کتاب از فرانکلین تا لالهزار که اولین بار در سال ۱۳۹۵ در ۲۷۷ صفحه توسط انتشارات ققنوس منتشر شد، اخیرا به چاپ پنجم رسید و در ۷۷۰ نسخه بار دیگر به بازار کتاب آمد. این کتاب مجموعه ای از گفت وگوهای سیروس علینژاد با همایون صنعتیزاده (متولد ۱۳۰۴ و فرزند عبدالحسین صنعتیزاده از نخستین رماننویسان ایرانی) و دیگر افراد درباره اوست و به طور کلی طرحی از شخصیت صنعتیزاده به دست میدهد؛ شخصیتی به اندازهای پیچیده، تاجرمسلک، علاقهمند به فرهنگ، تاریخ و هنر ایران، پیگیر و جست وجوگر، تلاشگر و مصمم و تا حدی تکرو، زودرنج و مغرور.
سیروس علینژاد که چهره مشهوری در عرصه روزنامه نگاری ایران است و از سال ۱۳۴۹ تقریبا به طور مستمر در کار رسانه بوده است، از اواسط دهه ۷۰ گفت وگوهایی به تنهایی یا با حضور همکارانش با همایون صنعتیزاده انجام داده که گاه فاصله آنها به شش یا هفت سال می رسد، این گفت وگوها همراه با گفت وگوهایی در مورد همایون صنعتیزاده از جمله مصاحبه با مهدخت صنعتیزاده (خواهر همایون)، منوچهر انور (متولد ۱۳۰۷ نویسنده، مترجم، کارگردان و گوینده)، سیروس پرهام (متولد ۱۳۰۷، مترجم، ویراستار و منتقد ادبی و موسس سازمان اسناد ملی ایران)، علی صدر (معاون انتشارات فرانکلین) همچنین سه مقاله اولیه کتاب به قلم خود علینژاد طرحی کلی از زندگی صنعتی زاده به دست می دهد. از فرانکلین تا لالهزار در سه بخش شامل گزارش یک زندگی، گفتگو با همایون صنعتیزاده، گفتگو با دیگران و پیوست ها سرانجام گرفته است.
همایون صنعتیزاده از زبان خودش، دیگران و علینژاد
صنعتیزاده برای اهالی نشر و قلم، نامآشنایی است. او که از اواسط دهه ۳۰ خورشیدی با در دست گرفتن مدیریت نمایندگی انتشارات فرانکلین آمریکا در ایران میان مترجمان و نویسندگان مشهور جایی باز کرد و در ادامه به حوزه های دیگر نشر؛ مانند کارخانه کاغذ و انتشارات کتابهای جیبی سر کشید و بعد از فرازوفرودهای بسیار در نهایت سالهای آخر عمر همراه همسرش در دهستان لالهزار کرمان به کار گل و گیاه و کشاورزی و سرپرستی پرورشگاهی متعلق به پدربزرگش مشغول شد و در شهریور ۱۳۸۸ درگذشت.
خواننده در خلال این مطالب می تواند به روحیه صنعتیزاده پی ببرد و بداند او شخصیتی تلاشگر داشته و در راه کسب درامد از ذهن خلاقی برخوردار بوده است، تا جایی که در زندگینامه او میتوان فهمید در برههای از زندگی همزمان به کار خرید و فروش هر چیزی از آثار هنری تا برنج مشغول است. اما همین ذهن خلاق و روح جست وجوگر از تحصیلات دانشگاهی روگردان بوده است. چنانکه میگوید: سال ۲۱ یا ۲۲ بود...در اصفهان یک مدرسهای بود مال انگلیسیها، آن جا درس را تمام کردم. بهترین مدرسه اصفهان بود. بعد پدرم پایش را کرد توی یک کفش که باید به دانشگاه بروی. من میگفتم نمیروم، چون فکر میکردم بروم دانشگاه خنگ میشوم (ص ۶۴).
علی نژاد این گفت وگوها را از زندگی صنعتیزاده در کودکی آغاز میکند، حتی به برخی شخصیتهای قبل از تولد او ولی مهم در زندگیاش یعنی حاج علی اکبر کرَ (پدربزرگش) میپردازد و سوالاتی جزئی میپرسد که به جواب های مفصل صنعتیزاده منجر میشود. سپس به حوزه های مختلف فعالیت های صنعتیزاده می رسد و داستان انتشارات فرانکلین و چگونگی تاسیس آن، تدوین دایره المعارف مصاحب از آغاز تا انجام و فراز و فرودهای آن، چاپ کتابهای درسی افغانستان، تاسیس و سود سرشار موسسه انتشارات کتابهای جیبی، چاپ افست، کارخانه کاغذ پارس و خزرشهر میرسد و نقش صنعتیزاده را در برنامه مبارزه با بیسوادی از زبان خود وی برای مخاطب نقل میکند. اما از آنجا که انتشارات فرانکلین را شاهکار فعالیتهای صنعتیزاده میداند به این بخش مفصلتر می پردازد.
موسسه انتشارات فرانکلین (Frankiln Book Programm) در سال ۱۹۵۲ با نظر و حمایت انجمن ناشران و انجمن کتابخانههای آمریکا با هدف توسعه صنعت چاپ و نشر کتاب در کشورهای در حال توسعه تشکیل شد، این انتشارات سپس در شهرهای قاهره، لاهور، داکار، بغداد، بیروت، جاکارتا و تهران و تبریز نمایندگی هایی تاسیس و برنامههای مختلفی را در راستای اهداف اولیه خود اجرا کرد. بر اساس اطلاعات موسسه انتشارات فرانکلین در دایره المعارف ایرانیکا اولین منابع مالی این موسسه توسط وزارت امور خارجه آمریکا تامین شد، اما هیات امنا در ادامه برای حفظ استقلال در اجرای برنامه های خود منابع مورد نیاز را از کسب و کارهای خصوصی و افراد خیر تامین می کردند.
وقتی وابسته فرهنگی سفارت آمریکا صنعتیزاده را کشف کرد
در احوالی که موسسان انتشارات فرانکلین به دنبال افتتاح دفتری در تهران میگشتند صنعتیزاده در طبقه دوم خانه پدریاش در چهارراه کالج نمایشگاه نقاشی و عکس دایر کرده بود و به قول خودش آتاشههای (وابسته ها) فرهنگی سفارتخانههای مختلف در تهران را برای دیدار از این نمایشگاه دعوت می کرد، از قضا گذر وابسته فرهنگی سفارت آمریکا در ایران نیز به این نمایشگاه خورد و او را که از کار چاپ و نشر کتاب هیچ نمیدانست، فرد مناسبی برای راهاندازی نمایندگی انتشارات یادشده دید.
صنعتیزاده در بدو امر نمیپذیرد اما وقتی شکل و شمایل بعضی از کتابهای فرانکلین را به انگلیسی میبیند و موفقیت این کار را در نظر مجسم میکند وارد گود می شود. گود و میدانی که نتیجه آن نهتنها انتشار شماری کتابهای ارزشمند در حوزه های مختلف؛ به ویژه علوم انسانی است بلکه بنای صنعت چاپ و نشر را به صورت حرفهای در ایران مینهد و شماری از بهترین مترجمان و ویراستاران ایران؛ از جمله اسماعیل سعادت، سیروس پرهام، نجف دریابندری و منوچهر انور را به کار می گیرد و شاگردان مطرحی را نیز تربیت میکند.
جای خالی عمدی یا سهوی بعضی سوالات؟
با وجود تمام دقتی که علی نژاد در مصاحبه های خود با صنعتیزاده کرده و سعی که در سرک کشیدن به همه ابعاد زندگی او داشته باز برخی سوالات برای خواننده امروزی باقی است و شاید مهمترین آن سالهای زندان شدن صنعتیزاده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باشد به ویژه که او در سالهای اخر سلطنت پهلوی از تهران رفته و در لاله زار دهستانی نزدیک شهر کرمان به همراه همسرش به کشاورزی روی آورده بود. هر چند خود او توضیحاتی در مورد ارتباط با خاندان پهلوی و دربار از جمله محمدرضا و به ویژه اشرف پهلوی خواهر در ماجرای چاپ دایره المعارف مصاحب میدهد... به همین دلیل فکر کردم برای این که کتاب مورد بحث قرار بگیرد و مردم بهش توجه کنند، بروم سراغ یکی از دو بانویی که امور مختلف خیره دستشان است؛ یعنی شمس و اشرف پهلوی را ببینم. (ص. ۷۵).
این ارتباط و عمق و گستردگیاش تا پایان کتاب ناشناخته میماند و تقریبا هیچ اشارهای به موضوع مهم پیام بردن شاه برای شماری از اعضای جبهه ملی توسط صنعتیزاده نمیشود. غیر از این ماجرای زندانی شدن صنعتیزاده و همسرش و دلیل آزاد شدن او نیز در بخشی از مصاحبه (ص. ۸۸) آمده ولی موضوعی به این اندازه مهم به اختصار پرداخته شده است.
مساله ای که نصرالله حدادی تهران شناس و منتقد در جلسه نقد و بررسی این کتاب (پنجشنبه، دوم اسفند) به آن اشاره می کند و می گوید: بعضی موضوعات در هیچکدام از کتابهای مرتبط با او پرداخته نشده. از جمله موضوعاتی که برای من مهم است انگیزه آمریکا برای انتشارات فرانکلین در ایران، ارتباط صنعتیزاده با فرانکلین و دادن مبالغی به مقامات آمریکایی است. موضوع دیگری که برای من شفاف نیست ارتباط صنعتیزاده با شاه است، اینکه چرا، به قول مهندس مهدی بازرگان، صنعتیزاده مأمور میشود پیام شاه را به بازرگان برساند.
