محمود گلزاری نشست نقد فرزند پروری معاصر ایران در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را با حضور شماری از مربی های کانون با طرح پرسشی مبنی بر نقد نسبت به تربیت فرزندان در خانوادههای امروزی آغاز کرد، وی بعد از شنیدن نظرهای چند نفر از مربیان کانون، گفت: باید سراغ روشها برویم، در این زمینه نظریهای به نام وابستگی داریم. این نظریه زمینههایی را شرح میدهد که شخصیت بچهها را با هم متفاوت میکند.
گلزاری با اشاره به اینکه حضور مادر در دوران اول کودکی بسیار مهم است، توضیح داد: جان بالبی (روانشناس و روانکاو انگلیسی، ۱۹۰۷ تا ۱۹۹۰) روی نقش مادر بسیار کار کرد و میگوید اگر محبت مادر نباشد، بچه ضربههای جبرانناپذیری میخورد. او اسم نظریهاش را وابستگی گذاشت. او میگفت اگر دیدید کسی در بزرگسالی دچار مشکل است، ریشه این مشکل را در کودکی او جستوجو کنید. بعد از مدتی همکار او در هشت مرحله آزمایشی این نظریه را بررسی کرد.
این روانشناس با اشاره به تأثیر دوران کودکی در شکلگیری شخصیت انسانها گفت: ریشه بسیاری بیاخلاقیهای بزرگسالی را باید در کودکی جستوجو کرد. بسیاری از مسائلی که در رابطه با جنس مخالف در جامعه امروز با آن مواجه هستیم، ریشه در دوران کودکی دارد.
او در رابطه با ارتباطات جوانان امروزی در دنیا توضیح داد: یک عده به قصد ازدواج ارتباط برقرار میکنند. گروه دوم به قصد دوستی متعهدانه و گروه سوم، گروه بیبندبارهای تصادفی هستند که تمام رفتارهای جنسی پرخطر را انجام میدهند. شاید باورتان نشود ولی آمار ما در رابطه با گروه سوم در ایران بسیار نگرانکننده است.
روانشناسان این موارد را بررسی کردهاند و به دوران کودکی رسیدهاند. آنها متوجه شدهاند پایگاههای امن کودکان که باید در دوران کودکی شکل میگرفت، در مورد افرادی که رفتارهای پرخطر جنسی انجام میدهند، آسیب خورده است.
او با معرفی کتاب آیا تو آن گمشدهام هستی اثر باربارا دی آنجلیس (مشاور، نویسنده و سخنران آمریکایی) به عنوان یکی از کتابهای خوب که باید پیش از ازدواج خوانده شود گفت: این کتاب به بحرانهای دوران کودکی توجه داشته است و ویژگیهایی ذکر میکند که میتواند به شناخت بهتر افراد در رابطه با ازدواج کمک کند.
گلزاری در توضیح نظریه دلبستگی ایمن گفت: پژوهشگران، چهار عامل وجود مراقبتکننده باثبات، کیفیت مراقبت، ویژگیهای کودکی و موقعیت خانواده را عوامل مؤثر در شکلگیری دلبستگی ایمن میدانند.
او با اشاره به نظریه مارتین سلیگمن (روانشناس آمریکایی، متولد ۱۹۴۲) توضیح داد: سبک تبیین انسانها در کودکی آنها شکل میگیرد و خوشبینی یا بدبینی شکل گرفته در نهاد فرد در دوران کودکی، در واقع مبنایی برای آینده او نیز قرار میگیرد. او توضیح میدهد سه فرضیه عمده درباره ریشههای شکلگیری سبک تبیین در کودکان مطرح شده است.
فرزند، تجزیه و تحلیل را از والدین میآموزد
گلزاری ادامه داد: اولین سبک، سبک تبیین والدین، به خصوص در رابطه با مادر است. اگر نوع تجزیه و تحلیلی که کودک هر روز درباره علت رویدادها از والدین به خصوص مادر میشنود، خوشبینانه باشد، کودک هم خوشبین خواهد بود. دومین سبک، انتقادهای بزرگسالان از آموزگاران تا والدین است. در صورتی که انتقاد بزرگسالان دائم و فراگیر باشند دیدگاه فرزند نیز به سمت بدبینی گرایش پیدا میکند.
این روانشناس درباره سبک سوم در شکلگیری تبیین در کودکان گفت: بحرانهای زندگی کودکان، سومین سبک است. اگر آسیبهایی که کودکان در زندگی تجربه کردهاند حل شود، این تصور در کودک به وجود میآید که اصولاً رویدادهای بد و ناگوار قابل تغییر هستند. در غیر این صورت، میتواند بذر ناامیدی را در عمق جان کودک بکارد. بحرانهایی مثل سوء استفاده و طلاق.
گلزاری با بیان اینکه تبیین؛ یعنی تحلیل و چرایی یک مساله تاکید کرد: ما در سبک تبیین به دنبال یافتن علل مساله هستیم.
