به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ نقش ارمنیان در شکل گیری هنر نوین و معاصر ایران چشمگیر بوده است به طوریکه هنرمندان بسیاری در راه گسترش هنر در ایران گام های با ارزشی برداشتند اما به تدریج به فراموشی سپرده شدند. حدود چهار قرن پیش ارامنه ساکن عثمانی به دستور شاه عباس اول رهسپار ایران شدند و جلفای نو را در کرانه جنوبی زاینده رود اصفهان بنیان گذاشتند. این قوم هنرپرور از همان بدو ورود در توسعه هنر کوشیدند، نگاهی به خارج از مرزهای ایران داشتند و از گل و بته ها، نگاره ها و نقش ها وداشته های هنری سرزمین تازه غافل نبودند. آن ها ایرانی شدند و نامشان به عنوان وزنه ای موثر و تاثیرگذار در تاریخ هنر معاصر ایران ماندگار شد.
امیلیا نرسیسیان پژوهشگری که هنر ارامنه ایرانی را با عنوان مردم نگاری تاریخی هنر در جلفای اصفهان مورد بررسی قرار داده است، این تاثیرگذاری فرهنگی را این طور شرح می دهد: تاجران متمول ارمنی از خرج کردن پول برای زیستگاه جدید خود ابا نداشتند، خانه های مجللی برای خود احداث می کردند و در آن ها پذیرای مقامات رسمی مملکت بودند. تجار و متمولین به اروپا سفر می کردند و از نزدیک با هنرمندان و آثار بزرگان نقاشی اروپا آشنا می شدند، به علت وسع مالی می توانستند در خانه های مزین به نقاشی زندگی کنند. جامعه مدنی تجار ارمنی قدرت پشتیبانی قابل مقایسه و حتی فراتر از حمایت های دربار صفوی را برای نقاشان قرن هفدهم جلفای اصفهان از طریق ایجاد تقاضا برای آثارشان فراهم ساختند.
اظهارات پرویز تناولی، مجسمه سازی که گونه های متفاوت هنر ایران را مورد بررسی قرار داده است، هنرمندان ارمنی ایرانی را بیش از دیگران مانوس با هنر ایران می داند: هنرمندان ارمنی از بدو ورود به ایران بیش از دیگر گروه های هنری به موضوعات بومی پرداختند. در میان گروه های مهاجر ارامنه، هنرمندان بسیاری بودند که در تبریز و جلفای اصفهان ساکن شدند و با بهره گیری از هنر ایرانی و به کار بردن روش های جدید، سبک نوینی را در نقاشی ایجاد کردند. با این وجود هنرهای سنتی و عناصر بومی همواره بخش مهمی از آثار آن ها را شامل می شد. آن ها هیچ گاه، ایران را فراموش نکردند و گاهی بیش و پیش از هنرمندان سنتی به عناصر فرهنگ بومی پرداختند. استاد درویش، از استادان بزرگ ارامنه در ایران نمونه ای عالی برای اثبات مدعای من درخصوص توجه ارامنه به ایران و هنر ایرانی است، آثار بدیعی از او به جای مانده که مصور کردن شاهنامه، شاهکار بزرگ ترین شاعر پارسی زبان، یکی از آن ها به شمار می آید.
پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا همزمان با ۲۶ شهریور سالروز درگذشت واروژان موسیقیدان و هنرمند اصیل ایرانی به بررسی و معرفی ۵ چهره برجسته هنر ایرانی که ارمنی تبار بوده اند پرداخته است:
واروژان و نوستالژی موسیقی پاپ
واروژها خباندیان ملقب به واروژان در ۱۳ آذر ۱۳۱۵ خورشیدی در قزوین متولد شد. نام این نابغه بیتکرار بیش از هرچیز با ترانه نوین فارسی و موسیقی پاپ درخشان اواخر دهه ۴۰ و دهه ۵۰ خورشیدی گره خورده است. وی کار خود را از اواخر دهه ۳۰ خورشیدی شروع کرد و تا لحظه مرگش به نوشتن و تنظیم موسیقی برای بالغ بر ۲۵۰ اثر در زمینه موسیقی پاپ و موسیقی فیلم پرداخت به طوری که موسیقی پاپ را به بعد و قبل از او تقسیم میکنند.
از مهمترین موارد تأثیرگذاری واروژان در این زمینه میتوان به نقش و تأکید او در تنظیم موسیقی اشاره کرد. او تنظیم آهنگ را که پیش از او فرمی مغشوش با هارمونیای ساده و با پیوندهای غلط کلاسیک یا همصداییهای همیشگی که تحت تأثیر موسیقی ردیفی بود را به فرمی تکامل یافته و دارای ارزش موسیقیایی و فنی بدل کرد.
