آب در لانه مورچگان، فروپاشی ائتلاف خیمه‌شب‌بازی ضد ایرانی

تهران - ایرنا - سال ۱۳۹۸ در حالی به پایان رسید که در ابتدای این سال، ائتلافی نانوشته و اعلام نشده‌ای، عزم خود را برای نابودی ایران جزم کرده بود؛ ائتلافی که وزیر امور خارجه آن را «تیم ب» نامید و با افشاگری‌هایی که انجام شد، زمینه سقوط و فروپاشی آن فراهم شد.

«تیم ب»؛ عنوانی است که «محمدجواد ظریف» در جریان سفر به اردیبهشت ماه خود در سال ۱۳۹۸ به نیویورک برای تیمی متشکل از جان بولتون مشاور وقت امنیت ملی رییس‌جمهور آمریکا، بنیامین نتانیاهو، محمد بن سلمان ولیعهد عربستان و محمد بن زاید ولیعهد امارات به کار برد؛ این اسم با مسما خیلی زود جایش را در فضای سیاسی باز کرد و مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت.

از زمان معرفی تیم موسوم به «تیم ب» از سوی ظریف در سفر به نیویورک، ارزیابی‌های بسیاری درباره این تیم ارائه شد که مخرج مشترک همه تحلیل‌ها ضدیت تاریخی و طولانی اعضای این تیم با ایران بوده است. «تیم ب» ائتلافی نانوشته و اعلام نشده اما کاملا مشهود و محسوس از افراطی‌ترین سیاستمداران و کارگزاران کشورها و رژیم‌هایی هستند که رویاروی ایران قرار گرفته و می‌خواستند با بهره‌گیری از فرصت حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید به اهداف ضد ایرانی خود دست یابند.

خروج از برجام، اعمال مجدد تحریم‌ها، تشدید فشارهای بی‌سابقه و همه جانبه سیاسی، اقتصادی، امنیتی علیه ایران، قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست گروه‌های تروریستی، قرار دادن دفتر مقام معظم انقلاب، وزیر امور خارجه، رییس سازمان انرژی اتمی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات، برخی از اعضای شورای نگهبان و تعدادی از فرماندهان و مقامات لشکری و کشوری در لیست تحریم‌ها، مسدود کردن حساب‌های بانکی ایران به منظور عدم دسترسی به درآمدهای ناشی از فروش نفت از سوی دولت ایران، افزایش فضای ارعاب و جنگ روانی به منظور قطع همکاری شرکت، موسسات و بانک‌های کشورهای مختلف با ایران، ائتلاف‌سازی‌های دروغین به منظور مقابله با آنچه که مدعی تهدیدات ایران می‌نامند و... را می‌توان نمونه‌هایی از اقدامات این ائتلاف نانوشته برشمرد.

اما با این وجود، حیات ائتلاف «تیم ب» با بقا همراه نشد و بسیار زودتر از آنچه که تصور می‌شد، ائتلاف افراطیون ایران‌ستیز با فروپاشی و نابودی همراه شد؛ یکی از کاخ سفید اخراج شد، یکی در انتخابات شکست خورد، یکی بسیار زود متوجه بی‌وفایی آمریکا شد و دیگری هم‌اکنون در باتلاقی خود ساخته گرفتار شده است.

جان بولتون؛ اخراج حامی منافقین از کاخ سفید

تندروترین چهره کاخ سفید در طول دو سال گذشته، فرزند زنی خانه‌دار و یک کارمند آتش‌نشانی است که در محله‌ای کارگری در بالتیمور آمریکا رشد کرد و سپس موفق به تحصیل دانشگاهی در رشته ‌هنر و و بعد از آن دریافت مدرک دکترا در رشته حقوق شد. بولتون فعالیت سیاسی خود را در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان آغاز کرد و در زمان جورج بوش پدر، پله‌های ترقی را در وزارت دادگستری و وزارت امور خارجه طی‌ کرد و به مقام معاونت وزیر امور خارجه در امور کنترل تسلیحات و امنیت بین‌المللی رسید. او در سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۶ سفیر ایالات متحده در سازمان ملل بود و در سال‌های اخیر در کنار شغل‌های گوناگون، به عنوان تحلیلگر شبکه فاکس نیوز آمریکا فعالیت می‌کرد.

