۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۸:۱۸
کد خبر: 83567601
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

کلیاتی دربارۀ فیلسوف مسلمان، معلم ثانی، ابونصر فارابی

تهران- ایرنا- اولین و مهمترین گام در شناخت شخصیت هر اندیشمندی، مرور آثار فکری و قلمی اوست؛ مروری توام با آشناییِ در حد ممکن، با زندگی شخصی و تاریخی آن اندیشمند. فارابی، شارح ارسطو و فیلسوف شهیر مسلمان، هم از این قاعده مسثتنی نیست.

از زندگی و تحصیلات و به طور کلی از سرگذشت شخص فارابی (۲۵۹-۳۳۹ ه.ق) اطلاع چندانی در دست نیست؛ حتی به‌درستی نمی‌دانیم در چه سالی به دنیا آمده و در کجا وفات یافته است. گرچه مشهور این است که فارابی در هشتاد سالگی در دمشق دار فانی را وداع گفته و سیف الدوله بر جنازه او نماز خوانده است. روایاتی وجود دارد که طبق آن فارابی در سفر کشته شده است. آنچه می دانیم اینکه او در حوالی (۲۵۷ تا ۲۵۹) هجری قمری در وسیج نزدیک فاراب ترکستان (که بعدها نام اطرار بر آن نهادند) به دنیا آمده و پدرش مردی لشگری بوده و چنان که گفته اند تبار ایرانی داشته است. ابن‌ابی‌اصیبعه نوشته است که او قبل از آنکه به بغداد برود در فاراب شغل قضا داشته است. اگر این قول راست باشد، باید تحصیل فلسفه را دیر آغاز کرده باشد. قول مشهور این است که فارابی در حدود چهل سالگی به بغداد رفته و در این زمان از علوم صرف و نحو و فقه و حدیث بهره کافی داشته؛ ولی در منطق و فلسفه چیزی نیاموخته بوده است. طبق روایتی فارابی چون به بغداد وارد شده، زبان عربی را به‌خوبی نمی‌دانسته و نزد ابن‌السراج علم نحو می‌آموخته و در مقابل به استاد نحو خود منطق تعلیم می‌کرده است. این قول موجه به نظر نمی‌آید.

در هر صورت، فارابی در بغداد نزد متی‌بن‌یونس و در حرّان(و شاید هم در مرو) به انزوا و عزلت و تفکر می‌گذرانده تا اینکه به قولی به دعوت سیف الدوله حکمران شیعی مذهب حَلَب به آنجا رفته و تا آخر عمر در زمرۀ اهل علم و ادب دربار این امیر بوده است. چند سال پیش صلاح‌الدین‌منجد پژوهشگر لبنانی در یک سخنرانی در دانشگاه اهواز ایراد گفت: نسخه ای از شرح حال فارابی به دست آمده است که طبق آن مهاجرت فارابی از بغداد به سبب شیوع بیماری وبا در آن شهر بوده و فارابی به حلب رفته و با سیف الدوله در دمشق ملاقات کرده است.

محسن مهدی، محقق در باب آثار فارابی و مصصح کتاب الحروف وی، احتمال قوی داده این کتاب را فارابی در پاسخ ابوسعید سیرافی فقیه و متکلم و جدلی معاصر خود نوشته است. این ابوسعید، چنان که ابوحیان توحیدی حکایت کرده است، با متی بن بونس مناظره کرده و در مناظره بر پیر مرد منطق‌دان غالب شده است. اگر حقیقتاً کتاب الحروف در پاسخ ابوسعید یا با نظر به آرای او نوشته شده باشد (که این امر بسیار بعید به نظر می رسد؛ زیرا در هیچ اشاره ای به این بحث و نزاع و مناظره نشده است) قصد فارابی جز این نبوده که نشان دهد در مناظره ابوسعید و متی بن یونس نحو بر منطق و کلام بر فلسفه پیروز نشده است.

اطلاع ما از زندگی فارابی کم است. همین مقدار اندک اطلاعات هم به افسانه آمیخته شده است. ابن خلکان گفته فارابی هفتاد زبان می‌دانسته است که از جمله آنها زبان یونانی است. ولی فارابی مسلماً زبان یونانی نمی‌دانسته است؛ زیرا در ترجمه و بیان بعضی الفاظ و اصطلاحات یونانی، مثل سوفسطایی، چیزهایی گفته که اگر اندک آشنایی با زبان یونانی داشت، نمی‌گفت؛ اما ظاهرا زبان فارسی می‌دانسته و حتی دو رباعی فارسی به او منسوب است که یکی از آنها را به عنوان نمونه در اینجا می آوریم.