واروژان با تأکید و استقلال بخشیدن به گروه سازهای ریتمیک و حاشیهای نظیر گیتار باس، گیتار آکورد و سازهای کوبهای، به تعریف دیگری از جایگاه این سازها در ارکستراسیون دست زد. اوورتور یا پیشدرآمدهای کوتاه و درخشان وی و همچنین ارکستراسیون زهیِ به تمام معنا کامل و در عینحال عاری از هرگونه شلوغکاری و مزاحمت برای شنونده و صدای خواننده، از دیگر جادوهای دستنیافتنی واروژاناند.
وی در ۱۳۵۱ خورشیدی به خاطر موسیقی متن فیلم صبح روز چهارم (اثر کامران شیردل) موفق به دریافت جایزه سپاس بهترین موسیقی متن فیلم شد.
به تازگی انتشارات رُشدیه کتابی چاپ کرده است با عنوان: واروژان. این کتاب حاصل تحقیق و کوشش حسین عصاران است و ۳۶۴ صفحه دارد. در این کتاب، زندگی و سیمای واروژان و تحلیل کارنامه هنری او، و همچنین بخش مهمی از تاریخ موسیقی پاپ و ترانه نوین فارسی را از زبان آهنگسازان، ترانهسرایان، فیلمسازان و خوانندگان مطرح همدوره و همکار واروژان مرور میکنیم. همچنین از دیگر موارد ارزشمند کتاب، میتوان به ارائه جدولی کامل و دقیق از آثار این هنرمند برجسته اشاره کرد. پارههایی از کتاب را با هم میخوانیم:
منوچهر سخایی: او (واروژان) نخستین کسی بود که تنظیم موزیک را در ایران باب کرد و یادم نمیرود زمانی که در برنامه «زنگولهها» با من همکاری داشت و پول برای آرانژمانیست مینوشتم، خیلیها تعجب میکردند و میگفتند: «تنظیم ارکستر یعنی چه؟». عطاالله خرّم نخستین کسی بود که با تهیه برنامه «آلبوم رنگی» پای واروژان را به «رادیو ایران» باز کرد و موجب شد این چهره فعالیت خود را در زمینه وسیعتری شروع کند» (ص ۵۹).
حسن شماعیزاده: من از زمان ارکستر «هنر برای مردم» و بعدها در «زنگولهها» استعداد خاصی را در وجود واروژان دیده بودم، بسیار خوشسلیقه بود و با لطافت کار میکرد. آهنگساز و تنظیمکننده بزرگی بود و همه چیز موسیقی را میشناخت. بسیار هم به کار این عزیز ایمان دارم. به نظر من تنها تنظیمکننده خلاق ما بود. اما آنچه اذیتم میکند، همین مسئله است که تمام موفقیت ترانههایی را که من آهنگساز آنها بودهام به پای این عزیز بگذارند. در حالی که من با تنظیمکنندگان دیگری هم کار کردهام و آن ترانهها هم بسیار موفق بودهاند» (ص ۱۳۹-۱۴۰).
-واروژان: بطور کلی من فکر میکنم ساختن آهنگ روی شعر درستتر است، چون خود خواندن شعر نوعی ملودی دارد که آهنگساز باید به آن توجه کند و در این صورت شعر خیلی راحت به آهنگ چفت میشود (ص ۱۸۰).
نکته قابل تأمل در موسیقی متن فیلم «شام آخر» (ساختۀ شهیار قنبری) استقلال تم آن از تم ترانه متن فیلم است که از این حیث، موسیقی این فیلم را باید استثنایی در کارنامه واروژان دانست. او در این فیلم تم اصلی موسیقی فیلم را به عنوان تم مشخصه (leitmotif) شخصیتِ «آقا مرتضی» در هشت میزان تصنیف کرده است... فیلم «شام آخر» لحن شاعرانه و عارفانهای دارد... از این منظر محوریتِ سازِ «قانون» را که بیشتر مواقع تم مشخصۀ آقا مرتضی را اجرا میکند، میتوان نمودی از درک واروژان از تبارشناسی این شخصیت و رفتار عارفانه و شرقی او در نظر گرفت (ص ۲۴۴).
