به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ مرتضی احمدی متولد ۱۳۰۳ خورشیدی، علاوه بر بازیگری، به دوبله و خوانندگی نیز می پرداخت. او که علاقمند به فرهنگ کوچه و بازار تهران قدیم بود، پیش از انقلاب صدها ترانه ضربی (رو حوضی) به سبک ترانههای ضربی تهران قدیم خواند و آلبومی شامل ترانههای محلی تهران نیز با صدای خود منتشر کرد. او با همین سبک، ترانه تیتراژ فیلم حسن کچل ساخته علی حاتمی را اجرا کرد.
این هنرمند ایرانی برای نخستین بار به سبک بیات تهران در پیش پردهها آواز خواند. احمدی در ۱۳۲۳ خورشیدی در رادیو تهران (چندی بعد در رادیو ایران و بعد از آن در رادیو و تلویزیون ایران) به فعالیت مشغول شد تا برنامههای کمدی اجرا کند. در دورههای مختلفی در رادیو کار کرد و از جمله تیپی به نام بابا جاهل گریان اجرا کرد و به سبکهای مختلف ترانه و آواز خواند. در فروردین ۱۳۵۳ خورشیدی نقش اول سریال پربیننده هردمبیل، نوشته پرویز خطیبی را بازی کرد همچنین در نظرخواهی از مردم در ۱۳۵۶ خورشیدی بهعنوان محبوبترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد.
وی در ۱۳۲۶ گوینده فیلمهای خارجی شد و از اعضای اولیه انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم (تأسیس در ۱۳۴۲) بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی احمدی بازیگری را کنار گذاشت و به مدت هفت سال به اهواز رفت اما پس از بازگشت به تهران از نو کار بازیگری را در سریالی تلویزیونی به نام تکمضراب از سر گرفت. از سریالهای تلویزیونی دیگری که بازی کرده است میتوان از سلطان صاحبقران، هفت شهر عشق (۱۳۵۶)، آئینه و زیر بازارچه (۱۳۷۷، رضا ژیان) نام برد.
در فروردین ۱۳۴۹ خورشیدی نیز احمدی به دعوت علی حاتمی ترانه عنوانبندی فیلم حسن کچل را ضربیخوانی کرد (که به نام روحوضی نیز شناخته میشود). در همین سبک در ۱۳۲۸ خورشیدی پنج صفحه موسیقی برای یک شرکت انگلیسی ضبط کرد. مرتضی احمدی بیش از ۴۰۰ ترانه ضربی و ۱۵۰ ترانه فکاهی خوانده است، این ترانه ها از نوشتههای نصیریفر نویسنده کتابی است به نام مردان موسیقی سنتی و نوین ایران که بیشتر کارهای موزیکال مرتضی احمدی از آن کتاب گرفته شده است. او که به عنوان استاد مسلم فرهنگ کوچه بازار تهران قدیم شناخته میشد، ۲ آلبوم را با نام صدای طهرون قدیم منتشر و در آنها ترانههای روحوضی قدیمی را اجرا کرده بود. از ماندگارترین آثار احمدی میتوان به کار صدایی (نوعی دوبله) وی در مجموعه پینوکیو اشاره کرد که در آن در نقش روباه مکار صداپیشگی کرده است. آرایشگاه زیبا، کت و شلوار خواستگاری، دانیومن و... از کارهای تلویزیونی مرتضی احمدی است. وی در انیمیشن شکرستان هم صداپیشگی کرده است.
مرتضی احمدی در مصاحبهای با یکی از روزنامه ها خود را مردی بسیار آرام توصیف کرده بود که هرگز زیادهخواه نبوده است. او ادامه داده بود: برای اینکه یک نقطه سیاه در زندگیام نداشتهام که آرامش مرا برهم بزند. بسیار مرد آرامی بوده و هستم. از فضای خانوادهام لذت میبرم. بچههای خیلی خوبی دارم. من دغدغهای در زندگیام ندارم که بخواهد حال و احوالم را بر هم بزند. من راحتم و همه اینها به خاطر این است که در روزهای زندگیام، پاک زندگی کردهام.
احمدی در پایان این گفتگو به جوانها برای اینکه دوران پیری آرامی داشته باشند و احساس خوشبختی کنند، توصیه کرده بود: میگویم باباجان! بد وجود ندارد. افکار و حال بد را دور بریزید. سلایق متفاوت است، اما شما بدبین نباشید. بدیها را نبینید. کمبودها و کسریها را نبینید. اینها عذابآور هستند. هر چیز عذابتان میدهد را نبینید. سعی کنید با تکیه بر خوبیها روزگار را بگذرانید. زندگی را سخت نگیرید، خوب و بدش میگذرد.
پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا همزمان با دهم آبان سالروز تولد مرتضی احمدی بازیگر سینما و تلویزیون، صداپیشه و خواننده به بررسی فرهنگ فولکلور ایرانی در آثار مکتوب و شنیداری وی پرداخته است:
کهنههای همیشه نو
کهنههای همیشه نو در واقع مجموعهای است فراهم آمده از اشعارِ ترانههایی که در نمایشهای شادیآور موسوم به تخت حوضی یا روحوضی اجرا میشده است. همچنین نت های تنظیمی برخی از ترانه ها، واژه نامه توضیحی مربوط به اصطلاحات هنر تخت حوضی و نیز عکس برخی از هنرمندان قدیمی نیز به پیوست کتاب آمده است. کتاب در چهار بخش کلی تنظیم شده است :
بخش اول ترانه های عروسی
بخش دوم ضربی های سرگرم کننده
بخش سوم ضربی های طنز اجتماعی
و بخش چهارم ترانه های شادی بخش سنتی
تا اواخر دوران قاجار نمایشهای شادیآور خاص خانوادههای متمکن و به اصطلاح اشرافی بود که برای تعیش و سرگرمی خویش، بازیگران یا تقلیدچیها را به خانه میخواندند و در گوشهای از تالار بزرگ خانهشان صحنه نمایشی ترتیب میدادند. مردم نیز گاه به گاه در قهوهخانهها به تماشای نمایشهای شادیآور مینشستند. در اواخر دوران قاجار کار نمایش در خانهها به تدریج گسترش یافت و مردم عادی نیز برای جشنهای خود از قبیل جشن عروسی، ختنهسوران و… گروههای نمایشی را به خانه دعوت میکردند. صحنه نمایش در این خانهها حوضِ وسط حیاط بود که روی آن را با تکههای بزرگ تخته میپوشاندند و روی تختهها قالی یا گلیم میانداختند. بازیگران نیز به ترتیب اجرای نقش روی این حوضِ تختهپوش میرفتند. نام «تخت حوضی» یا «روحوضی» نیز به همین سبب به این گونه نمایشها اطلاق شد.
صدای تهرون قدیم
این مجموعه، دربردارنده تعدادی از ترانههای عامیانه رایج در فرهنگ و جامعه تهران قدیم است که مرتضی احمدی در سالهای پایانی عمر خود آنها را دوباره خوانی و روایت کرد تا فراموش نشوند. شناخت مرتضی احمدی از فرهنگ تهران قدیم؛ موجب شده تا فرهنگ فراموش شده تهران بار دیگر با زبانی شیرین و طنزآلود شنیده شود. صدای تهرون قدیم در چهار مجموعه صوتی به صورت ریتمیک و با صدای گرم و دلنشین مرتضی احمدی تولید شده است.
در این ترانه ها زندگی روزمره تهرانیهای معمولی مثل شاطر علی ممد، فاطی جون، والده مش ماشاءالله و … در سالیان دور روایت شده؛ از حمام رفتن و عروسی و عید نوروز با حاجی فیروز و مبارک گرفته تا رفتن به نانوایی و دعوا با مادرشوهر و هَوو و گرانی مواد غذایی و شرح عاشقی ای حبیب من ای طبیب من، عشق روی تو شد نصیب من.
پرسه در احوالات ترون و تِرونیا
مرتضی احمدی با عشقی که به تهران قدیم داشت روایتهای بسیاری چه در قالب موسیقی و چه در قالب کتاب از تهران منتشر کرده است. او در پیشگفتار این کتاب نوشته است: ۸۵ سال پیش پا تو این دنیا گذاشتم، پدربزرگم تو بازار ترون حجره داشت و پدرم تو سبزیکاری امین الملک سقط فروشی. مادربزرگم، پدربزرگم، پدرم، مادرم، زنم و خیلی از کس و کارام تو همین ترون زندگی کردن و تک تکشون زیر خاکش جا خوش کردن. اگه من از زادگاهم و برو بچه هاش میگم بهم ایراد نگیرین. آخه من دلبسته این سرزمینم. تو پایین پاییناش چش به دنیا واکردم، خب ریشهم تو این خاک گیره. تو خاک و خل هاش پا به زیمین زدم و قد راس کردم و جون گرفتم. تو مکتبخونهش حرف زدن و زندگی کردنو آموختم، قاطی مشتیهاش و جوونمرداش لولیدم و سرد و گرم روزگارو مزه مزه کردم، بلت شدم که واس چی باد گریه کنم و برا کی خنده کنم. این اونا بودن که بهم یاد دادن آدم باشم، رو دیوارای کاگلیش خط و ربط زندگی رو واسهم نقاشی کردن و زیرش ترانه محبت و مهربونی رو واسهم زمزمه کردن. این اونا بودن دَسَّمو گرفتن و ایستادگی یادم دادن، این اونا بودن شیره جونم شدن که جلو هیچ ناجوونمردی به تمنایی دس پیش نبرم و سر فرود نیارم، تو کوچه پس کوچه هاش، سر گذراش، زیر بازارچه هاش، دور و ور دروازه هاش معرفتو یاد گرفتم، این اونا بودن که منو تو خودشون را دادن و از خودشون دونسن، زیر بال و پر مو گرفتن و پروازو بهم تعلیم دادن، پس اگه دس به قلم بردم و از اونا گفتم و رو کاغذ ریختم به خاطر خودشون بود، فقط ادای دین کردم.
مردی که هیچ بود
مردی که هیچ بود داستانی است از زندگی مردمانی از تهران قدیم که با خواندن آن کوچه پس کوچههای تهران با تمامی زندگی صمیمانهای که در آن جریان داشت به تصویر کشیده میشود. این کتاب از جمله آثار نوشتاری احمدی به شمار می آید که پس از مرگ وی در آذر ۱۳۹۳ خورشیدی رونمایی شد. ناصر تکمیل همایون جامعهشناس و تاریخنگار ایرانی در رونمایی کتاب مردی که هیچ بود درباره مرتضی احمدی میگوید: خانواده مرتضی احمدی اصالتا تفرشی بود. سابقه حضور این تفرشیها در تهران به عهد فتحعلیشاه و حتی عهد کریمخانی میرسد. در آن زمان که تعداد باسوادهای هر ایالت به اندازه انگشتان دست بود، منطقه تفرش، آشتیان و گرکان تعداد بیسوادهایش به انگشتان دست میرسید. از دوره فتحعلیشاه به بعد سیاست فرهنگی دولت قاجار مبتنی بود بر جذب این طبقات باسواد و تحصیلکرده و سکنی دادن آنان در گوشه و کنار شهر تهران. به این ترتیب بسیاری از مستوفی الممالکها و منشی الممالکهای قاجار و پهلوی اول همین تفرشیها بودند. این تفرشیها در همه زمینهها جلودار بودند. ما دانشجو که بودیم مرحوم عبدالعظیم خان قریب استاد گرامر ما بود و ما آن چنان او را احترام کرده و دوست میداشتیم که قبل از رسیدن اتومبیل شخصیاش به محوطه دانشگاه صف میکشیدیم وگاه برای باز کردن در ماشین برای وی و مشایعتش تا بالای پله، بچهها به جان هم میافتادند. خوب او یک گرکانی بود. مرحوم عبدالکریم قریب استاد مسلم و بدیل زمینشناسی ایران بود. جناب پروفسور حسابی و پدرشان هم از همین دست بودند. مرتضی احمدی هم در ادامه همین افراد است و این بار یک بچه ترونیه تفرشیالاصل پیدا و وارد عرصه مردمنگاری، مردمشناسی و آنتروپولوژی میشود!
من و زندگی
خاطرات مرتضی احمدی کتابی خواندنی است. روایتش از روزهای شیرین کودکی و دوران پرالتهاب جوانی هم جنبه دراماتیک و ملودرام دارد و هم ابعاد تراژیک تایخ معاصر را در ذهن متبادر می کند. در نیمه نخست کتاب، تمرکز وی روی توصیف زیباییها و سختیهای تهران قدیم در دهههای ۱۰ و ۲۰ خورشیدی و زندگی خود وی در آن روزها است و نیمه دوم به پیدایش برخی هنرها مثل ضربیخوانی و تئاتر در ایران میپردازد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: امروز که زیر سایه خیمه پیری دراز کشیدهام به روزهایی که جوان بودم و آرام و قرار نداشتم فکر میکنم. جوانی بودم شاداب و قبراق، خیلی قرص پا به زمین میکوبیدم، سرکش بودم؛ قلدر و جویای نام. هر بار که یاد آن وقتها میافتم، غم گذشته بیش از پیش جلوی چشمهایم جولان میدهد و سر به سرم میگذارد. ای کاش پدرم برایم شناسنامه نگرفته بود و سالهای عمرم گم بودند و تاریخ تولدم به من دهن کجی نمیکرد؛ چه بودم، چه کار میخواستم بکنم، به کجا رسیدم؟ چه روزهای سختی را از سر گذراندم، دل به هنری خوش کردم که در گذشته نه بازاری داشت و نه خریداری، ولی چه کنم که پا در رکابش داشتم.
