در این نوشتار قصد داریم با استفاده از سه رویکرد ساختاری، نسلی و نگرشی- رفتاری به این سوال پاسخ دهیم که وضعیت ادغام اجتماعی مهاجران افغانستانی در جامعه ایران چگونه است؟
تجربه چهار دهۀ زندگی مهاجران افغانستانی در ایران تغییرات زیادی برای آنها در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی بههمراه داشته است. مقایسه وضعیت افغانستانیها در ایران با همتایانشان در افغانستان این تغییرات را بهخوبی نشان می دهد. با این وجود، بسته به سیاستهای دولتی در ارائه خدمات و پذیرش مهاجران در برخی حوزهها، نظیر آموزش و بهداشت، ادغام مهاجران با سرعت قابل توجهی همراه بوده است و تغییرات رخ داده بسیار محسوس است. اما در سایر حوزهها و قلمروها نظیر تابعیت، اشتغال و بازار کار، مهاجران الگوی ادغام ناقص و جزئی داشتهاند.
بررسی تفاوتها و نابرابریهای اقتصادیـ اجتماعی مهاجران افغانستانی با جمعیت بومی ایرانی نشان میدهد که مهاجران افغانستانی از نظر اقتصادی و اجتماعی بهطور ضعیف در ساختارهای جامعه ایران ادغام شدهاند. عدم اعطای تابعیت، شهروند درجه دوم تلقی شدن، سطوح تحصیلی و شغلی پایینتر، فقر نسبی، استانداردهای پایین مسکن و زندگی، وضعیت بهداشتی پایینتر، سکونت در محلّات حاشیهنشین شهرها، و غیره، نمادها و شاخصهای بارزی از ادغام ساختاری جزئی یا ناقص افغانستانیها در جامعه ایران میباشند.
با این وجود، جامعه مهاجران افغانستانی یکدست نبوده و تنوع زیادی در بین آنها وجود دارد. یکی از تفاوت های درون گروهی مربوط به وضعیت نسل های مختلف مهاجران در جامعه ایران است. اجتماع افغانستانیها در ایران یکدست نبوده و در درون آن تفاوتهای نسلی چشمگیری بهلحاظ ادغام اجتماعی وجود دارد. نسل دوم مهاجران (متولدین در ایران) از موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی بالاتری در مقایسه با نسل اول برخوردار بوده و بهتر در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران ادغام شدهاند. همچنین، نسل دوم مهاجران بخاطر ادغام آموزشی بیشتر از یکسو، و تجربۀ فرایندهای جامعهپذیری و فرهنگپذیری در جامعه ایران از سوی دیگر، بیشتر در معرض تغییرات گسترده ایدهای، نگرشی و رفتاری قرار گرفته و در نتیجه همگرایی بیشتری با جامعه ایران پیدا کرده است تا جایی که هنگام بازگشت به افغانستان ایرانی گک و غریبه مخاطب قرار می گیرد و در آنجا نیز طرد می شود و این نسل امروزه مصداق بارز از اینجا رانده و از آنجا مانده و سرگردان میان دو هویت ایرانی و افغانستانی میباشد.
با این حال، نسل دوم افغانستانیها در ایران نیز گروهی همگن و یکدست نبوده و علاوه بر تفاوتهای درون نسلی در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در میان این گروه، تنوعی از الگوها و استراتژیهای ادغام بر اساس میزان تعلّق و وابستگی به اجتماع ایرانیها و افغانستانیها در حوزهها و قلمروهای مختلف زندگی (نظیر شبکه و تعامل اجتماعی، هویت و تعلّق اجتماعی، زبان و لهجه، الگوهای مصرف فرهنگی و محصولات رسانهای، ارزشها و الگوهای رفتاری، برون ازدواجی با ایرانیها، بازگشت و برنامه برای آینده) در میان نسل دومیها وجود دارد. "ادغام" نخستین و شایعترین الگوی سازگاری در میان جوانان نسل دوم افغان است که در آن تعلّق و وابستگی به هر دو جامعه و اجتماع ایرانی و افغانستانی وجود دارد. "جداییگزینی" دومین الگوی سازگاری در میان جوانان نسل دوم است. در این الگو، افراد به حفظ هویت و سنّتهای فرهنگی و تعاملهای درونی با اجتماع خود پرداخته و تمایلی به پذیرش فرهنگ و تعامل با جامعهی میزبان ندارند."همانندی" سومین الگوی ترجیحی ادغام است که در آن برخلاف جداییگزینی، افراد از اجتماع قومی خود جدا شده و تعلّق و وابستگی بیشتری نسبت به جامعه میزبان پیدا کردهاند. "حاشیهنشینی" الگوی کمتر ترجیحی سازگاری در میان نسل دوم افغانها بوده است که در آن افراد تعلّق و وابستگی به هیچکدام از اجتماعهای قومی و میزبان ندارند. انتخاب هرکدام از این الگوها بهویژه الگوی ادغام نوعی واکنش عقلانی به شرایط اجتماعی محیط پیرامون و موقعیتهای ساختاربندیشده اجتماعی محسوب میشده است.
بنابراین، تحولی در حوزه های اجتماعی و فرهنگی در میان مهاجران افغانستانی در ایران در حال رخ دادن است. موتور این تغییر و تحولات نسل دوم مهاجران هستند. در این فرایند، همراه با افزایش ادغام ساختاری یا ادغام اقتصادیـ اجتماعی در جامعه ایران، تفاوتها و واگراییها کاهش یافته و در مقابل همگرایی نسبی با هنجارها و رفتارهای جامعه ایران ایجاد میشود.
این شرایط، اهمیت سیاستگذاری و برنامهریزی مبتنی بر شواهد علمی، تغییر قوانین و برداشتن محدودیت های ساختاری و تغییر نگاه مسئولین و مردم به مهاجران افغانستانی را در چارچوب پارادایم مهاجرت به عنوان فرصت را اجتناب ناپذیر می سازد.
نظر شما