از رفتار انتقاد کنید، نه از شخصیت
او در رابطه با انتقاد از فرزندان عنوان کرد: شما باید از رفتار انتقاد کنید و نه از شخصیت. مثلاً وقتی میخواهید به فرزندانتان بگویید که صبح زودتر بیدار شود، نگویید تو همیشه یک آدم تنبل هستی. بگویید بهتر است بیدار شدن از خوابت را تغییر بدهی و زودتر بیدار شوی. برای انتقاد از یک رفتار تا عمق شخصیت پیش نروید. دلبستگیها، تبیین در زندگی، روابط خانوادگی متشنج و سپردن وظیفهی تربیت به دیگران از انتقادهای تربیتی فرزندان در ایران است.
این روانشناس در رابطه با بخشش توضیح داد: جایی که میتوانیم حقمان را بگیریم، بخشش معنی ندارد. در اینجا به مهارت جراتمندی نیاز داریم. در جایی که آن اشتباه قابل جبران است، بازهم بخشش معنی ندارد. مثلاً تصادفی شده است و شما میتوانید خسارت بگیرید. ولی بخشش در جایی معنی دارد که آن مساله قابل جبران نیست.
واقعیت این است که تربیتهای شکلگرفته در ما در طولانی مدت بهراحتی از بین نمیرود.
او در رابطه با تربیت فرزندان به تناسب تربیت به ظرفیتها و ویژگیهای مراحل رشد اشاره کرد و گفت: ما باید به ویژگیهای دوران نوزادی، خردسالی، کودکی و نوجوانی توجه کنیم. ما فراموش میکنیم به ویژگیهای دوران سنی کودکان توجه کنیم.
گلزاری ادامه داد: روشهای فرزندپروری ترکیبهایی از رفتارهای والدین هستند که در موقعیتهای گستردهای روی میدهند و جو فرزندپروری بادوامی را به وجود میآورند. دایانا بامریند، در یک رشته تحقیقات، با زیر نظر گرفتن والدینی که با فرزندان پیشدبستانی خود تعامل میکنند، اطلاعاتی را درباره فرزندپروری گردآوری کرد. یافتههای او و افرادی که کار او را ادامه دادند، سه ویژگی را آشکار میسازند که روش مؤثر را از روشهای نهچندان مؤثر متمایز میکند؛ پذیرش و روابط نزدیک، کنترل و استقلال دادن.
این روانشناس کتاب والدین مؤثر نوشته دانک دین میر را یکی از کتابهای مفید برای والدین معرفی کرد و گفت: پذیرش و روابط نزدیک به ما کمک میکند به بچههایمان کمک کنیم. باید بچهها را کنترل کنیم، ولی چطور؟ باید به سمتی برویم که کنترل درونی شود.
او با اشاره به شیوههای چهارگانه فرزندپروری آسانگیر، مقتدر، بیاعتنا و مستبد گفت: در شیوه فرزندپروری بیاعتنا، عرضه و تقاضا پایین است. روابط بعضی پدر و مادرها با فرزندانشان به این شکل است. یعنی نه چیزی به بچههایشان میدهند و نه چیزی میخواهند. در آسانگیری عرضه ما بالاست و تقاضایمان پایین است. انگار همهچیز در خدمت بچه است.
در شیوه مستبد، عرضه ما کم است و تقاضایمان زیاد است. مثلاً فرزند باید همیشه ساعت ۱۰ شب بخوابد. در این شیوه انعطافپذیری وجود ندارد. بهترین شیوه اقتدار است، چون عرضه و تقاضا باهم هماهنگ است و انعطافپذیری دارد. اگر تقاضایی هم داریم با منطق و علت همراه است.
گلزاری در توضیح این چهار شیوه گفت: در شیوه بیاعتنا بیتفاوت بودن از وضعیت فرزند، متوجه خود بودن، هر چیز را برای خود خواستن و وقت نگذاشتن که از شاخصههای آن است؛ نتیجه آن تکانشی بارآمدن فرزند، انحراف اخلاقی، اعتیاد و بروز رفتارهای پرخاشگرانه میشود. در شیوه آسانگیر، دادن آزادی زیاد، پذیرش بیقید و شرط فرزند، نداشتن هنجار معین، جهت ندادن به رفتار فرزند و تنها حمایتگر بودن که از شاخصههای آن است نتیجه آن فرزند ناپخته، بدون احساس مسئولیت، همرنگ با جماعت و نداشتن قدرت تشخیص میشود.
وی تاکید کرد: در شیوه مستبد با شاخصهای داشتن انتظار زیاد برای اطلاعات، برخوردهای تنبیه کننده، نداشتن ارتباط کلامی و دوطرفه با فرزند، تشویق نکردن استقلال فرزند، توقع فرمانبرداری بدون قید و شرط نتیجه میشود فرزندانی وابسته، منفعل، سازگاری کم، اعتمادبه نفس ضعیف، برخوردارنبودن از کنجکاویهای مناسب ذهنی و علمی و در روش اقتدار با شاخصههای قاطع، داشتن هنجار و ارزش مشخص، انتظار متناسب با نیازها، بها دادن به استقلال فرزند، انجام بحثهای منطقی و روشن، توجیه منطقی و روشن مسائل، سپردن مسئولیت نهایی به فرزند ما فرزندانی با کفایت، مسئول، سازگار، خلاق، مطمئن به خود و مشتاق به فراگیری خواهیم داشت.
این نشست در قالب سلسله نشستهای فراسو با پرسش و پاسخ از سوی حاضران پایان یافت.
نظر شما