فرهنگ بر و بچههای ترون
احمدی در کتاب فرهنگ بر و بچه های ترون، در سه دسته بندی کلمات ویژه، واژه ها و تعبیرات و اصطلاحات و ضرب المثل ها دست به نگارش زده است و به گفته خود، با تکیه بر تجربیات زندگی، حافظه و گپ و گفت های دوستانه با بچه محل های اصیل تهرانی اش، این مجموعه را به عنوان فرهنگ واژه گرد آورده است. البته گویی این کتاب بیش تر از فرهنگ واژه بودن، مجموعه نه چندان کامل از واژه هایی است که گاه با تفاوت دار بودن لهجه تهرانی، آورده شده اند. وی در مقدمه کتاب آورده است: زبان تهرانی زبانی است جذاب و شیرین و همه پسند و همه گیر که در این شخصیت ۷۰ سال اخیر به همه جا نفوذ کرده و در آینده نیز به نفوذش می افزاید و به همه جا سرک می کشد. اگر این حرکت تداوم خود را حفظ کند-که می کند-شاید ۱۰۰ الی ۱۵۰ سال دیگر زبان تهران جایگزین سایر لهجه ها شود، اما خود بچه های تهران آن هنگام دیگر نیستند که برپایی امپراتوری زبانشان را جشن بگیرند. من برای جمع آوری فرهنگ برو بچه های ترون به یاری حافظه ام متکی بوده ام و گپ زدن با بچه محل های هم سن و سالم و بچه های اصیل تهران و یاداشت کردن نکاتی که در گفته هایشان می یافتم و امیدوارم که با این کار کمی از دینم را به زادگاهم ادا کرده باشم.
در بخشی از این کتاب که جنبه فرهنگ واژگان و لغتنامه دارد، آمده است:
کاسه چه کنم چه کنم دست گرفتن: کارها را خراب کردن و سپس دنبال راه چاره گشتن و از این و آن پرسیدن.
کاسه داغتر از آش: تقلای بیشتر از صاحب حق، جوش و جلای زیادتر از صاحب مال، دلسوزی بیجهت (همچنین: دایه دلسوزتر از مادر).
کچلک: فضول، مداخلهگر (همچنین: نخود هر آش، هرجا آشه کچلک فراشه).
کرباس محلّه: آن دنیا، آخرت، دنیای دیگر، دنیای ندیده و نشناخته.
گردن شکسته: بیچاره، بینوا، بدبخت.
گَز نکرده پاره کردن: ندانسته اقدام به کاری کردن، بیگدار به آب زدن.
لَر و لور: حاشیه گرد، سرگردان، دربهدر، بیکس و کار، بیخانمان.
مث پنجه آفتاب: خوش تن و بدن، خوش چشم و ابرو، خوشگل و زیبا.
مث سدِّ سکندر: استوار، قرص، مقاوم، پابرجا.
واسه لای جرز خوبه: آدم نالایق، بیعرضه، بیقابلیت و بیبو و خاصیت. (هیکلش به درد لای جرز میخوره).
منابع:
پرسه در احوالات ترون و ترونیا. تهران: هیلا، ۱۳۸۸.
پیشپرده و پیشپرده خوانی. تهیه و تنظیم نتها بهرنگ بقایی. تهران: ققنوس، ۱۳۹۳.
فرهنگ برو بچههای ترون. کلمههای ویژه، واژهها اصطلاحات و ضربالمثلهای تهرانی. تهران: هیلا، ۱۳۸۶.
مردی که هیچ بود. تهران: هیلا، ۱۳۹۳.
من و زندگی. خاطرات مرتضی احمدی. تهران: ققنوس، ۱۳۷۸.
نظر شما