این کتاب به همت حوزه هنری استان سمنان و توسط انتشارات زمزم هدایت منتشر و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب داستانهای عامیانه استان سمنان مجموعهای در دو دفتر شامل افسانهها و قصههای استان، به قلم محمد اسماعیل حاجی علیان نویسنده اهل شهرستان مهدیشهر مشتمل بر دو فصل منتشر شده که فصل نخست آن تحت عنوان دفتر اول ۵۵ داستان و افسانه دارد.
دفتر نخست این مجموعه دارای داستانهایی مانند رفیق دستم را ببند، گاو زنپدر، نارنج پادشاه، شاهعباس، عباس چهلتکه، گالش، محمد ملک، هفت برادر، شاهزاده دو دختر، پوست جادویی، جاسوس، کرهاسب و دو برادر است که به نوعی گردآوری افسانههای فولکلور محسوب میشود.
اثر حاجیعلیان را میتوان برعکس رمانها و مجموعه آثار دیگری که از او منتشرشده، یک کتاب تحقیقاتی نامید که بهصورت میدانی جمع و درآوری و در آن سعی شده بهاختصار افسانههای دیار قومس معرفی شود.
هرچند برخی از این افسانه مانند حسنکچل، تنها مختص به استان سمنان نبوده و دیگر استانها نیز داعیهدار آن هستند اما تلاش حاجی علیان در راستای گردآوری افسانههای محلی ستودنی است.
نویسنده همچنین سعی دارد گستردگی داستانها و افسانههای بومی و محلی را در دسته بندی خاص بگنجاند که این امر ارزش کار تحقیقاتی و میدانی او را افزایش داده است.
نویسنده در کتاب دستهبندی محتوای کتاب را این چنین آوردهاست: قصههای ایرانی که زاده تخیل قصهگویان ایرانی بودهاند، قصههایی که اصل و ریشهای هندی دارند و از زبان سانسکریت ترجمه شدهاند، قصههایی که منشا حماسی و ایران باستان دارند، قصههای دینی و مذهبی و در نهایت قصههایی که موضوع آنها یک اخلاق حسنه یا تربیتی است که سینه به سینه نقل میشود.
بخشی از کتاب
شاهزاده و دختر/ این افسانه در باور عامه مردم شهرستان شاهرود و روستای قلعه آقا میباشد و راوی آن خانم فاطمه اشرفی بوده است. از دسته داستانهای عامیانه حکمت آموز است که با حضور دیوان و پریان میباشد و از این باب در زمره داستانهای جادویی نیز قرار میگیرد که برای بالابردن دقت و کنجکاوی، زیرکی را در نوجوانان ترغیب مینماید.
با این پیام مستتر در متن داستان عامیانه که به نوعی پرورش کودکان و نوجوانان همراه با آموزش است به خصلتهای روانشناختی انسانها اشاره دارد و از این لحاظ شایسته دقت نظر بیشتری از سوی مخاطبانش میباشد.
قسمتی از متن افسانه: یکی بود یکی نبود، در روزگاران قدیم هیزمشکن پیری زندگی میکرد، که سه دختر زیبا به نام های: ماه طلعت، ماه منیر و مهرنگار داشت. ماه طلعت و ماه منیر به خاطر زیباییشان بسیار به خود مغرور بودند و هیچکس آنها را دوست نداشت. اما، مهرنگار با وجود زیبایی فوق العادهاش خیلی مهربان و خوش قلب بود و همه او را دوست داشتند.
کلبه هیزم شکن و دخترانش در نزدیکی جنگل بزرگ و سرسبز بود هیزم شکن هر روز صبح بعد از طلوع خورشید مقداری نان و پنیر در کولهپشتیاش میگذاشت و همراه الاغش برای آوردن هیزم به جنگل میرفتند. بعد از جمع کردن هیزم آنها را به شهر میبرد و در آنجا میفروخت و به این ترتیب زندگی ساده و آرامی را به همراه دخترانش میگذراند. همسر زیبا و مهربانش، سالها پیش، درگذشته بود و او را با این سه دختر، تنها گذاشته بود.
درباره نویسنده
محمداسماعیل حاجیعلیان متولد ۱۳۵۹ در شهرستان مهدیشهر(سنگسر) و دارای مدرک کارشناس ارشد حفاظت و مرمت اشیاء تاریخی و فرهنگی است.
مجموعه داستانهای قربونی، آدمک چوبی سوت بلبلی، آب مسموم است سی و یک روز و پنج انگشت، رمانهای سمفونی بابونههای سرخ، مقام گورخانه از جمله تالیفان این نویسنده است.
۷۳۵۹/۶۱۰۳