بولتون ۷۱ ساله را باید از افراطی‌ترین سیاستمداران آمریکایی علیه ایران، روسیه، کره شمالی، سازمان ملل و به طور کلی دیپلماسی و چندجانبه‌گرایی دانست. او مواضع بسیار تندی علیه جمهوری اسلامی داشته و دارد. بولتون بارها خواستار حمله نظامی به ایران نیز شده، زیرا به گفته او حکومت ایران پیوسته باعث بروز کشمکش‌های تازه در منطقه می‌شود.

او از ترور سردار سپهبد قاسم سلیمانی توسط ارتش آمریکا استقبال و حمایت کرد و در توییتر خود نوشت: نقشه ترور سلیمانی از مدت‌ها پیش در حال برنامه‌ریزی بوده است، این ترور یک ضربه مهلک علیه رفتارهای بدخواهانه ایران و سپاه ایران است. بولتون در توییت دیگری نوشت: «به همه کسانی که در از بین بردن قاسم سلیمانی مشارکت داشتند، تبریک می‌گویم. این ضربه‌ای قاطع علیه فعالیت‌های شرورانه نیروهای قدس سپاه ایران در سراسر جهان بود. امیدوارم این سر آغاز تغییر نظام ایران باشد.

برخی از رسانه‌ها و تحلیلگران هم ترور سردار سلیمانی را بی‌ارتباط با جان بولتون بی‌ارتباط ندانسته‌اند. در این رابطه، روزنامه «نیویورک‌ تایمز» گزارش داد که نسخه اولیه کتاب خاطرات «جان بولتون» نشان می‌دهد که برخلاف ادعای «دونالد ترامپ»، مسدود کردن کمک‌های مالی به دولت اوکراین، مستقیما با هدف تحت فشار قرار دادن کی‌یف جهت پیشبرد پرونده قضایی علیه فرزند «جو بایدن» از نامزدهای پیشتاز دموکرات‌ها، صورت گرفته است. به نوشته روزنامه نیویورک ‌تایمز، نسخه‌ای از کتاب بولتون ابتدای ماه جاری میلادی برای بازبینی پیش از نشر به کاخ سفید تحویل داده شده و عملا ترامپ دریافته است که مشاور سابقش اطلاعات مهمی در اختیار دارد که انتشار آنها می‌تواند روند محاکمه ترامپ در کنگره را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. انتشار گزارش نیویورک ‌تایمز این گمانه را از سوی برخی از تحلیلگران آمریکایی مطرح کرده که شاید صدور دستور ترور سردار سلیمانی از سوی ترامپ، با هدف ساکت کردن بولتون و به عنوان حق‌السکوتی به وی، انجام گرفته باشد.

بولتون مدعی است ایران نه تنها یک تهدید تروریستی بلکه یک تهدید هسته‌ای نیز به‌شمار می‌رود. این سیاستمدار و دیپلمات نئوکان از سال ۲۰۱۰ تاکنون در گردهمایی‌های سالانه سازمان تروریستی منافقین سخنرانی کرده و در ازای آن پول دریافت می‌کند، نکته‌ای که بولتون هم به آن اعتراف کرده است. بولتون طی سخنانی در گردهمایی منافقین در تیرماه ۹۶ در پاریس تاکید کرد که باید تلاش برای تغییر رژیم ایران را ادامه داد. او البته از رویاپردازی‌هایش دست برنداشت و گفت جمهوری اسلامی جشن چهل سالگی خود را نخواهد دید که البته  حضور میلیونی مردم در راهپیمایی‌های ۲۲ بهمن پاسخ محکمی به این رویای خام بود.

بولتون که یکی از طراحان حمله نظامی آمریکا به عراق محسوب می‌شود و همواره از این حمله نظامی دفاع کرده است، با توافق هسته‌ای نیز دشمنی آشکاری داشته است. او بارها اوباما را به دلیل توافق هسته‌ای با ایران به باد انتقاد گرفته است. بولتون مدعی است این توافقنامه «نقاط ضعفی دارد که ایران از طریق آن توانسته برنامه‌های موشکی و هسته‌ای خود را همچنان پیش ببرد». مشاور امنیت ملی ترامپ ماه مارس سال ۲۰۱۵، چند ماه پیش از توافق هسته‌ای با ایران، در مطلبی در روزنامه نیویورک تایمز اعلام کرد که فقط اقدام نظامی می‌تواند موثر باشد. او با حمایت آشکار از اسرائیل گفته بود: «فرصت خیلی کوتاه است اما همچنان یک حمله نظامی می‌تواند موفق باشد». به گفته او «چنین اقدامی باید با حمایت‌های گسترده آمریکا از مخالفان ایران و با هدف تغییر حکومت تهران همراه شود.»

بولتون فروردین ماه سال ۱۳۹۷ به جای ژنرال هربرت مک‌مستر، مشاور امنیت ملی ترامپ شد. چهره‌ای که در کنار رکس تیلرسون وزیر امور خارجه و جیمز متیس وزیر دفاع تاحدودی توانسته بود طی ماه‌های آغازین فعالیت ترامپ، او را مهار کنند. برخلاف ادعای جان بولتون مبنی بر اینکه سیاست های ضد ایرانی ترامپ از قبل از حضور وی در کاخ سفید هم وجود داشته، واقع امر این است که با ورود بولتون به کاخ سفید بود که آمریکا از برجام خارج شد و تحریم‌های هسته‌ای علیه ایران در دو مقطع اعاده گردید.

با این حال روشنگری‌های ظریف علیه جان بولتون، او را در موضع انفعالی قرار داد و می‌توان آن روشنگری‌ها را نقطه آغازی بر افول جایگاه او در کاخ سفید و سرآغازی برای اخراج از دولت ترامپ دانست. دشمنی بولتون با ایران تا جایی بوده است که خویشتنداری رییس‌جمهور آمریکا از پاسخ نظامی به سرنگونی پهپاد متجاوز آمریکایی به خاک ایران و همچنین برخی از گمانه‌زنی‌ها مبنی بر احتمال تعلیق برخی از تحریم‌ها به منظور فراهم کردن شرایط گفت‌وگو میان تهران و واشنگتن موجب جدال لفظی بولتون با ترامپ شد تا جایی که برخی از منابع خبری، این اختلاف نظر را از جمله دلایل ترامپ برای خلاصی از مشاور جنگ‌طلب خود عنوان کرده‌اند.

با این حال، اخراج «جنگ‌سالار ضد ایرانی» از کاخ سفید، لزوماً به منزله تغییر رویکرد دولت آمریکا در قبال ایران شند. البته همین که فردی همچون بولتون در کنار ترامپ قرار نداشته باشد تا بر آتش دشمنی‌های آمریکا در قبال ایران بیفزاید، گامی مثبت به شمار می‌آید. اما خصومت دو کشور به مراتب عمیق‌تر از بودن یا نبودن فردی همچون جان بولتون در کاخ سفید است. در این رابطه، شاید فروریختن یکی از پایه‌های چهارگانه «تیم – ب» خوشایند افکارعمومی در ایران و حامیان جریان تنش‌زدایی میان دو کشور ایران و آمریکا باشد، با این حال تا زمانی که رویکرد دولت ترامپ در برابر ایران به شکل عملی تغییر نکند، جابجایی‌ها در کاخ سفید حتی در سطح مشاور امنیت ملی نمی‌تواند گره کور در رابط دو کشور را بگشاید.

بنیامین نتانیاهو؛ آغاز فصل محاکمه چوپان دروغگو

بنیامین نتانیاهو را تندخوترین، عصبی‌ترین و جنگ‌طلب‌ترین نخست‌وزیر تاریخ رژیم اشغالگر قدس دانسته‌اند که ریاست یکی از افراطی‌ترین و دست‌راستی‌ترین احزاب دنیا یعنی حزب لیکود را برعهده داشته و نخست‌وزیری پرفراز و نشیب او بر اسرائیل طی ۱۰ سال اخیر شرایط بی‌سابقه‌ای را برای این رژیم جعلی رقم زده است. او یک سال پس از تشکیل دولت غاصب یهودی در سرزمین فلسطین در سال ۱۹۴۹ و در تل‌آویو متولد شد و دوران کودکی و نوجوانی‌اش را در بیت‌المقدس اشغالی گذراند. «بی‌بی» دوره دبیرستان خود را در آمریکا گذراند، اما در سال ۱۹۶۷ به سرزمین‌های اشغالی بازگشت و بلافاصله به عضویت نیروهای ویژه ارتش پیوست و در بسیار از عملیات‌های این نیرو از جمله هواپیماربایی سال ۱۹۷۲ شرکت کرد و یکی از اصلی‌ترین مهره‌های ماشین ترور مبارزان فلسطینی بود. نتانیاهو در جنگ اعراب و اسرائیل موسوم به یوم کیپور شرکت کرد و درجه کاپیتانی رسید.

نتانیاهو در دهه ۷۰ میلادی مجددا به آمریکا رفت و تحصیلات خود را در رشته مهندسی بازرگانی در دانشگاه ام‌آی‌تی و دکترای علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد ادامه داد. او در سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۴ کنفرانس‌های بسیاری درخصوص ضرورت مبارزه با سازمان‌های به زعم وی تروریستی و حکومت‌های پشتیبان آنها برگزار کرد که به گفته جورج شولتز، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، این اقدامات به شکل قابل توجهی بر سیاست‌های آمریکا در مبارزه با تروریسم تاثیرگذار بوده است. او در سال ۱۹۸۲ به عنوان رئیس نیروهای عملیاتی اسرائیل در سفارت این رژیم در واشنگتن انتخاب شد و در سال ۱۹۸۴، نمایندگی اسرائیل در سازمان ملل را برعهده گرفت. با پایان ماموریتش در سازمان ملل، بی‌بی از حزب لیکود به کنست راه یافت و معاون وزیر امور خارجه کابینه اسرائیل شد.

نتانیاهو در ۴۴ سالگی ریاست حزب لیکود را در اختیار گرفت و در سال ۱۹۹۶ به مدت سه سال سکاندار نخست‌وزیری رژیم اشغالگر قدس شد. او سابقه وزارت وزارتخانه‌های «سلامت»، «امور بازنشستگان» و «استراتژی اقتصادی کابینه» را نیز در کارنامه سیاسی خود دارد. با پیروزی حزب لیکود در انتخابات پارلمانی در سال ۲۰۰۹، وی بار دیگر پست نخست‌وزیری را در اختیار گرفت.

نتانیاهو رویکردهای ضدایرانی و ضدفلسطینی شدیدی دارد؛ مواضع تند و به شدت خشن نتانیاهو در برخورد با فلسطینیان، اصرار بر تداوم شهرک‌سازی‌های غیرقانونی در سرزمین‌های فلسطین و جولان، حملات نظامی مکرر به غزه، دشمنی بیمارگونه با ایران، تلاش‌های آشکار بر ایجاد اخلال در صنعت هسته‌ای ایران از طریق خرابکاری صنعتی و ترور دانشمندان هسته‌ای، تهدیدات مکرر به نابودی ایران و انجام حملات مستمر نظامی علیه سوریه و لبنان از جمله رویکردهای اصلی بی‌بی طی ۱۰ سال اخیر بوده است. او را باید از دشمنان اصلی ایران و توافق هسته‌ای برشمرد که در طول سه سال مذاکرات منتهی به برجام، از انجام هر کاری برای ناکامی مذاکرات و سپس شکست در اجرای توافق کوتاهی نکرد.

او در راستای اقدامات سخره‌آمیزش علیه ایران، نمایش‌های بسیاری در مجامع بین‌المللی به ویژه سازمان ملل متحد اجرا کرده است؛ یک بار از ممنوعیت پوشیدن شلوارهای جین در ایران سخن گفت، یک بار با نمایش دادن یک نقاشی کودکانه در مجمع عمومی سازمان ملل سعی در نشان دادن خط قرمز برنامه هسته‌ای ایران داشت و یک بار هم از انبار اسناد ایران در تورقوزآباد سخن گفت. اجرای هر باره این نمایش‌ها و اقدامات سوژه طنز رسانه‌های مختلف شد. در نهایت اظهارات نتانیاهو درباره تورقوزآباد موجب شد از سوی رسانه‌ها به چوپان دروغگویی توصیف شود که با داستان تکراری ایران‌هراسی می‌خواهد خود را از فشارهای ناشی از فساد در عرصه داخلی نجات دهد.

با وجود آنکه اسرائیل همیشه اصلی‌ترین متحد ایالات متحده بوده است، روابط واشنگتن و تل‌آویو در دوران نخست‌وزیری بی‌بی از فراز و نشیب‌های بسیاری برخوردار بوده است. بیل کلینتون به شدت با نتانیاهو مشکل داشت و نخست‌وزیر اسرائیل وی را تا سر حد عصبانیت پیش برده بود. گفته می‌شود کلینتون پس از نخستین جلسه‌اش با نتانیاهو در سال ۱۹۹۶ بر سر اطرافیانش فریاد زد که «اینجا ابرقدرت کیست!؟». اوباما هم با نتانیاهو روابط تیره و تاری داشت به گونه‌ای که رئیس‌جمهور سابق آمریکا در دوره چهار ساله نخست ریاست‌جمهوری‌اش به سرزمین‌های اشغالی سفر نکرد. در مقابل، بسیاری از رسانه‌ها از حمایت آشکار و پنهان نتانیاهو از میت رامنی، کاندیدای رقیب اوباما در سال ۲۰۱۲ خبر می‌دادند. در چهار سال دوم ریاست‌جمهوری اوباما نیز روابط طرفین بسیار شکننده بود به گونه‌ای بی‌بی در سال ۲۰۱۵ در سفر به آمریکا با اوباما و مقامات ارشد دولتش دیدار نکرد و برخلاف خواست دولت وی، در کنگره علیه ایران سخنرانی کرد. در مقابل، با عدم مخالفت واشنگتن در تصویب قطعنامه‌ای علیه اسرائیل در شورای امنیت – برای نخستین بار- روبه‌رو شد.

با رفتن اوباما از کاخ سفید و آمدن دونالد ترامپ، شرایط برای نتانیاهو از هر لحاظ ایده آل شد. وی در طول سه سال گذشته توانسته به لطف حضور جراد کوشنر داماد یهودی ترامپ در کاخ سفید، روابط شخصی بسیار نزدیکی با ترامپ برقرار کند و به بسیاری از آرزوهای خود نظیر به رسمیت شناختن بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل، پذیرش جولان به عنوان قلمرو سرزمین‌های رژیم اشغالگر قدس، تروریستی اعلام کردن سپاه، خروج از برجام، اجرای طرح معامله قرن و... برسد.

با این حال، سال ۹۸ و افشاگری‌های ظریف، سال خوش‌یمنی برای بی‌بی نبود. در واقع، نتانیاهو امسال شرایط بسیار پر فراز و نشیبی را برای تشکیل کابینه پشت سر گذاشت. انتخابات پارلمانی اسرائیل سه بار برگزار شد و علیرغم حاتم‌بخشی‌های ترامپ و کمک‌های بی‌سابقه آمریکا، نتانیاهو هر بار نتوانست از اکثریت آرا برای تشکیل کابینه برخوردار شود. رویکردهای یکجانبه‌گرایانه، تند و افراطی و دارا بودن پرونده فساد نیز موجب شد تا بی‌بی از ائتلاف با احزاب دیگر ناکام بیرون بیاید تا در بار سوم، روون ریولین رئیس رژیم صهیونیستی از بنی گانتز به صورت رسمی بخواهد کابینه را تشکیل دهد. گانتز حمایت دو حزب مهم را به دست آورده و اگر بتواند کابینه را تشکیل دهد به جای نتانیاهو نخست وزیر می‌شود. در همین حال، نتانیاهو باید به فکر تهیه دفاعیه خود در جلسه دادگاه علیه او به اتهام سواستفاده مالی باشد. در واقع، اینک می‌توان از حذف قطعی بی‌بی از صحنه سیاست اسرائیل برای همیشه سخن گفت و نتانیاهو احتمالا سال آینده باید روزگار را پشت میله‌های زندان سپری کند.

محمد بن سلمان؛ گرفتار در باتلاق کودتا علیه بزرگان

«جاه‌طلب، خام و متوهم»؛ شاید این عبارات رساترین تعابیر برای ولیعهد ۳۵ ساله عربستان سعودی باشد؛ شاهزاده‌ای که تا پیش از اینکه پدرش در سال ۲۰۱۵ به مقام پادشاهی عربستان برسد، نه در خارج از مرزهای عربستان بلکه در داخل این کشور هم کمتر کسی نام او را شنیده بود. محمد بن سلمان در ۳۱ اگوست سال ۱۹۸۵ در شهر جده متولد شد. او بزرگ‌ترین پسر ملک سلمان بن عبدالعزیز از زن سومش به نام فهده بنت فلاح بن سلطان است و برخلاف بسیاری از هم‌خاندانی‌هایش، فقط درعربستان آنهم در مقطع لیسانس تحصیل کرده و در ۲۴ سالگی به عنوان مشاور ویژه پدرش در استانداری ریاض منصوب شد.

اوج گرفتن محمد بن سلمان، همزمان با پادشاهی پدرش، ملک سلمان بود که از سوی پدر به مقام وزارت دفاع و ریاست دفتر پادشاهی منصوب شد. بن سلمان که از همان روزهای نخست وزارت در سودای پادشاهی و درصدد قدرت‌نمایی و نشان خود به هم‌خاندانی‌هایش و پیمودن یک شبه ره صد ساله بود، به بهانه مقابله با ایران، جنگی بر علیه ملت یمن آغاز کرد که با گذشت بیش از پنج سال از آن، هنوز آتش‌های آن خاموش نشده و می‌توان از آن به عنوان بزرگترین فاجعه بشری در طول دهه دوم قرن بیست و یکم نام برد.

در ۲۹ آوریل ۲۰۱۵ پادشاه عربستان با صدور دستوری، فرزند خود را به عنوان جانشین ولیعهد و معاون دوم خود در شورای وزیران و وزیر دفاع و رئیس شورای امور اقتصادی و توسعه کشور انتخاب کرد تا بن سلمان شریان‌های اقتصادی کشور را نیز در دست بگیرد. در نهایت ۲۱ ژوئن ۲۰۱۷ مرحله یکی مانده به آخر از پله‌های ترقی محمد بن سلمان برای تصاحب پادشاهی کشور طی شد و محمد بن نایف نیز از مسیر قدرت‌طلبی شاهزاده جوان سعودی کنار رفت تا محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد جدید عربستان و معاون شورای وزیران انتخاب شود. این در حالی است که سمت‌های قبلی وی نیز به قوت خود باقی است.

بن سلمان برای به نمایش گذاشتن چهره‌ای مترقی و توسعه‌گرا از خود، طرحی اقتصادی موسوم به عربستان ۲۰۳۰ را مدیریت می‌کند که برای تشکیل لابی تسلیحاتی و رسیدن به سود بیشتر در سیاستگذاری‌های اقتصادی وی برای عربستان بی تاثیر نیست. بن سلمان با تشکیل لابی به تسلط مالی و برقراری روابط مستحکم با شرکت‌های تسلیحاتی و نفتی غربی چشم طمع دوخته است. قرارداد ۱۱۰ میلیارد دلاری عربستان با آمریکا در جریان سفر ترامپ را می‌توان تنها بخشی از این پازل ارزیابی کرد که تاکنون صدها میلیارد دلار هزینه برای عربستان به جای گذاشته است. هزینه‌هایی که هیچ سودی برای ریاض به دنبال ندارد و تنها در جهت اشباع بلند پروازی‌های شاهزاده جوان صورت می‌گیرد.

با این حال اقدامات بن سلمان در همین یکی دو سال اخیر نشان داد که وی کمترین بهره‌ای از عقلانیت مبتنی بر محافظه‌کاری پیشینیان خود نبرده است. وی از سویی به دنبال ارائه چهره‌ای مترقی و توسعه‌گراست که می‌خواهد با اعطای امتیازات اجتماعی به زنان و اجرای پروژه‌هایی همچون طرح نئوم، عربستان را به دروازه‌های ترقی برساند. از سوی دیگر با اقداماتی همچون به گروگان گرفتن نخست‌وزیر لبنان در ریاض، سرکیسه کردن شاهزاده‌ها و مثله کردن اعدام منتقدان امیدها برای رساندن عربستان به دروازه‌های تمدن را بر باد می‌دهد. نکته جالب اینکه عربستان تحت زعامت بن سلمان در سایه اضمحلال قدرت‌های مهم عربی همچون مصر، سوریه، لیبی و یمن و بدون توجه به تجربه ۷۰ سال سرکوب و سرگردانی ملت فلسطین سردمدار جریان سازش با اسرائیل شده و با همکاری امارات، مجری پیاده کردن طرح موسوم به معامله قرن از سوی آمریکا است و همه این اقدامات را در پوشش مقابله با نفوذ منطقه‌ای ایران انجام می‌دهد.

اعدام شیخ نمر، قطع یکجانبه روابط سیاسی با تهران، زندانی و شکنجه ده‌ها شهروند عربستانی به ویژه شیعیان این کشور با طرح ادعای جاسوسی برای ایران و همچنین اعدام آنها به وسیله شمشیر، تجهیز و تسلیح گروه‌های تجزیه‌طلب، حمایت و تجهیز گروهک تروریستی منافقین، تلاش برای به داخل کشاندن جنگ به داخل مرزهای ایران و در نهایت دادن قول همکاری به کاخ سفید برای جبران کمبود نفت صادراتی ایران از جمله اقدامات ضد ایرانی دولت سعودی است که در دوره حکمرانی محمد بن سلمان در حال انجام شدن است که در کنار آن می‌توان به فاجعه منا، قطع روابط سیاسی با قطر با طرح ادعای حمایت از تروریسم و درخواست از این کشور برای محدود کردن روابط با ایران اشاره کرد.

محمد بن سلمان این روزها درگیر مسائل داخلی است و می‌خواهد با سرکوب بیشتر مخالفان خود از جمله احمد بن عبدالعزیز عموی خود و همچنین محمد بن نایف، عموزاده و ولیعهد سابق عربستان، پایه‌های خود را هرچه بیشتر تقویت کند. در این چارچوب، ولیعهد سعودی می‌داند درگیر شدن بیشتر با ایران و افزایش تنش در منطقه خلیج فارس نه تنها هیچ سودی برای ریاض به دنبال نخواهد داشت بلکه موجب آتش گرفتن رویاهای بلندپروازنه او نیز خواهد شد.

محمد بن زاید؛ به دنبال ترمیم روابط با تهران

بسیاری محمد بن زاید را نسخه به‌روز شده از رهبران خطرناک و آشوب‌طلب خاورمیانه‌ای از جنس صدام‌ و معمر قذاقی می‌دانند. وی طی یک دهه گذشته با خانه‌نشین کردن برادرش خلیفه بن زاید، رئیس امارات عربی متحده عملا سکان رهبری در این کشور کوچک را به دست گرفته است. این شیخ‌ ۵۸ ساله اماراتی که نقش فعالی در معاملات تسلیحاتی آمریکا در کشورهای عربی ایفا می‌کند، ظاهرا رابطه بسیار خوبی با جریان‌های نئوکان آمریکایی و لابی صهیونیستی دارد و نقش دلالی را در روابط دوستانش با کاخ سفید ایفا می‌کند؛ به طوری که حتی برخی از ناظران مسائل منطقه وی را عامل اصلی قدرت‌گیری محمد بن سلمان و برکناری محمد بن نایف از ولیعهدی درعربستان می‌دانند.

وی به لطف رابطه خوب با نئوکان‌ها و صهیونیست‌ها در ساختار سیاسی ایالات متحده توانست زمینه ملاقات مقامات سعودی را با ترامپ در واشنگتن و همچنین سفر ترامپ به ریاض را فراهم کند و به نوعی واسط و جوش‌دهنده مناسبات کاخ سفید با رژیم آل سعود باشد.

نقش پررنگ بن زاید نه تنها در سیاست‌های خصمانه علیه ایران بلکه در تمامی بحران‌های جاری در خلیج فارس هم مشهود است به گونه‌ای که امارات به همراه عربستان نقش فعالی در تجاوز به یمن و ویرانی این کشور در پنج سال گذشته داشته است و با ایجاد مثلث ریاض، منامه و ابوظبی و قطع یکجانبه روابط سیاسی با دوحه، در جهت به آشوب کشاندن خلیج فارس گام برداشته است.

با این حال، ابوظبی بسیار زودتر از ریاض حساب خود را از دیگران جدا کرد. در واقع، امارات طی ماه‌های اخیر فیتله رویکردهای ضدایرانی خود را اندکی پایان کشیده و دیگر نه از آن تهدید کردن‌ها خبری است و نه امیدی به همراهی آمریکا دارد. بی‌اعتنایی آمریکا به انفجار کشتی‌ها در خلیج فارس، ترس از پاسخ به ایران در پی هدف قرار دادن پهباد متجاوز آمریکایی از آمریکایی، پاسخ کوبنده ایران به ترور سردار سلیمانی از طریق مورد هدف قرار دادن پایگاه‌های آمریکا در عراق موجب شد که اماراتی‌ها خیلی زود به این نکته پی ببرند که ترامپ شریک قابل اعتماد و مطمئنی برای اماراتی‌ها نیست و خیلی زود آنها را تنها می‌گذارد. در همین رهگذر هم بود که امارات هیات‌های سیاسی، امنیتی را به ایران اعزام کرد و دیگر آن کارشکنی‌های سابق را در عرصه سیاسی، اقتصادی ندارد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha