کار درست ترغیب میکنید. بعضی اوقات بچهها طوری رفتار میکنند که باعث رنجش والدینشان میشود. اما لازم نیست که در چنین مواقعی کودکتان را با وعده جایزه وادار به انجام کار درست کنید. در شیوه تربیتی کودک خود، بهجای برقراری سیستم پاداش یا تنبیه سعی کنید به کودکتان بفهمانید که موفقیت بهخاطر اراده و رفتار و کردار خوب خودش است؛ نه از جایزهای که در قبال انجام کار درست از شما یا دیگران دریافت میکند. گاهی جایزه سختکوشی تلاش بیشتر است، به این معنی که مثلاً جایزه نمره خوب همیشه قرار نیست یک هدیه مادی باشد. در کنار مشوقهای مادی، به کودکتان تجربهی انگیزش درونی را بیاموزید و به او یاد دهید که انگیزه تصمیمگیری درست را نباید با باجگیری عاطفی بهدست بیاورد. به این ترتیب به فرزندتان کمک میکنید تا به فردی قوی تبدیل شود؛ کسی که چالشهای روزگار بزرگسالی را بهعنوان فرصتی جهت تقویت اعتمادبهنفس میبیند و نه وسیلهای برای رسیدن به هدف.
۵. اشتباهاتتان را نمیپذیرید و مدام فرزندتان را در مقام مقایسه با دیگران قرار میدهید. کاملاً طبیعی است که پدر و مادرها نیز اشتباهاتی داشته باشند. وقتی کودک از دوره کودکی به نوجوانی میرسد، دیگر فقط کافی نیست که پدر و مادرش باشید، بلکه بیشتر باید بهعنوان یک دوست به فرزندتان نزدیک شوید. نوجوانان ممکن است تحتتأثیر تصوری که از بزرگسالی در ذهن دارند، رفتارهای نابهنجار یا سرکشانه از خود بروز دهند. این حالت بهویژه اگر به فرزندتان فرصت اینکه خودش باشد را نداده باشید یا او را دائماً با دیگر همسالانش مقایسه کنید، وخیمتر خواهد شد. درعوض، بپذیرید که هر بچهای منحصربهفرد است و نیاز دارد که درکش کنید و به او اجازه دهید که در همان چارچوب شخصی خودش عمل کند. نوجوانان سالمتر کسانی هستند که در تلاشند تا مستقل باشند و سعی میکنند در انجام کارها از والدینشان کمک نگیرند. البته نه اینکه فرزندتان را رها کنید تا هر کاری دلش خواست کند، بلکه باید در عین اینکه به او آزادی عمل میدهید، از تجارب خودتان نیز برایش بگویید. با فرزندتان درمورد اشتباهاتی که در نوجوانی مرتکب شدهاید و عواقبی که این اشتباهات برایتان در پی داشتند، حرف بزنید. بهویژه اگر میبینید فرزندتان درگیر تجربه مشابهی است، میتوانید با بهاشتراک گذاشتن تجاربتان به او کمک کنید. فرزندتان با مشاهده این طرز رفتار احساس خواهد کرد که به او بهعنوان یک فرد بالغ و فهیم ارزش و احترام میگذارید. رفتارتان نباید طوری باشد که فرزندتان احساس کند فردی ناتوان است و احتمالاً از پسِ هیچ کاری برنخواهد آمد، بلکه طوری با فرزندتان رفتار کنید که در جهت توانمندتر شدن پیش برود.
۶. حرف و عملتان یکی نیست. والدینی هستند که فرزندانشان را در مورد رفتار و کردار درست نصیحت میکنند، اما خودشان به خلاف چیزی که میگویند عمل میکنند. حواستان باشد که همیشه حرف و عملتان یکی باشد. با اذعان به نقاط ضعف خود به کودکتان نشان دهید که منش مهمتر از شخصیت است. به این ترتیب، کودکتان نیز یاد میگیرد که به نقاط ضعف خود اذعان داشته باشد و به فردی فروتن، معتمد و مسئولیتپذیر تبدیل شود. لازم است فرزندتان یاد بگیرد که در این دنیای پرحیله خودش باشد و از اخلاقیات دور نشود. الگوی او باشید و نشانش دهید که اگر انسانی قوی و دور از خودپرستی باشد، اگر با مردم خوب رفتار کند و همیشه پای حرف و عملش بایستد، پاداشش را از زندگی خواهد گرفت.
نظر شما