شهیار قنبری شاعر، ترانهسرا، آهنگساز نیز به مناسبت مرگ واروژان این چنین ابراز ارادتو علاقه کرده است:
واوژانِ من
انگار بی تو، ۱۰۰۰سال گذشته است. تو نیستی که انگار هیچ کس نیست. تو نیستی که دیگر موسیقی شنیدنی نیست. تو نیستی که دیگر ترانه، جانانه نیست. تو نیستی، و وقتی تو نیستی دیگر رفیق دلتنگیها و همسفره گریههایم هم نیست. تو نیستی که «نابلدان» استاد شدهاند و زیباترین نتها دیگر با پنج خط حامل به بستر عشق نمیروند. هیچ کس مثل تو رنگ صداها را نمیشناخت. هیچ کس مثل تو، عریانی سازها را نمیدید.
نمیخواهم «واژهبازی» کنم. نمیخواهم تو را «رسول بزرگ رستاخیز» هنر بنامم. هرگز چنین نخواستهام. هرگز چنین نگفتهام. اما وقتی به تو فکر میکنم، زیباتر میشوم. عاشقتر میشوم. خوشرنگتر میشوم. خوشصداتر میشوم.
یادوارههای تو مرا به یک قدیس میرسانند.
St.Amand راهبی بود که در قرن دهم میلادی نشان داد که یک ملودی میتواند با خودش هارمونیزه شود! این شیوه خام هارمونی را «ارگانوم» یا «دیافونی» نامید. تو هم قدیس آوازهای جوانی ما بودی. تو کاشف صداها بودی... ی.
.... وقتی قلب تو ایستاد، شاعر هم از غزل افتاد.
در آن بعد از ظهر شهریور، وقتی برای آخرینبار در برابر تابوت تو ایستادم تا سیر تماشایت کنم، حدس نمیزدم که «ترانه» را با خود خواهی برد. درست مثل شب عروسیات زیبا بودی.
بر چهرهات، آرامشی بزرگ رنگ پاشیده بود. لباس شب بر تن داشتی. انگار به ضیافت سازها و صداها میرفتی. به آخرین ضیافت سازها!
شاید میدانستی تو و سازهایت با هم در خاک خواهید رفت... ت.»
لوریس چکناواریان؛ مرد نخستین های موسیقی ایران
لوریس چکناواریان در ۲۱ مهر ۱۳۱۶ خورشیدی (۱۳ اکتبر ۱۹۳۷) در شهر بروجرد از پدر و مادری ارمنیتبار به دنیا آمد. پدرش اهل ارمنستان شرقی بود و مادرش اهل ارمنستان غربی که در نسلکشی ارمنیان در ۱۹۱۵ میلادی به ایران فرار کرده بود. خودش در این باره میگوید: مادر من در ماجرای نسلکشی ارمنیها در یک گاری مخفی و به ایران آورده شده بود. در چنین شرایطی پدربزرگم به ایران میآید و پزشک آیتالله بروجردی میشود. به رغم تفاوت دین، این احساس امنیت را داشتهاند. پدرم هم در شرایطی که عموهایش را در زندانهای شوروی کشته بودند فرار میکند و به ایران میآید. به بروجرد میرود و عاشق مادرم میشود.
چکناواریان بهعنوان آهنگساز تاکنون بیش از ۷۵ اثر شامل ۶ اپرا، ۵ سمفونی، ۱ اوراتوریو، ۱ رکوئیم، آثاری در زمینه موسیقی کُر، موسیقی مجلسی، موسیقی باله، پیانو و خوانندگی، و همچنین کنسرتوهایی برای پیانو، ویولن، گیتار، سلو و پیپا، در کنار موسیقیهای متن فیلم ساختهاست. او بیش از ۱۰۰ اثر با لیبلهایی مانند آرسیای، فیلیپس، اِمی و ایاسوی منتشر کردهاست.
چکناواریان بسیاری از ارکسترهای مهم جهان از جمله ارکستر فیلارمونیک ارمنستان، فیلارمونیک سلطنتی انگلستان، فیلارمونیک سلطنتی لیورپول، ارکستر مجلسی انگلیس، ارکستر سمفونیک لندن را رهبری کردهاست.
آفرینش نخستین اپرا برای کودکان نیز با پردیس و پریسا به نام لوریس چکناواریان ثبت شدهاست. او نخستین آهنگسازی است که روی رستم و سهراب کار کرده و اپرای خود را در صحنههای جهانی نیز به اجرا درآوردهاست. لوریس چکناواریان در عرصه باله نیز کار کردهاست. افسانه سیمرغ از عطار نیشابوری را صحنهای کردهاست. سیمرغ در ۱۳۵۴ خورشیدی در تالار رودکی نخستین اجرای خود را انجام داد. دیگر آثار برجسته لوریس چکناواریان عبارتاند از: سمفونی شماره یک برای ترومپت و سازهای کوبهای، سمفونی کردو، اوراتوریو (Oratorio) زندگی مسیح، دو کنسرتو برای ویولن و پیانو، سوئیت دریاچه وان، و بالاخره اوراتوریو آخرزمان.
