«استخوان» عنوان کتابی است که «نشر چشمه» امسال آن را منتشرساخته و نویسنده آن «علیاکبر حیدری» در ۱۸۶ صفحه داستان را روایت کرده است.
«لاله دهقانپور» منتقد ادبی است که این کتاب را نقد و واکاوی کرده و درباره آن چنین مینویسد: خردهروایتهای جذاب و مهیج این رمان، در کشاندن خواننده بهدنبال خودشان موفقند. چون مخاطب میخواهد بداند بعد از هر اتفاق نفسگیر، چه گرهگشاییای در انتظار او است.
«استخوان» سومین کتاب و دومین رمان علیاکبر حیدری است؛ داستانی که در یک روستای مرزی اتفاق میافتد. شخصیت اصلی داستان، کاوه، سربازی فراری است که به زادگاه پدریاش پناه میآورد تا هم از جنگ و خونریزی فرار کند، هم از عذاب وجدان خاطرهای دردناک که گریبانش را گرفته است. اما گرفتار مسئلهای شاید ترسناکتر از جبهه و جنگ میشود. او بهواسطهی شک دخترعمهاش به پدربزرگشان، ماجرایی غریب را تجربه میکند و این ماجرا، با فرازونشیبهای متعدد و متنوعش، تا پایان کتاب ادامه دارد.
زبان روان و خوشخوان داستان، خواننده را با خود همراه میکند. البته فقدان لحن شخصیتها و شبیه به هم صحبت کردنشان به زبان آسیب زده است. عدم مداخلهی راوی در روایت از دیگر ویژگیهایی است که مانع ملالآوری داستان شده. حضور کمرنگ راوی، داستان را با عملهای داستانی پیش میبرد و این همان شیوهای از داستانگویی است که بسیاری از خوانندهها میپسندند.
یکی از مهمترین دلایل بیعلاقگی بسیاری از مخاطبان ایرانی به داستانهای فارسی، کمبود ماجرا در داستانها و بیشتر پرداختن به ذهنیات است. اما علیاکبر حیدری موفق شده است در این رمان، بر عمل داستانی تمرکز کند؛ عملی جذاب که تعلیق ایجاد میکند. البته ضعفهایی مثل شخصیتپردازیهای ضعیف، فضاسازی کمرنگ، بعضی گرهگشاییهای باورناپذیر و نپرداختن به چرایی اتفاقات، قوت و تأثیر لازم را از ماجراها گرفتهاند.
داستان در یک روستای مرزی اتفاق میافتد؛ جایی نزدیک به کوه تفتان، در استان سیستان و بلوچستان. خانهای در یک مزرعه، زیرزمینی مخوف و کلبهای ترسناک، مهمترین مکانهای وقوع ماجراها هستند. اما متأسفانه با وجود اینکه چنین مکانهایی ظرفیت بالایی برای ایجاد هیجان دارند، فضاسازی ضعیف و خالی بودن روایت از رنگوبوی مکان داستان، میان خواننده و عمل داستانی فاصله میاندازد. درصورتیکه خواننده باید موقع خواندن یک رمان پلیسیـجنایی، خودش را کاملاً در کنار شخصیتهای داستان حس کند و از نزدیک شاهد این باشد که آنها چه میکنند و چه حسی دارند.
این شخصیتها و موقعیتهای پیچیده هستند که تریلر را تشکیل میدهند؛ و در رمان «استخوان»، پدربزرگ کسی است که با اعمال مخوفش، داستان را مهیج کرده است. اما همهی چیزی که ما میبینیم، نتیجهی رفتارهای او است و نه ریشهی کنشهایش. یکی از جذابترین بخشهای رمانهای پلیسیـجنایی، وقتی است که انگیزهها مشخص میشوند. در این رمان ما هرگز نمیفهمیم چه پیشینهها و خصوصیات روانشناختیای از باباخان یک جنایتکار ساختهاند و فقط شنوندهی اعترافات او هستیم. البته شخصیتپردازی سطحی هم از دیگر عواملی است که چرایی اتفاقات را گنگ کرده است.
داستانهای پرماجرا نیازمند گره هستند. راوی «استخوان»، با انداختن یک گره جذاب به جان روایت، از همان ابتدای داستان و ماجراهای پیدرپیای که در ادامه روایت میکند، خواننده را به خواندن داستان تا صفحهی آخر، ترغیب میکند. گرهگشایی در داستانهایی ازایندست، اتفاق مهمی است و کیفیت داستان وابستگی زیادی به نحوهی این گشایش دارد.
خواننده وقتی راضی میشود که در یک داستان مهیج و پر از سؤال، پاسخهایی منطقی دریافت کند. اما اتفاقاتی که در پایانبندی «استخوان» میافتند، ماجراهای جذاب پیش از خود را حیف میکنند. ریتم در صفحههای پایانی داستان، بیشازحد سرعت میگیرد و اتفاقاتی غیرمنطقی، پایانبندی را گنگ و ناگهانی میکنند. حضور ماهاتون، خدمتکار خانهی بابا خان، در زیرزمین، دیالوگهای میان او و پدربزرگ، فرار سریع پدربزرگ با وجود درد پا و آسیبهای جسمی که در مدت زندانی شدن در زیرزمین دیده، تغییر رفتار ماهاتون و هدایت شدن کاوه بهسمت قبرستان توسط او، گرههای پیشین داستان را در چند صحنهی شتابزده به نتیجه میرسانند.
توجه علیاکبر حیدری به داستانگویی و ماجراسازی قابلستایش است. در زمانهای که بسیاری از کتابهای داستانی پس زده میشوند، او موفق به خلق رمانی شده که در عین عامهپسند نبودن، خواننده را سرگرم میکند. اما ضعف در بعضی عناصر داستانی، رمان را از جایگاهی که شایستهی آن است، پایین کشیده. شاید بتوان گفت «استخوان» برای قرار گرفتن در این جایگاه، تنها به یک یا دو بار ویرایش نیاز داشت.
نظر شما