اسرار وجود خام و ناپخته بماند            و آن گوهر بس شریف ناسفته بماند

هر کس به دلیل عقل چیزی گفتند      آن نکته که اصل بود ناگفته بماند

چیزی که تذکره نویسان در آن اختلاف ندارند، این است که فارابی زندگی فیلسوفانه داشته و به ظواهر دنیا وقعی نمی نهاده و کسوت درویشان داشته و همه عمر در مطالعه و تحقیق و تأمل گذرانده است و در سال ۳۳۹ هجری قمری از دنیا رفته است.

آثار فارابی

برخلاف آنچه گاهی تصور می شود، تاریخ چندان در پی نگاه‌داشت حوادث جزئی و حفظ حوادث جزئی و امور خصوصی اشخاص و شخصیت ها نیست، بلکه امور پایدار در آن حفظ می‌شود. به عبارت دیگر، تاریخ خزانه‌دار امور ماندگار است. این قاعده مخصوصاً در مورد فارابی کاملا درست می نماید؛ یعنی اگر از زندگی خصوصی و گذران عمر فیلسوف خبرهای مؤثق و معتبر نداریم، کتاب‌ها یا بیشتر کتاب‌های مهم او باقی مانده و در دسترس ماست. شاید این کتاب‌ها را فارابی اواخر عمر نوشته باشد؛ اما آثاری که بیشتر و در جوانی نوشته دست ما نرسیده است. با توجه به اینکه او تحصیل منطق و فلسفه را قدری دیر آغاز کرده است، تعجبی ندارد تمام آثار خود را در مدت بیست سالی که در بغداد بوده و ۱۰ سالی که در شام به سر برده است، نوشته باشد. تذکره نویسان نوشته‌اند فارابی صاحب تعلیقاتی بر کتاب‌های ارغنون، طبیعت، علم کائنات جو، مابعدالطبیعه و اخلاق ارسطو بوده است که بعضی از آنها مفقود شده است. شاید بتوان گفت این آثار اهمیت آثار بعدی را نداشته و در حقیقت نوعی مشق فلسفه‌نویسی بوده است. شاید هم چون از کتاب‌های درسی و آثاری که به درخواست دیگران نوشته می‌شود، بیشتر محافظت می‌شود، این آثار اخیر بیشتر باقی مانده است. به هر حال از این جهت وضع فارابی با وضع استاد فیلسوفان ارسطو قابل قیاس است. بسیاری از آثار ارسطو هم مفقود شده، اما کتاب های درسی مهم او باقی مانده است. فارابی نیز شارح ارسطوست؛ اما شروح فارابی بر کتب ارسطو و از جمله تعلیقات او بر کتاب ارغنون به دست ما نرسیده است؛ ولی خوشبختانه آثار دقیق و منطقی او به دست ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی رسیده و مرجع و مأخذ آثار بزرگی مثل منطق، شفا و اساس الاقتباس شده و در زمان ما نیز باقی مانده است. البته وجود کتبی مثل اساس‌الاقتباس خواجه طوسی یا منطق شفا ما را از کتاب‌های فارابی بی‌نیاز نمی‌کند و چه بسا برای حل مشکلات منطق رجوع به کتب فارابی و مخصوصا کتاب الاوسط الکبیر(شرح القیاس و العباره) کارساز باشد. طبقه بندی آثار فارابی دشوار است؛ زیرا اگر از کتب منطقی و چند کتاب دیگر او بگذریم که وقف یک مطلب شده است، در کتاب های دیگر فارابی معمولا مسائل مابعد الطبیعه و اخلاق و سیاست آمده است. با این همه، آثار فارابی را در ذیل پنج عنوان می آوریم:

الف) کتب منطقی

۱. التوطئة فی المنطق (دنلپ لندن ۱۹۵۵)؛

٢. المدخل الی المنطق (تورکر آنکارا ۱۹۵۸)؛

۳. شرح کتاب معقولات ایساغوجی فرفوریوس (دنلپ ۱۹۵۶) (به نظر برخی این شرح اثر ابوالفرج بی طیب است)؛

۴. شرح کتاب مقولات (دنلپ ۱۹۵۸)؛

۵. تعلیقات آنالوطیقای اول ارسطو (شرح القیاس و العباره) (تورکر آنکارا ۱۹۵۸)

۶. کلام له فی الشعر و القوافی (آریری ۱۹۳۸) این کتاب را عبدالرحمن بدوی در سال ۱۹۵۳ در قاهره تجدید چاپ کرده است.