لوریس چکناواریان در ۱۳۴۲ خورشیدی (۱۹۶۳) با ساختن موسیقی متن فیلم جلد مار ساخته هژیر داریوش آهنگسازی برای فیلم را آغاز کرد. به عنوان یکی از موسیقیدانان صاحب سبک برای مستندهای بسیاری موسیقی ساخته و با کارگردانهای متفاوتی همکاری داشتهاست. موسیقی متن ۴۰ فیلم مستند و سینمایی از جمله جدال در مهتاب (۱۳۴۸) به کارگردانی انزو دل وینچنسو، بیتا (۱۳۵۱) به کارگردانی هژیر داریوش، تجاوز به کارگردانی حمید مصداقی و تنگسیر به کارگردانی امیر نادری را تهیه کردهاست. او برای ۱۷ فیلم مستند موسیقی متن فیلم تهیه کردهاست.
در آثار چکناواریان تأثیر موسیقی ملی ایران به خوبی مشهود است. چکناوریان در ۱۳۵۱ خورشیدی به رهبری ارکستر اپرای تهران منصوب گردید. چکناوریان پس از انقلاب در ارمنستان اقامت گزید و در ایروان به فعالیتهای هنری خود ادامهداد وی شاید یگانه ایرانی باشد که در ۱۷ سالگی ارکستر سمفونیک را رهبری کردهاست.
واروژ کریم مسیحی و ماندگاری در سینما با ۲ فیلم
واروژ کریم مسیحی فیلمساز ۶۷ ساله ایرانی است که در کارنامه هنریاش سابقه ساخت ۲ فیلم بلند سینمایی پرده آخر و تردید، سریال تلویزیونی سمک عیار و سه فیلم کوتاه فاخته، کوچ و سلندر را دارد. همچنین او در هفت فیلم، دستیار بهرام بیضایی بوده است.
کریممسیحی که از فروردین ۱۳۵۰ خورشیدی کار در سینمای حرفهای را آغاز کرد، سابقه دستیاری بهمن فرمانآرا (شازده احتجاب)، امیر نادری (تنگنا)، محمدرضا اصلانی (چنین کنند حکایت) و کامران شیردل (صبح روز چهارم) را نیز دارد.
فیلم پرده آخر برنده هشت سیمرغ بلورین از نهمین دوره جشنواره فیلم فجر و فیلم تردید نیز نامزد یازده سیمرغ بلورین از بیست و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر و برگزیده بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین کارگردانی بخش نگاه اول بودهاست.
این کارگردان که تنها ۲ فیلم پرده آخرو تردیدرا در کارنامه دارد و با این وجود جزو سینماگران صاحب سبک به حساب میآید درباره کار در سینما می گوید: از مکتبی در سینما میآیم که سینما را جدی میگیرد و برایش مساله است. به شخصه حتی در فیلمهای کوتاه یکی دو دقیقهای هم جدیت به خرج میدهم. شاید به همین دلیل باشد که دیگر فیلم نساختم و از تنها فیلمی که پس از سالها ساختم نیز رضایت ندارم. در فیلم «تردید» یکی از بازیگران به دلیل اینکه تنها ۲ روز از قراردادش گذشته بود، حاضر به ادامه کار نبود. من از کار کردن با چنین افرادی ترس دارم، از فضای فعلی سینمای ایران دور هستم و این فضا و آدمهایش را نمیشناسم.
کریممسیحی از جمله کارگردان های کمکار در سینمای ایران به حساب می آید، وی دراین باره گفته است: حداقل ۶ هفت طرح داشتهام که تا پای تولید رفته اما به سرانجام نرسیده است؛ شرایط خاصی را پیش روی ما میگذارند که حاضر به تن دادن به آنها و زیر پا گذاشتن اصول و استانداردهایم نیستم. برای نمونه قصد ساخت فیلمی راجع به دوره میرزا کوچک خان داشتم که جلوی آن را گرفتند. همواره گمان میکنند ما در حال انجام کارهایی هستیم که کسی نمیفهمد، در صورتی که اینگونه نیست و «پرده آخر» هم این قضیه را ثابت کرد. اهل همین سرزمین هستیم و میخواهیم برای مردم فیلم بسازیم. ضمن اینکه مشکلات تولید نیز وجود دارد؛ سرمایهگذاران به راحتی حاضر به سرمایهگذاری نیستند و میخواهند فیلم در ۲۰ روز ساخته شود. در همین فیلم چند سکانس را حذف کردیم صرفا به این دلیل که به یک کالسکه نیاز داشتیم و مهیا نشد.
