'لاچین' عنوان اثری از یدالله منتظری لمراسکی است که شامل خاطرات، مقالات، داستانها، نامهها و سند و تصویرها است. لمراسکی معلم بازنشسته مازندرانی، پس از سالها تدریس در کلاس درس، در دوران بازنشستگی، این کتاب را به رشته تحریر درآورده است.
این فرهنگی بازنشسته، برای نوشتن داستانهای خود به میان مردم رفته و بسیاری از موضوعات داستانها، اتفاقهایی است که برای او رخ داده که به شکل داستان درآورده است.
لمراسکی در بخش 'در مکتب تعلیم و تربیت' عنوان کرده در سال ۱۳۱۳ در لمراسک به دنیا آمده که ابن اسفندیار در کتاب 'تاریخ طبرستان' خود از ان یاد کرده و امروز نام روستایی است که مرکز بخش کلباد شهرستان گلوگاه است.
وی لیسانس ادبیات فارسی را از دانشسرای عالی تهران کسب کرده و در بازیهای کودکانهاش، معلم بازی را از همه بیشتر دوست داشته و سرانجام در سال ۱۳۳۵به آرزوی دوران کودکی خود دست یافته است.
خانمناز، اسب قوچانی، لطف عزرائیل، اختلاط ۲ رفیق افیونی، سهراب، منشور ملا حیدر، حکیمه، ژاله هوشمند، ورزش عاطفه، عاقبت بخیری، هذیان ابراهیم، تجلیل ۲ قهرمان، خر بدشانس، نطق شیرین، گرگ چارهجو، لاچین، همسایهها، گلدان شکسته، دزد خانگی و گدای فیلسوفنما عنوان داستانهای لمراسکی در کتاب 'لاچین' است.
داستان لاچین که مرغ فدایی عشق است از سفر لمراسکی به ترکمنصحرا و آشنایی با معلم بازنشستهای شروع شده که مغازه قالیفروشی داشت. از فروشنده پرسیده چرا رنگ زمینه فرشها قرمز است، فروشنده در پاسخ، لمراسکی را به نزد پیری زندهدل برده تا داستان قرمزی رنگ زمینه قالی را برای او شرح دهد.
پیر برنا اینچنین تعریف کرده' در گذشتگان دور، دختری به نام سولماز، گوسفند سفیدی را در کنار رودخانه دیده و با خود گفته ای کاش میدانستم چوپان این گوسفند چه کسی است تا پشم سفید این گوسفند را بتراشد و برای فرشبافی به من بدهد، اراز چوپان در آن اطراف بوده و دلداده سولماز شده، اما دست روزگار، مانع رسیدن ۲ دلداده به هم شده تا اینکه حاکم ستمگر، سولماز را دید و خواستار او شد. سولماز از طریق پرنده فدایی عشق، پیام خود را به اراز میرساند و در نهایت لاچین، به دست حاکم از بین رفت و خون او بر زمینه سفید رنگ قالی سولماز پاشیده شد. از آن به بعد، دختران برای پاسداشت فداکاری لاچین، زمینه فرش خود را به رنگ قرمز میبافتند'.
نویسنده در این کتاب عنوان کرده' انگیزهام از نگاشتهها، کشف زیباییهای رفتاری مردم پیرامون زندگیام بود. با این تفکر، دنیای درونم را روشن و باصفا میساختم وگرنه زشتیهای دنیا و کجرویهای مردم دنیا و انسانهای دور و بر من بیشمار است. دیدن کجرویها سوهان روح و جان انسان هنرمند میشود و زبان و قلم انسان را به سمتی میکشاند که افسردگی و دلمردگی را رواج میدهد. من تعریف هنر را اینگونه میفهمم که باید زیباییهای دنیا را در برابر چشمان مردم به جلوه درآورم و دیدن زیباییها را در آن القا کنم'.
این اثر در ۳۳۶ صفحه و توسط نشر رسانش نوین، منتشر شده است.
نظر شما