ب) نجوم و ریاضیات و موسیقی و طبیعیات

۱. کتاب فی الخلا (آیدین صابلی، آنکارا، ۱۹۵۱)؛

۲. کتاب النکت فی ما یصح و مالا یصح من احکام النجوم (لیدن ۱۸۹۰)؛

٣. کتاب الموسیقی الکبیر.

ج) مابعدالطبیعه

۱. اغراض مابعدالطبیعه ارسطو؛

۲. کتاب فی الواحد و الوحده؛

٣. کتاب فی العقل (این کتاب که معمولا در ذیل کتب طبیعی ذکر می شود بهتر است در عداد کتب مابعدالطبیعه قرار گیرد. (بیروت ۱۹۲۸)؛

۴. فصوص الحکم (بسیاری از پژوهندگان و شرق شناسان در صحت انتساب این کتاب به فارابی تردید کرده و بعضی نیز به ضرس قاطع این انتساب را نادرست دانسته‌اند).

نکتۀ دیگر این است که در کتاب های آرای اهل مدینه الفاضله و سیاساه المدنیه و عیون‌المسائل و بسیاری دیگر از کتاب ها فارابی مسائل و مطالب مابعد الطبیعه و فلسفه مدنی با هم آمده است. از آنجا که بعضی از این آثار بیشتر متضمن آرای سیاسی و مدنی است، بهتر است در دسته کتب مربوط به سیاست آورده شود و آنها که مطلب اصلی شان سیاسی نیست دقیقا در ذیل هیچ طبقه ای قرار نمی‌گیرند، جداگانه فهرست شود. 

د) کتاب‌های مدنی و سیاسی

۱. آراء اهل المدینه الفاضله؛

۲. فصول المدنی؛ ٣

۳. التنبیه علی سبیل السعاده؛

۴. تلخیص النوامیس؛

۵. فی المله الفاضله، کتاب الملّه؛

۶. فی تحصیل السعاده؛

۷. سیاساه المدنیة ؛

۸. مقاله فی السیاسه.

ه) کتاب های دیگر

۱. کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطاطالیس؛

٢. جواب مسائل سئل عنها؛

۳. عیون المسائل

۴. رد بر جالینوس؛

۵. رد بر یحیی نحوی؛

۶. رد بر محمد زکریای رازی؛

از چهار کتاب اخیر هیچ نسخه‌ای در دست نیست. اما ظاهراً در رسالات ردّ بر جالینوس و ردّ بر یحیی نحوی، فارابی از نظر ارسطو در مقابل رای یحیی ‌نحوی دفاع کرده و در رساله دیگر آرای رازی و ابن‌الرواندی در نبوّت را رد کرده است.

۷. رد بر ابن راوندی؛ ۸

۸. احصاء العلوم

۹. در باب فلسفه افلاطون؛ ۱۰

۱۰. درباره فلسفه ارسطو؛

۱۱. کتاب الحروف.

طبقه بندی علوم

دو کتاب فارابی، یعنی احصاء العلوم و کتاب الحروف از چند جهت قابل تأمل است و مقام فارابی را با توجه به اهمیت مضامین و مطالب این کتاب ها می‌توان دریافت. در اینجا نظر ما به کتاب احصاء العلوم است. بعضی محققان گفته‌اند فارابی با ارائه نظر جدیدی در باب علم و طبقه بندی علوم، معلم ثانی شد. این مطلب، چنان که خواهیم دید، به اعتباری موجه به نظر می رسد. ارسطو در جای جای آثار خود در باب اقسام علوم نکات و مطالبی گفته بود که محققان بعد از او آن نظرها را مدون کردند و بر حسب نظر استاد علم به دو قسم نظری و عملی و گاه به سه بخش نظری و عملی و شعری تقسیم شد و هر یک از اینها نیز شامل سه علم بود. فارابی اساس این طبقه بندی را بر هم نزد. ارسطو علوم نظری و عملی را شش علم الهی، ریاضی، طبیعی، اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدنی می‌دانست. در این شش علم فارابی اخلاق و تدبیر منزل را ذکر نکرده و در عوض علم زبان و علم منطق و علم فقه و کلام را در طبقه بندی خود آورده است. فارابی در احصاء العلوم، علوم را ترتیب ذیل آورده است. ۱. علم زبان؛ ۲. علم منطق؛ ۳. علم ریاضی؛ ۴. علم طبیعی؛۵. علم الهی؛ ۶. علم مدنی؛ ۷. علم فقه؛ ۸. علم کلام.

برگرفته از کتاب ما و تاریخ فلسفه اسلامی، رضا داوری اردکانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha