تأثیر تنش میان ایران و آمریکا بر نظم‌ جهانی

تهران- ایرنا- اندیشکده آمریکایی «کارنگی» منازعه میان تهران و واشنگتن در اولین ماه سال جدید میلادی را «توفان ژانویه» خواند و به تحلیل تحولات و واکنش بازیگران مهم منطقه در این خصوص پرداخت.

تحولات نخستین ماه سال ۲۰۲۰ به ویژه برای منطقه خاورمیانه حکایت از آن دارد که سیاست‌های تنش‌آفرین ایالات متحده امیدها برای صلح را به خاموشی کشانده است. کاخ سفید در همان روزهای نخست سال در تصمیمی جنون‌آمیز سردار «قاسم سلیمانی» را در یک اقدام تروریستی در فرودگاه بین المللی بغداد به شهادت رساند. 

پیش از این رویداد، دولت «دونالد ترامپ» شرایط منطقه را با رویکرد «فشار حداکثری» علیه تهران به شدت مستعد تنش کرده بود. ترور فرمانده سپاه قدس درجه التهاب در منطقه را به نقطه جوش رساند و پس از آن جمهوری اسلامی ایران به اقدام کاخ سفید با موشک‌هایش پاسخ‌گفت. 

تارنمای اندیشکده «کارنگی» به بررسی تحولات میان تهران و واشنگتن در این دوره خاص پرداخته و چنین تحلیل‌کرده که بحران میان دو کشور در ژانویه ۲۰۲۰ به منازعه تمام‌عیار در خاورمیانه منتهی نشد اما شرایط نشان‌داد که روندهای گوناگونی در حال بازآفرینی نظم جهانی تازه‌ای هستند.

در بخشی از این گزارش آمده است: در این دوره روندهایی شکل گرفت که در خود نمودهایی از تشدید ملی‌گرایی در سیاست خارجی و دوری‌گزیدن از جنگ به نفع دوستان و متحدان به همراه داشت. این امور محرکی قوی برای محدودسازی ظرفیت‌ها جهت استفاده از نیروی نظامی و تشدید تنش‌ها بود ضمن اینکه اهمیت ارتباط میان دشمنان و ارجحیت ملاحظات سیاست داخلی بر دورنمای بلندمدت ژئوپلیتیکی را به نمایش گذاشت. اگر این روندها ادامه یابد ساختار دوقطبی مورد انتظار در سیستم جهانی بر پایه بلوک بندی‌های دوره جنگ سرد، شکل نمی‌گیرد؛ ساختاری که در چارچوب آن قدرت‌های بزرگ پی در پی برای دستیابی به امتیاز یا برتری بر رقیب تلاش می‌کردند.

اکنون مرکزیت تحولات در خاورمیانه است و این باعث‌شده تا همه امور در منطقه حتی چشم‌انداز قدرت در آن هم تحت تأثیر قرار بگیرد. طبق تحلیل این اتاق فکر آمریکایی، هر یک از کشورهای خاورمیانه با احتیاط با افزایش تنش میان ایران و آمریکا برخورد می‌کنند. در این فضا، اسرائیل ایران را دشمن مرگ‌آور خود می‌بیند و ایالات متحده را پشتیبان خود می‌داند. عربستان سعودی و دیگر پادشاهی‌های خاورمیانه هم پشت آمریکا جمع شده‌اند اما به واشنگتن اصرار نمی‌کنند تا حملات سختی را علیه ایران به راه اندازد.

عراق خود را در یک موقعیت خاص اما خطرناک می‌بیند که مقصد حملات هر دو طرف ایران و آمریکا قرار می‌گیرد. ترکیه که مشتاق برای تبدیل‌شدن به یک قدرت منطقه‌ای بلامنازع است، موضع کاملاً مستقلی را در پیش گرفت و ماهیت پیچیده روابط خود با ایالات متحده را به نمایش گذاشت، هرچند در ظاهر به عنوان یک عضو ناتو شناخته می‌شود.

ناتو هم با وجود حملات موشکی ایران علیه پایگاه‌های آمریکایی، از کنار صحنه به تماشا ایستاد. این حملات نتوانست ماده ۵ پیمان آتلانتیک شمالی که حمله به یک عضو را حمله به همه اعضا می‌داند، فعال کند. در حالی که بریتانیا و استرالیا با درگیری‌های خود مشغولند، تعدادی از شرکا در ناتو به سرعت اعلام کردند که نیروهای خود را از عراق خارج می‌کنند.

در جبهه دیپلماتیک نیز مهمترین متحدان اروپایی ایالات متحده، یعنی انگلستان، آلمان و فرانسه یک بار دیگر ناتوانی خود برای نقش‌آفرینی به مانند یک میانجی مستقل میان ایران و آمریکا را به نمایش گذاشتند. این در حالی است که کشورهای فوق از مدت‌ها قبل در آرزوی به سرانجام‌رساندن چنین وظیفه‌ای بودند. در واقع لندن، برلین و پاریس تنها توانستند نگرانی خود نسبت به پیامدهای منازعه ایران و آمریکا را اعلام کنند. به نظر می‌رسد این هم تلاشی بود برای نجات توافق هسته‌ای ایران که اساساً با خروج دونالد ترامپ از آن در سال ۲۰۱۸ باطل و بی‌اثر شد.

در شرق آسیا، ژاپن در قبال بحران میان تهران و واشنگتن، تصمیم خود را برای اعزام یک کشتی جنگی به خلیج فارس اعلام کرد. البته این اقدامی است که می‌تواند به عنوان گام کوچک دیگری از سوی توکیو برای تبدیل‌شدن به یک قدرت عادی تفسیر شود یعنی قدرتی که قادر به استفاده از نیروی نظامی است. هندوستان که صدها هزار نفر از شهروندان خود را در خلیج فارس برای کار فرستاده نیز با این معضل روبرو شد که کدامیک از دو طرف را انتخاب کند؛ همسایه مهم و پرنفوذ یعنی ایران یا ایالات متحده را که یک شریک دور اما بسیار مهم برای دهلی‌نو است؟ این کشور در شرایط تردید باقی ماند.

وضعیت میان ایران و آمریکا در ماه ژانویه در حالتی به پایان‌رسید که هر دو طرف به مثابه دوئل به مصاف هم رفته بودند. در این منازعه، نه تنها شرکا و متحدان آمریکا قدمی پیش نگذاشتند و خود را از تشدید تنش کنار کشیدند، بلکه رقبا و دشمنان واشنگتن نیز همین مسیر را در پیش گرفتند.

بر اساس تحلیل کارنگی، چین به عنوان مهمترین رقیب ایالات متحده، اقدام مهمی را انجام نداد و از هر دو طرف خواست تا خوددار باشند و از سطح تنش کم کنند. روسیه هم با وجود حضور عمیق‌تر در امور سیاسی و نظامی خاورمیانه، رفتار محتاطانه‌ای را اتخاذ کرد. مسکو و پکن از این فرصت برای ایجاد یک جبهه متحد علیه آمریکا استفاده نکردند و حتی روسیه نشان داد هیچ تمایلی برای ایجاد عرصه تازه تنش با واشنگتن ندارد. بیانیه‌هایی که از سوی وزارتخانه‌های امور خارجه و دفاع روسیه منتشر شد ضمن محکوم کردن ایالات متحده به خاطر اقدام علیه سردار سلیمانی، بیش از همه به روش این کشور در ترور یک مقام رسمی بلندپایه دولت خارجی در کشوری ثالث، انتقاد داشت و نه خط مشی‌های ایالات متحده.

این در حالی است همان زمان که جهان بر تقابل نظامی در خلیج فارس تمرکز کرده بود، مسکو اقدامی دیپلماتیک را در شرق مدیترانه در دستور کار خود قرار داد و تلاش کرد تا برنامه‌های موفقیت آمیز کرملین در سوریه را در لیبی نیز به اجرا در آورد تا هم به صلح و هم نفوذ خود در این کشور کمک کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha