«حسین سلیمیانریزی» در این مجموعه شعر که آن را به مادر و پدرش تقدیم کرده، ۲۶ سروده به زبان فارسی و ۴۴ شعر به زبان انگلیسی دارد.
وی در پیشگفتار کتاب بر عظمت شعر و ادب فارسی تاکید دارد و نقش و تکلیف ما در دوران معاصر، برای نشر و حفظ این زبان اصیل و جاودانه را یادآور میشود.
شاعر زمانی دانشجوی دانشگاه اصفهان بوده و برای نگارش کتابش از استادانی همچون خانم ها اولیایی نیا و کساییان و آقایان پیام عباسی و احمدرضا بیگی بهره هایی چند برده و راهنمایی ها گرفته است.
شعر اول: مادر
در خانه نبودی به نظر خانه حزین شد/ از در که برفتی صنما سینه غمین شد/ مادر به خدا خانه بی تو به از این نیست/ حزن در و دیوار خدایا به از این نیست
بر گلپر رز گل بنوشتم که از این دم/ در خانه بی تو ننشتم به همین دم/ گر اشک شوم روزی و راهی بسپارم/ آن راه بود چشم تو مادر که سپارم
گویند بهشت مفتخر خاک کف توست/ هیهات عجب خاک زمین زیر کف توست/ هر دم غمی آید و سوزی بنماید/ مادر به شِکر خنده ای سردش بنماید
نازی بکن ای مادر و بگذار کشم ناز/ کاین ناز تو بهتر ز همه ناز بکش ناز/ بر قلعه قلبم علمی سبز نشاندم/ بر روی علم نام تو مادر بنشاندم
من گمشده نغمه و سازم چه بگویم/ در وصف تو مادر چه بگویم چه نگویم
شعر هفتم: صدای دل
صدای دل به سبو یک نظر نمی ماند/ مگر ز سوز دلت آهی از رضا باشد/ دل رمیده به دستت عنان نخواهد داد/ مگر ز هندوی زلفش شبی غزل خواند/ به غمزه می شوی از عشق مستغنی/ اگر روایت عارف صبا به صبح کند/ صدای غمزه ای گر فغان ز دل ببرد/ دل سیه شده یا صدا به دل نزند/ چو حسب حال ملائک شنیدمش روزی/ بگفتم ار نکنم عاشقی چه کس بکند/ کنون که زلف سخن در کمان دولت ماست/ گرش رها نکنیم سوی او نظر نکند.
شعر 25: صبر و هوش
هر که را با دل نباشد صبر و هوش/ لاجرم افتد به دام عیش و نوش/ گر صنوبر نازکش باشد طریق/ هرزگی باشد نظر بر وی به کوش/ محترم در منزل شاه و گدا/ شمع کاشانه نمی آرد به جوش/ گرمی خانه به صبر و طاعت است/ مور کوچک را ببین باری به دوش/ در درون هر صدف یاقوت جان/ منتظر تا در گشایندش به نوش/ دل چو پرگاری که هر سو می رود/ از فسوسی که شود آید به جوش/ ما ز حال خویشتن بیگانه ایم/ بی خبر از صبر ایوبی به گوش
شعر پنجم: شب
شب را ز ما نگیرید دولت همین سیاهی است/ دیوانگان بخندند هر جا چنین سیاهی است/ یک شب ز روی مستی خطی ز دل نوشتم/ تا سوز دل نویسم دیدم همین سیاهی است/ شب رفتگان ز خلوت داغ دلی نشاندند/ من شب روی نخواهم مونس همین سیاهی است/ قربان روی یارم کز تار و پور مهتاب/ دوزد حجاب خورشید او هم در این سیاهی است/ تا سوز دل به پا هست عنبر فشان نگارم/ تصویر روی یارم کان هم در این سیاهی است/ خندان شوم ز گریه تا بر قلم نگارم/ از آه شب طراوت فرغت وزین سیاهی است
در بخش شعرهای انگلیسی هم اشعاری درباره ایران، باران و معلم جای دارند.
روا بودن نقدی بر کتاب، در ناروایی و ناموزونی برخی کلمات و واژگان در میان ابیات و مصراع هایی چند از اشعار است که با خوانش شعرگونه همخوانی ندارند و با وزن و آهنگ فارسی همسو نبوده، یا به قول نامعروف چسب نمی شوند.
کتاب «بارقههای بیادعای جوانی» در ۹۹ صفحه از سوی نشر پیام علوی اصفهان منشر شده است.
نظر شما