روزنامه اعتماد در گزارشی به قلم بهار سرلک مینویسد: از میان آثار ادبی روس که پرویز شهدی در این سالها ترجمه کرده است و با استقبال کتابخوانان روبهرو شده میتوان به نمایشنامههای چخوف و «برادران کارامازوف»، «جنایت و مکافات»، «یادداشتهای زیرزمینی»، «قمارباز» اثر داستایوفسکی و «رستاخیز» تولستوی اشاره کرد. احد علیقلیان دو کتاب «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» و حمیدرضا آتشبرآب ترجمههایی از «قمارباز»، «یادداشتهای زیرزمینی»، «آناکارنینا»، «مرشد و مارگاریتا»، «مرگ ایوان ایلیچ» و… را ارائه کردهاند. نکته جالب اینکه با وجودی که پیش از این تمامی این آثار به فارسی برگردانده شده بودند، تمامی این ترجمههای جدید با استقبال خوانندگان روبهرو و بارها تجدید چاپ شدهاند.
در این گزارش مروری کوتاه بر ورود ادبیات روسیه به ایران، مترجمان ایرانی دهه ۳۰ و ۴۰ کتابهای داستایوفسکی، تولستوی و چخوف و دلیل بازترجمه این آثار کردهام. همچنین گفتوگوهایی با مترجمان این دوره آثار ادبی روسیه داشتهام.
«چرا روسها مدام سربهسر امریکاییها میگذارند؟» این جمله شروع مقالهای بود که شهریور سال گذشته در نیویورک تایمز منتشر شد و جان کلامش این بود که از زمان باز شدن پای تکنولوژی به روسیه، آنها در حوزههایی مثل فضا و ادبیات از امریکاییها پیشی گرفتهاند و حالا اسمشان در تاریخ ثبت شده است. نخستین مثالش از فضا بود که میگفت اکتبر سال ۱۹۵۷ زمانی که ایستگاه رادیویی انبیسی اعلام کرد: «صدایی را گوش کنید که تا ابد جهان قدیم را از جدید جدا میکند»، فضا به تسخیر روسیه درآمد. یکی از مورخان درباره این رویداد تاریخی نوشته بود: «شاید بشود نامش را تاریکترین ساعت جنگ سرد نامید اما این لحظه، لحظهای بود که مردم سراسر دنیا را به وجد آورد و در آن سوی دنیا امریکاییها از خواب برخاستند تا ستارهای درخشان را در آسمان پیش از طلوع خورشید، ببینند؛ این ستاره آنقدر باثبات در مدارش حرکت میکرد که گویی قمر طبیعی کره زمین است.» بعد نویسنده این مقاله سه رمان «اطلس بار را از دوشش برداشت»، «دکتر ژیواگو» و «لولیتا» را نام برده بود و گفته بود طی ۱۱ ماه پس از روی دادن این اتفاق تاریخی تا به امروز این کتابها به حیات خود ادامه میدهند، هر یک دنیای منحصربهفرد خود را دارند، خوانده میشوند و مورد بحث قرار میگیرند و منتقدان طوری در دفاع یا رد نظریات مطرح شده در این کتابها برمیآیند که گویی این آثار به نثر نوشته نشدهاند، بلکه با حروفی تصویری یا رمزی روایت شدهاند. اما آوردن نام ادبیات روس در ایران تداعیگر نویسندههای عصر طلایی این کشور است که در قرن نوزدهم دست به خلق آثاری بحق ماندگار زدند. آشنایی ایرانیها با ادبیات روسیه نیز تقریباً به همین دوره باز میگردد. حوالی دهه ۱۲۹۰ به لطف عباس قلیخان باکی خانف و میرزا فتحعلی آخوندزاده، از نخستین نمایشنامهنویسان ایرانی، آثار فرهنگی و ادبی روسیه به کشورهای خاور زمین از جمله ایران منتقل شد.
اما با آغاز قرن بیستم بود که ایرانیها علاقهمندان جدی آثار ادبی کلاسیک روسیه و بهخصوص الکساندر پوشکین شدند و شریفالدین قهرمانی، میرزا حسینخان انصاری و پرویز ناتل خانلری از نخستین مترجمان آثار روسی به شمار میروند. با ورود اندیشههای چپ و شکلگیری حزب توده آشنایی با ادبیات روس شدت و حدت بیشتری گرفت. البته ترجمه ادبیات روس به جبهه چپگرایان محدود نماند و بسیاری از شیفتگان ادبیات به ترجمه آثاری چون «دکتر ژیواگو» که چندان مورد پسند حزب کمونیست شوروی نبود، پرداختند. از این نکته نباید غافل ماند که اصولاً تودهایها علاقه چندانی به آثار نویسندگان بزرگ روس مثل داستایوفسکی و تولستوی و چخوف نداشتند و آثار آنها را ادبیات ذهنی نویسندگانی بورژوا و عمدتاً ناامید معرفی میکردند. تودهایها برعکس مخاطبانشان را به مطالعه ادبیات رسمی حزب یعنی رئالیسم سوسیالیستی و نویسندگانی چون ماکسیم گورکی و شلوخوف («دنآرام») ترغیب میکردند. شاید به همین دلیل بود که به واسطه تدریس زبان فرانسه در مدارس و معرفی شدن این زبان به عنوان زبان روشنفکرها، اغلب مترجمان ایرانی آثار ادبیات روس را از زبان فرانسه ترجمه کردند.
تداوم استقبال از ترجمههای دهههای ۳۰ و ۴۰
مشفق همدانی، مهری آهی و کاظم انصاری از جمله مترجمانی بودند که پیش از انقلاب اسلامی آثار ادبیات روس را به فارسی برگرداندند. مشفق همدانی که به سه زبان فرانسه، ایتالیایی و انگلیسی مسلط بود در سالهای دهه ۴۰ «برادران کارامازوف»، «آزردگان»، «ابله» و «نامههای تولستوی» را از زبان فرانسه به فارسی برگرداند. «برادران کارامازوف» با ترجمه این مترجم آخرین بار در سال ۱۳۹۷ بازنشر شد. کاظم انصاری هم ترجمهای از «جنگ و صلح» را در سال ۱۳۳۴ به همت انتشارات امیرکبیر زیر چاپ برد. انتشارات امیرکبیر در آبان ۹۵ چاپ چهاردهم این کتاب (۴ جلد در دو مجلد) را منتشر کرد. «مهندس کاظم انصاری» برای نشریه «کتاب هفته» نیز داستانهای کوتاه ترجمه میکرد. «رمه حوا» نوشته بلاسکو ایبانز، نویسنده اسپانیایی و «وقتی مردهها بیدار میشوند» نوشته ازیان دردا، نویسنده اهل چک در شماره ۱۳ این نشریه منتشر شده بود. به نظر میرسد انصاری در آن دوران تمام هم و غم خود را برای معرفی آثار نویسندگان غیرانگلیسیزبان گذاشته بود.
مهری آهی در دهه ۱۳۴۰ ترجمهای از «جنایت و مکافات» داستایوفسکی را روانه بازار کتاب کرد. مهری آهی به واسطه شغل پدرش، سفیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی، دوران کودکی و جوانیاش را در روسیه گذراند و ادبیات روسی را در دانشگاه لومونوسوف مسکو خواند. علاقه بر این ادبیات تا حدی پیش رفت که او برای اخذ دکترا به انگلستان و فرانسه رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد. ترجمه او از رمان «ابله» در سال ۱۳۹۵ و پس از گذشت ۳۰ سال منتشر شد. آهی این کتاب را تا بخشهای انتهایی ترجمه کرده بود اما مرگ نابهنگام او در سال ۱۳۶۶ باعث شد ترجمه این کتاب نیمهکاره بماند. ضیاءالدین فروشانی بخشهای نیمهتمام این رمان را تکمیل کرد و بعد از ویراستاری و یکدست کردن متن را به انتشارات خوارزمی سپرد. صالح حسینی، سروژ استپانیان و سروش حبیبی از جمله مترجمانی بودند که پس از انقلاب آثار داستایوفسکی، تولستوی و چخوف را ترجمه و منتشر کردند.
شاهکارها باید ترجمه شوند
سروش حبیبی که از زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی ترجمه میکند، نویسندگانی همچون رومن گاری، آلخو کارپانتیه و الیاس کانتی را به خوانندگان ایرانی معرفی کرده است. او با معرفی آثار ادبی غنی جهان چنان جایگاه مستحکمی در عرصه ترجمه برای خود ساخته است که اغلب خوانندگان ایرانی بلافاصله پس از انتشار ترجمهای از او، مشغول خواندن آن اثر میشوند؛ چه این اثر را پیش از این با ترجمهای دیگر خوانده باشند چه نخوانده باشند. حبیبی معتقد است برای انتخاب ترجمه آثاری از تولستوی یا نویسندگانی همانند او نیاز به معیار خاصی ندارد. او در گفتوگو با «اعتماد» (سالنامه نوروز ۹۸) گفته بود: «ترجمه شاهکارهای ادبی تولستوی یا نویسندگانی از این دست چندان معیار خاصی ندارد. اثر به خودی خود شاهکار است و باید ترجمه و به جامعه ایرانی معرفی شود.»
بازترجمه باید توجیه شده باشد
در دو دهه گذشته ترجمههای مرجعی از آثار ادبیات روس از جمله نمایشنامههای چخوف، «برادران کارامازوف»، «جنایت و مکافات»، «قمارباز»، «آناکارنینا» مهمان قفسههای کتابفروشیهای ایران شدند اما اصغر رستگار، پرویز شهدی، احد علیقلیان و حمیدرضا آتشبرآب خود را ملزم به ترجمه دوباره این آثار دیدهاند. این مترجمان هر یک، دلایل خود را برای ترجمه دوباره این آثار دارند. گاهی زبان ترجمه قبلی را کهنه میدانند و مترجم خود را موظف به بازنگری یا بازترجمه میبیند. گاهی متن مبدا از زبان دوم ترجمه شده و مترجمی که به این زبان مسلط است، نمیتواند از ریزشهای زبانی که از زبان اول به دوم و سپس به زبان سوم منتقل شده، چشمپوشی کند، بنابراین خود دست به کار میشود و ترجمهای از زبان مبدا در اختیار خوانندگان قرار میدهد. با این وجود کارشناسان معتقدند بهتر است پس از ۳۰ سال اثری بازترجمه شود و اگر زودتر از این ترجمهای به بازار بیاید، مترجم باید کار خود را توجیه کند.
مترجم جدی بیدلیل سراغ بازترجمه نمیرود
در گفتوگو با یکی از همین مترجمانی که دلایل خود را برای ذکر نکردن نامش داشت، پرسیدم چرا دست به ترجمه دوباره این آثار زده است؟ و آیا ترجمههای قبلی از آثار ادبی روسیه حق مطلب را ادا نمیکردند؟ او در جواب گفت: «قطعا کسی که در ترجمه جدیت و انصاف به خرج میدهد، سراغ بازترجمه اثری نمیرود. اگر مترجمی بازترجمهای از آثار قبلی را که حق مطلب را ادا میکردند، ارائه دهد از روی بلاهت دست به این کار زده یا برای خودنمایی و مطرح شدن نامش دنبال این کار رفته است.» او دلیل ترجمهاش از «برادران کارامازوف» و «جنایت و مکافات» را رضایتبخش نبودن ترجمههای قبلی دانست. البته پس از انتشار ترجمه او از «جنایت و مکافات»، هشت ترجمه دیگر از این اثر زیر چاپ رفت. این مترجم که از زبان انگلیسی ترجمه میکند، میگوید برای حل پرسشها و مسائلش حداقل از سه ترجمه انگلیسی دیگر بهره برده و پیش از تحویل اثر به ناشر، آن را به ادیب و مترجمی روس سپرد تا او متن اصلی را با ترجمه مقابله کند و در ادامه گفت: «همچنین به ترجمههای مهری آهی و اصغر رستگار از «جنایت و مکافات» و ترجمههای «برادران کاراماوزف» از صالح حسینی و پرویز شهدی که از فرانسه ترجمه کرده است، مراجعه کردم. علاوه بر اینها برای آگاهی از تفسیرها و ارجاعات داستان و تمام چیزهایی را که برای رسیدن به زبان یکدست در این اثر لازم است، کتاب «راهنمای مطالعه کتاب برادران کارامازوف» را نوشته ویکتور تراس، داستایوفسکیشناس بلاروسی را مدنظر قرار دادم.» از او پرسیدم در مراجعهاش به ترجمههای قبلی، کدام اشتباهات مترجمان توجه او را بیشتر جلب کرد؟ او در جواب گفت: «در زبانشناسی معادل اشتباه دو واژه «mistake» و «err» است. اولی به زمانی اطلاق میشود که فرد ناخودآگاه دچار اشتباه میشود و شبیه به لغزش زبانی یا Slip of Tongue است. «err» به اشتباهی اطلاق میشود که فهم و درک فرد او را دچار اشتباه میکند و این اشتباه را نمیتوان نادیده گرفت. معمولاً ترجمههای قبلی از نوع اشتباه دوم بودند. گلدرشتترین اشتباه را هم در ترجمه «برادران کارامازوف» دیدم که مترجم پس از ترجمه ۸۰۰ صفحه باز هم متوجه نشده است که داستان دو راوی دارد. و زبان راوی اصلی، زبان گفتار است نه نوشتار. وقتی متوجه چنین موضوعی نشده است قطعاً در دیالوگها و روایتها اشتباهاتی از نوع «err» وجود دارند.»
اشتیاق به ادبیات روس
پرویز شهدی دیگر مترجمی است که سالها پیش نویسندههای بزرگ فرانسه از جمله آلن رب گریه را به جامعه کتابخوان ایرانی معرفی کرد. اما ترجمههای او از نمایشنامهها و داستانهای چخوف و رمانهای داستایوفسکی از زبان دوم (فرانسه) با استقبال مخاطبان ایرانی روبهرو شده است. در گفتوگو با شهدی، او دلیل بازترجمه این آثار را علاقه و اشتیاقی که به ادبیات کلاسیک روس دارد، برشمرد و گفت: «ترجمه خانم مهری آهی از زبان روسی و آقای رستگار از انگلیسی را خوانده بودم و زمانی که با مشکلی مواجه میشدم به نسخههای انگلیسی مراجعه میکردم چون آشنایی اندکی با این زبان دارم. اما آنقدر نیست که بتوانم به این زبان ترجمه کنم.» شهدی معتقد است زبان همچون فناوری، سبک زندگی و محیطزیست پویاست و در حال حرکت. او میگوید: «همچنان که طرز فکرها عوض میشوند، زبان هم دستخوش تغییر میشود. طبعاً زبانی که در این ترجمهها به کار رفته متعلق به چهار دهه پیش است و ممکن است خواننده متوجه برخی اصطلاحات نشود یا برایش عجیبوغریب باشد.»
تمام متنها اصیلند
از طرفی شاید بتوان دلیل وجود ترجمههای متعدد از آثار ادبیات عصر طلایی روسیه را با گفتهای از اوکتاویو پاز، شاعر، نویسنده و منتقد مکزیکی توجیه کرد. او معتقد بود: «هر متنی در عین یگانه بودن ترجمهای از متن دیگر است. هیچ متنی کاملاً اصیل نیست، زیرا زبان ماهیتاً خود ترجمه است. نخست از جهان غیرلفظی و سپس به این سبب که هر علامت و هر جمله ترجمهای از علامت و جمله دیگر است. معکوس این استدلال نیز کاملاً درست است. تمام متنها اصیلند زیرا هر ترجمه ویژگی خود را دارد.»
نظر شما