کریممسیحی در بسیاری از فیلمهای بهرام بیضایی دستیار کارگردان بوده و نزدیکترین شاگرد سینمایی بیضایی به شمار میرود. از این رو در خرداد ۱۳۹۳ خورشیدی در مراسم بزرگداشتی برای کریممسیحی پیامی از بیضایی خوانده شد که از ایالات متحده آمریکا فرستاده بود. در بخشی از این پیام می خوانیم:
درود به واروژ مهربان / درود به آنها که برایش بزرگداشت گرفتهاند
و درود به سینما وقتی که سینماست! / به شما دور ولی نزدیکم
و میتوانم واروژ را ببینم گیج / ناباور از اینکه چهار دهه گذشت
چهار سال آزگار هم بیشتر /از روزی که کلید دوستی زدیم
و من چه دارم بگویم که شادباشی باشد / برای فیلمهای نساخته!
به خودت نگو در ۴۰ سالگی فقط ۲ فیلم و دیگر هیچ! / فکر نکن همه شوق و استعدادت
شد تدوین خوب فیلمهای گاهی بد این و آن برای گذران!
بزرگداشت هر فیلمساز ساختن فیلم دیگری است
فکر کن که کوتاه نیامدی / و آنچه ساختی بیآبرو نبود
فکر کن نمونهای! / عشق فیلمی که فیلمسازی را بلد است و حواشیاش را نه!
و آنچه هست –افسوس- سراسر حواشی است! / بزرگداشت هر فیلمساز بهتر
بزرگداشت سینمای بهتر است! / شادباش مرا بپذیر
چرا امیدوار نباشم که فیلم دیگری بسازی
ماهایا پطروسیان و ماجرای مسلمان شدنش
ماهایا پطروسیان از بازیگران محبوب سینمای ایران به شمار می آید که توانست در حد یک ستاره در سینمای ایران بدرخشد، وی متولد ۱۳ دی ۱۳۴۸ خورشیدی است. پطرسیان با فیلم عشق و مرگ به سینما معرفی شد و بعد از آن با بازی در فیلمهایی مانند دیگه چه خبر؟ و پرده آخر حسابی مشهور شد و تبدیل به یکی از محبوبترین بازیگران دهه ۷۰خورشیدی شد چنانکه بازیهای او در غالب نقشهای طنز به دل بسیاری از مخاطبان نشست.
برخی از سایتهای اینترنتی و نشریات خبر مسلمان شدن این بازیگر را منتشر کردند. این نشریات نوشته بودند که این بازیگر در پی ازدواج با یک جوان مسلمان به دین اسلام روی آورده است. او همچنین به برخی از خبرنگاران گفته بود که از مدتها پیش برای باقی ماندن در مسیحیت یا گرویدن به اسلام در تردید بودم که با توجه به ازدواج با یک مسلمان از این تردید خارج شده و مسلمان شدم. حالا او با یک جوان ایرانی مسلمان که هنرمند هم نیست ازدواج کرده است. وی در ابه این ازدواج چنین می گوید: تابستان سال ۱۳۹۳ خورشیدی به دین اسلام گرویدم و دلیلش هم این بود که همسرم یک مسلمان بود و من ترجیح دادم که مسلمان شوم. من از دین اسلام خیلی دور نبودم، و سالهاست که با این دین مانوسم در مدارس ایرانی و مسلمانان درس خواندم و دوستان مسلمان هم داشتم و با افراد مختلفی در ارتباط بودم و بیشتر با ایرانیهای مسلمان سروکار داشتم تا ایرانیهای ارمنی. ضمن اینکه شخصا مذاهب و ادیان الهی را از هم دور و متفاوت نمیبینم چون در نهایت تمام مذاهب مهم و اصلی دنیا یک حرف زدهاند و چندان فرقی با یکدیگر ندارند. خانواده ام نسبت به مسلمان شدنم واکنش خاصی نداشتند؛ چون خانوادهام، همسرم را خیلی دوست داشتند ضمن اینکه خانوادهام، افراد متعصبی نیستند و بیش از همه برایشان انسانیت مهم است. من سالها با مسلمانان در ارتباط بودم و نظر خانوادهام در این رابطه مثبت بود. الان تعداد ارامنه در ایران کم است و من هم با تعداد اندکی از ارامنه ارتباط نزدیک دارم و همان کسانی را هم که میشناسم تبریک گفتند و عکس العمل خاصی نشان ندادند.
نظر شما