مهمترین سؤال من زندان رفتن صنعتیزاده بعد از انقلاب است در بخشی از کتاب از فرانکلین تا لالهزار مطرح می کند، صنعتیزاده در پاسخ به علینژاد میگوید که «همونجوری که قبلا بهت گفته بودم» و در ادامۀ جمله سه نقطه گذاشته میشود، سوال برانگیز است.
البته که علی نژاد در مقدمه کتاب نوشته در این گفت وگوها نتوانسته همه سوالات خود را از صنعتی زاده بپرسد؛ زیرا فکر می کرده هنوز فرصت دارد ولی به نظر میرسد نیازی به مصاحبه جدید نبوده و در خلال همین گفتوگوها جای برخی سوالات خالی است؛ هر چند نباید این فرض را کنار گذاشت که شاید علینژاد عمد داشته بیشتر از فعالیتهای فرهنگی صنعتی زاده بگوید و وارد حواشی نشود.
نگاه رشکبرانگیز علینژاد به صنعتیزاده
اما همین امر باعث شده علینژاد در ارائه طرحی از زندگی یک شخصیت معاصر ایرانی راه افراط را بپماید؛ گویی با شخصیتی روبرو هستیم که هیچ ایراد و ابهامی در او نمیتوان دید و او یکسره در خدمت فرهنگ ایران بوده است، این امر از مقدمه علینژاد که بخشی از آن بر پشت جلد کتاب نیز نشسته مشهود است؛ اعجوبه! آن قدر زندگی جالبی دارد که آدم می ماند از کجا شروع کند: از تاسیس انتشارات فرانکلین که معروفترین کار اوست؛ از دائره المعارف فارسی که حاصل فکر و ابتکار او بود؛ از چاپ کتابهای درسی که به دست او سامان یافت؛ از سازمان کتابهای جیبی که انقلاب در تیراژ ایجاد کرد، از مباره با بیسوادی که اول بار او شروع کرد...(ص. ۱۳)
اما نگاهی به مصاحبههای علینژاد با افراد دیگر در مورد صنعتی زاده این فرض را دستکم در مورد برخی رفتارهای صنعتیزاده رد میکند؛ برای نمونه گفت وگو با مهدخت صنعتیزاده یا بخشی از گفتوگو با منوچهر انور. مهدخت صنعتی زاده خواهر تنی همایون که خود نویسنده و مترجم نیز هست نیز در گفت وگو با علی نژاد وجوهی جدید از شخصیت همایون را نشان میدهد. مهدخت صنعتیزاده کتاب داستانی به نام زنانه سایهروشن بعد از درگذشت همایون نوشته که شماری از خوانندگان و نزدیکان این خانواده معتقدند کتاب اشارات مشخصی به زندگی خانوادگی آنها و شخص همایون دارد و به نوعی تصفیه حساب شخصی به شمار میآید.
هر چند مهدخت صنعتی زاده در این گفت وگو فرض یادشده را رد می کند، به صراحت نظر خود را در مورد همایون میگوید، از جمله اینجا که علینژاد در مورد حق و حقوق مادی بعد از درگذشت پدرشان می پرسد: ببخشید او نمیتوانست سهم دیگران را ندهد. ما دختروار بردیم او پسروار. پدرمان نوشته بود که همایون خودش به اندازه کافی مال و اموال دارد، بچه هم که ندارد، بنابراین به ارث من نیاز ندارد. من و خواهر نانتیام، ملکه صنعتی زاده به دستور او به وصیتنامه اعتراض کردیم. اعتراض ما موجب شد سهممان کمتر بشود. عشق عجیبی به پول درآوردن داشت. (ص. ۲۲۳).
یا در گفت وگو با منوچهر انور که رابطه خوبی با او داشته و می دانسته مترجم خوبی هم هست مشخص می شود اواخر کار در فرانکلین رابطه این دو بهم می خورد و دلیل آن هم بدگویی یک فرد از انور نزد صنعتیزاده بوده با اینکه صنعتیزاده از اول انور را میشناخته ولی بر اثر این بدگویی صنعتیزاده حتی به انور توهین می کند؛ این امر باعث می شود مدت طولانی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۷۵ این دو هیچ رابطهای نداشته باشند.
با وجود این موارد که حتی در تورق ابتدایی از کتاب به چشم میخورد، خواندن کتاب از فرانکلین تا لالهزار از جهات مختلفی از جمله توجه و شناخت یکی از شخصیت های مهم در تاریخ و فرهنگ معاصر ایران همچنین شیوه جمع کردن کتاب توسط علینژاد که بیشتر از نویسنده بودن روزنامه نگار است و شیوه مصاحبه های او و سوالاتش از افراد مختلف قطعا برای همه به ویژه علاقهمندان به تاریخ نشر، نویسندگی و ترجمه، تاریخ معاصر و از همه مهم تر دانشجویان ارتباطات و روزنامه نگاری و خبرنگاری جالب و آموزنده است.
نظر شما