بامدادان وقتی «حاج قاسم» پرکشید، اسرافیل در صور دمید؛ آتش به جان عاشقان افتاد، رستاخیز در عالم بپا شد؛ مردم فوج فوج گرد هم آمدند و پرچمهای عزا این بار به استقبال ایام فاطمیهای رفت که بی حضور «سردار» برگزار میشود.
وقتی با خط خود تنها چند ساعت پیش از دیدار معبود خویش نوشت «خدایا مرا بپذیر» میدانست زمان پر کشیدن است و همانطور که خواسته بود، همان دیداری شد که «موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود».
شامگاه پانزدهم دی ماه بود که «حاج قاسم» برای وداع با خانواده، یاران و همشهریانش به تهران آمد؛ او سالها ساکن این شهر بود اما حضور مستمرش در جبهههای نبرد و مقاومت، او را با خاک جبههها بیشتر از این شهر مانوس کرده بود.
امروز در هنگامه بامدادان وقتی هنوز آفتاب صبح بر سر شهر سایه نگسترانده و نبرد نور فلق و سیاهی شب به پایان نرسیده بود، مردان و زنان سیاهپوش از هر کوی و برزن به راه افتادند.
مقصد یکی بود؛ دانشگاه تهران؛ میعادگاهی که همواره لحظه وداع امت با اسطورههای خویش بوده و این بار نیز قرعه فال به نامش افتاده بود.
اندک اندک جمع مستان در همان حوالی ساعت هفت صبح جمع شد؛ خیابانهای منتهی به دانشگاه تهران هنوز یک ساعت مانده به آغاز مراسم رسمی قفل شد؛ جای سوزن انداختن نبود؛ عدهای شعار «حیدر حیدر» سر می دادند؛ گروهی نوحه می خواندند «علمدار نیامد....»؛ فریاد «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» هم لحظهای خاموش نمیشد.
گرمی اشک جوشیده از خون دلهای مردان و زنان بر صورتهای لاله گون از سرمای زمستان مدام می غلتید و راه تماشا را سد می کرد؛ اگر کسی فریاد می زد از غصهای بود که بر دلش سنگینی می کرد و اگر سکوت بود، زبانش قاصر از بیان حسرتی که بر دل داشت.
فریاد «انتقام» و «هیات من الذله» جمعیت زمانی پرشورتر از همیشه به آسمان بلند شد که «زینب سردار» برای مردم از پدرش گفت و انتقام خونش و راهی که در پیش روی جبهه مقاومت است؛ آنگاه که گفت «شهادت پدرم روزگار آمریکا را سیاه میکند».
هنگامی که نوبت به اقامه نماز با حضور رهبر انقلاب رسید؛ نفس ها در سینه حبس شد؛ چه کسی می دانست در قلب کسی که «حاج قاسم» خود را مرید و سرباز او می دانست از این هجران چه می گذرد.
آری اشک این بار نیز فاتح میدان بود. اشکهای رهبر انقلاب در میانه نماز و در هنگامه ای که برای «سرباز قاسم سلیمانی» و همرزمانش دعا می کرد جاری شد و همزمان نیز اندوه مردم گُل کرد و صدای گریههای اندوهناک آنان، روح فرشتگان «صف در صف» را آزرد. آنگاه که گفت «خداوندا تو در حالی آنها را قبض روح کردی که در راه رضایت تو در خون خود غلتیده بودند و در برابر تو به شهادت رسیده و برای تو، ای پروردگار کریم، در این راه با اخلاص بودند».
پس از وداع رهبر انقلاب با سرباز ولایت، تابوتهای مزین به پرچم ایران بر دوش ملت قهرمان بلند شد؛ ملتی که این بار باز هم حماسه آفرید؛ رستاخیز عظیمی که «صور سردار» به راه انداخت، امروز میلیونها نفر از اهالی تهران را به میدان آورد همانطور که در اهواز و مشهد جمعیتی میلیونی را شیدای خود کرد و پیش بینی می شود در قم و کرمان نیز چنین باشد.
این حضور و جوشش دریای ملت از چشمان دیگران نیز پنهان نماند و حتی رسانههای غربی نیز ناگزیر به اعتراف شدند؛ برخی آن را با حضور میلیونی مردم در زمان رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی در خرداد ۱۳۶۸ مقایسه کردند و برخی نیز اذعان کردند که تاکنون چنین جمعیتی را به چشم ندیده اند.
اهالی تهران امروز سربلند شدند؛ رسم ادب را در حق سرداری به جای آوردند که برای اسلام زیست، برای دفاع از اسلام نبرد کرد و جز با رسیدن به خدا آرام نشد.
نظر شما