۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ۱۵:۵۱
کد خبر: 83741289
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

پروندهٔ خبری

همراه با کرونا یک قرن بعد از وبا

۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ۱۵:۵۱
کد خبر: 83741289
امید شریفی
همراه با کرونا یک قرن بعد از وبا

جیرفت - ایرنا - این روزها وقتی اسنادی را که راجع به وبا ، طاعون و سایر بیماری‌های واگیردار یک قرن پیش و قبل از آن را می‌خوانم نمی‌توانم باور کنم که اینقدر خوش باور بوده‌ام، حتی امروز وقتی یادداشتِ ”از ابولا تا کرونا ” را که کمتر از سه ماه پیش برای روزنامه‌ای مستقل نوشته بودم مرور می‌کنم، بیشتر بر خوش‌بینی خود تاسف می‌خورم.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم بعد از آخرین بیماری همه گیر (البته برای کشور ما) کُشنده که دقیقا ۱۰۰سال پیش تمام ایران از جمله کرمان و جنوب آن را به قتلگاهی تبدیل کرد، دیگر شاهد چنین روزهایی باشم. نمی دانم قدرت علم را بیش از اندازه تصور می‌کردم یا قدرت بیماری را دست‌کم گرفته بودم، فکر می‌کردم که مثل وبای سال ۱۳۴۴ هجری شمسی، علم و قرنطینه کردن شهرها نمی‌گذارد وارد چنین روزهایی شویم. شاید در سال ۱۳۴۴ کشور ما  از جمله کشورهای خوش شانس بود که موسسه واکسن و سرُم سازی رازی به سرعت واکسن آن را کشف کرد، واکسنی که قدرت و اثر آن ۲ و نیم برابر واکسن کشف شده همان زمان در آمریکا بود. در آن زمان ایرانیان با قرنطینه و واکسن اجباری، بیماری را در نطفه خفه کردند حال آنکه همان زمان کشور شوروی پنج سال درگیر این بیماری بود و تعداد زیادی تلفات داد.
باورش سخت است اما حقیقت دارد، اکنون این ویروس کرونا تقریباً در همه کشورها گسترش یافته و به سرعت میلیون‌ها فرد را زیر چتر خود گرفته، چه کسی باورش می‌شد چنین عید نوروز و چنین سیزده به دری داشته باشیم.

بیش از یک‌ماه است در برزخ بسر می‌بریم چرا که کار کردن و حتی دیدن دوستان ریسکی خطرناک شده است، علاوه بر آن کرونا اقتصاد را تحت تاثیر قرار داده و جامعه مدرن و مدنی را به زانو درآورده است و بشر را وادار به پذیرش اجباریِ در خانه ماندن کرده است.
بدون شک هیچ انسان زنده‌ای بحرانی با این ابعاد را سراغ ندارد. بیمارها به صورت تصاعدی افزایش می‌یابند. کمتر بیمارستانی در اروپا است که دارای فضای خالی باشد، پزشکان قادر به درمان یا نجات همه نیستند، آنها مجبور به کارهای غیرقابل تصوری همچون دسته‌بندی بیماران و انتخاب جوان‌ترها شده‌اند، در یک کلام می‌توان خلاصه کرد، روح و روان مردم این روزها درگیر کرونا است.
تصاویر کوچه‌ها و خیابان ها و شهرهای خلوت این روزها، یادآور خاطرات ایرانیان و خارجی‌ها از وباها، طاعون‌ها ، مالاریاها  و سایر بیماری‌های واگیرداری است که تا قبل از کشف واکسن هر کدام از این بیماری‌ها، هر چند وقت یکبار  جمعیت زیادی از این سرزمین را از بین می‌برد.

در خاطرات دکتر فووریه ، دکتر طولوزان ، دکتر ویلز، گوبینو، فریزر، اعتماد السلطنه، حاج سیاح، امین‌الضرب و صدها نفر دیگر به همه‌گیری این بیماری‌ها به ویژه وبا و طاعون‌های کشنده در اقصی نقاط ایران اشاره شده است.
وبا و طاعونی که کمتر سالی بود جمعیت یک قسمت از این سرزمین را به حداقل نصف کاهش ندهد. و دو سه دهه وقت لازم بود تا جمعیت به روال سابق برگردد.  ما از پرداختن به این بیماری‌های همه گیر و کشنده صرف‌نظر نظر می‌کنیم و تنها به آخرین همه‌گیری در جنوب کرمان می پردازیم.

برگردیم به ۱۰۰ سال قبل

همه گیری که دقیقا یکصد سال پیش در دوران احمد شاه اتفاق افتاد. چقدر عجیب است دقیقا بعد از یکصد سال دگربار آن روزها در ایران تکرار شده، امیدوارم این کورنا هر چه سریع‌تر تمام شود و دیگر از این خبرها در زندگی روزمره نداشته باشیم، فقط همان تاریخ باشد و در این زمینه تکراری نداشته باشیم چرا که ظاهرا خوب درس نگرفته‌ایم.
نوشته‌ها و خاطرات برجای مانده حاکی از آن است که یکی از بدترین مرگ و میرهای این سرزمین در سال ۱۲۹۷- ۱۲۹۸ هجری شمسی همزمان با پادشاهی احمدشاه قاجار اتفاق افتاد در این زمان مصادف با آخرین سال جنگ جهانی اول، کشور از شمال و جنوب تحت تصرف و سیطره امپراتوری بریتانیا، روسیه و آلمان نازی بود و هر کدام از اینها، قسمتی از سرزمین ایران را در  اشغال خود داشتند.

در این زمان ناامنی امان مردم را گرفته بود. سرکشان و دزدان در جای جای کشور همان لقمه ناچیز مردم را می‌ربودند و کارگزاران دولت نیز شریک دزد و رفیق قافله بودند. حکومت فقط ظاهری بود و فرمان‌هایش در همان پایتخت نیز محلی از اعراب نداشت تا چه رسد به جایی مانند جیرفت که همیشه بر طبل خودسری می‌نواخت.در این زمان ناامنی امان مردم را گرفته بود. سرکشان و دزدان در جای جای کشور همان لقمه ناچیز مردم را می‌ربودند و کارگزاران دولت نیز شریک دزد و رفیق قافله بودند. حکومت فقط ظاهری بود و فرمان‌هایش در همان پایتخت نیز محلی از اعراب نداشت تا چه رسد به جایی مانند جیرفت که همیشه بر طبل خودسری می‌نواخت.
بدتر از همه در این سال، بیماری واگیرداری بود که به آنفلوآنزای اسپانیایی مشهور شد، این بیماری دقیقا به مانند کرونا در این روزها، تمام جهان را درگیر خود کرد و بیش از ۵۰ میلیون و به عبارتی ۱۰۰ میلیون انسان را به کام مرگ فرستاد.

متاسفانه ایران با جمعیت تقریبی ۶ تا هفت میلیون آن زمان  با حدود یک و نیم میلیون تا دو نیم میلیون تلفات، از جمله جاهایی بود که بیشترین مرگ و میر را به خود اختصاص داد و بنا بر شواهد و قرائن استان کرمان، از جمله جیرفت و بم بیشترین تلفات را  متحمل شدند.

دولت ناکارآمد، خشکسالی، جنگ و اشغال ایران توسط دولت‌های خارجی، قحطی، غارت و ناامنی، اعتیاد گسترده، آب آلوده و نبود امکانات پزشکی زمینه را برای شیوع سایر بیماری‌ها مهیا کرده بود.
کنکاش در اسناد و منابع آن دوران، حاکی از آن است که به همراه آنفلوآنزا  بیماری‌هایی مانند وبا، طاعون، مالاریا، تیفوس و سایر بیماری‌های واگیردار نیز بر میزان تلفات افزوده بود. به نظر نویسنده این سطور، بیماری را سربازان هندی که در آن زمان در پلیس جنوب ایران خدمت می‌کردند از راه بندرعباس به جنوب کرمان وارد کرده بودند.
در تهران به دلیل آنکه بیماری هم زمان با  وزش بادهای شدید  همراه شد به "ناخوشی‌باد" مشهور شد و در بین مردم این شعر رواج پیدا کرد.
گلدون و کوزه و گلاب‌پاش، دادیم به پنجاه خاشخاش، ای سال برنگردی ، دُکانا را تخته کردی، ای سال برنگردی
در میان فقیران که سوءتغذیه آنها را مستعد بیماری و مرگ کرده بود تلفات بیشتر بود و در بعضی جاها تلفات چنان بالا بود که مُرده‌ها را بدون کفن، دفن می‌کردند.

احمد کسروی مورخ نامدار در این باره گفته بود: در سال ۱۲۹۷ شمسی جنگ جهانی در میان بود و گرانی نیز پیش‌آمد و می‌توان گفت یک سوم مردم از میان رفتند و آن سال در تبریز آشکارا می‌دیدم که توانگران دست بینوایان نمی‌گرفتند و وقتی خویشان و همسایگانشان از گرسنگی می‌مردند پروا نمی‌داشتند و مردگان از بی کفنی روی زمین می‌ماندند.
  ایوانوویچ میروشنیکف نویسنده کتاب ایران در جنگ جهانی اول نیز نوشته بود: جنگ جهانی اول برای مردم ایران بداقبالی‌ها و مشقات بی‌شماری به همراه آورد. مناطق وسیعی بر اثر جنگ تخریب شد، ده‌ها هزار ایرانی دچار قحطی شدند و پس از بیماری مردند.
 در جنوب استان کرمان با توجه به سابقه مرگ و میری که هر چند سال یک بار بیماری‌های وبا و طاعون به راه می‌انداخت، این  سال نیز  بیماری را وبا تصور کردند هر چند که بیماری اصلی همان آنفلوآنزای اسپانیایی و از سمت جنوب وارد شده بود.  در جنوب استان کرمان با توجه به سابقه مرگ و میری که هر چند سال یک بار بیماری‌های وبا و طاعون به راه می‌انداخت، این  سال نیز  بیماری را وبا تصور کردند هر چند که بیماری اصلی همان آنفلوآنزای اسپانیایی و از سمت جنوب وارد شده بود.

در  بخشهایی از جیرفت این سال به نام  سال "دردی" معروف شده بود و تا چند سال پیش خیلی از افراد مسن واژه مباه (وبا) یا درد (دردی) را در هنگامی‌ که می‌خواستند کسی را نفرین کنند، به کار می‌بردند که معنی وبا مترادف با مرگ یا همان بیماری درمان‌ناپذیر بود.
پدرم از زبان مادرش تعریف می‌کند که به همراه سایر عشایر برای فرار از این بلا در حال حرکت به طرف مناطق کوهستانی بودند در نزدیکی درمزار شیخ بختیار، در جایی به نام سرکهنم نزدیک جنگل گُلپَرکی از جمله محلات بارانداز در مسیر جیرفت به ساردوئیه، تعداد اجساد آنقدر زیاد شده‌ بود که قبل از این‌که بخواهند حرکت کنند بایستی جسد بعدی را به خاک بسپارند و تعداد افراد فوت شده پشت سر هم جلوی رفتنشان را گرفته‌ بود.
این بلای خانمانسوز در تمامی جنوب کرمان قبرستان‌ها را به مکانی شلوغ تبدیل کرده ‌بود و کمتر خانواده‌ای بود که از این بلا جان سالم به در برده باشد و در خیلی از مناطق کسی پیدا نمی‌کردید که مردگان را غسل، کفن و دفن کند و خیلی از افراد اجساد را رها کرده و خود برای فرار از این بلا به کوهستان پناه می‌بردند.
این بلا در جازموریان نیز جان تعداد زیادی را گرفت. این بیماری در جازموریان به وسیله یک قافله‌ای یا کاروان رواج پیدا کرده بود. هر عشایری که با این قافله برخورد داشت این بلا را تجربه ‌کرد.

آن‌طور که افراد مسن تعریف کرده‌اند، بر اثر این بیماری بیش از دوسوم افراد اِیشوم عشایری فوت کردند.

نکته جالب اینکه یکی از افراد، کپری ۲ هزار متری می‌سازد و برای در امان ماندن از این بیماری، در آنجا خود و بستگانش را قرنطینه می‌کند تا از بیماری در امان بمانند.
در کهنوج، منوجان، قلعه‌گنج و به عبارتی تمام رودبارزمین این بیماری جمعیت را چنان کاهش داد، به طوری‌که این سال دردی یا الاهی (الهی) مبداء سال‌شمار مردم منطقه شد و بیشتر اهالی تا سالها بعد، وقتی که می‌خواستند از گذشته سخن بگویند، قبل و بعد از این سال را به عنوان مبداء رویداد نام می‌بردند، به طور مثال هنگام شناسنامه گرفتن در زمان رضاشاه به ماموران در رابطه با سن خود و اعضای خانواده می‌گفتند، سال هشتم یا سال بعد از سال الهی
گویند در رودبارزمین جنوب کرمان چنان دردی نازل شده بود که به هر طرف و هر دهستانی که می‌رفتند، پُشته‌ای از مرده می‌دیدند. هیچ کس برای هیچ کس عزیز نبود، هر کسی جان خود را برگرفته بود و به سویی روی می‌نهاد، برخی نیز همین طور بی‌هدف می‌رفتند تا بمیرند، همه خود را به خدا سپرده بودند.

مورخ اندیشمند جنوب کرمان و رودبار زمین، حمید شهریاری از زبان پیرمرد دانایی چنین می‌گوید: با پدرم از کهنوج عازم سبزه‌واران کنونی (احتمالاً دوساری،که در آن زمان مرکز جیرفت بود) راهی شدم، در میانه راه برای رفع تشنگی وارد دهستانی شدیم، همه را دیدیم که مرده بودند و برخی نیز آخرین نگاه خود را به زندگی می‌کردند و مرگ خود را انتظار می‌کشیدند.

او می‌گفت: تا چنین دیدم، وحشت‌زده از آن ده برگشتم و تا سبزه‌واران چندین ده به همین صورت بودند، آنقدر آدم مرده بود که کسی برای دفن کردن باقی نمانده بود و حتی حیوانات وحشی هم دیگر جسد کسی را نمی‌خوردند، در روستای تم‌بت کلات‌گنج همه اهالی ده، مرده بودند و هر کسی جایی افتاده بود، نه مادری رمق داشت برای فرزندش دل بسوزاند و نه برای فرزند دلی مانده بود برای مهرورزی مادرش.
سایبانی محققِ بندرعباسی نوشته‌است، یکی از حوادث تلخ تاریخ فین‌ در سال ۱۳۳۷ هجری قمری برابر با ۱۲۹۷ خورشیدی اتفاق افتاد و بسیاری را از پای درآورد. آمار کشتگان چنان بالا بود که در آن اوضاع و احوال تلخ و وانفسا ، مجال دفن اجساد نبود. لاجرم بعضی از آن‌ها طعمه وحوش و طیور شدند. بیماری ذکر شده نه تنها فین و روستاهای اقمار آن، تقریباً تمام شهرها و روستاهای دور و نزدیک جنوب ایران را در برگرفت، به طوری که آن واقعه ناگوار به صورت نقطه عطفی در تاریخ درآمده و بسیاری از معمرین حساب سن و سال خود و یا وقایع دیگر را بر مبنای آن سال به خاطر سپرده‌اند و آن سال را سال الهم احفظنایی می‌نامند.
غلامحسین‌خان بهجت‌الدوله معروف به سردار مجلل یا عامری (کسانی که در جیرفت  و اطراف آن زندگی می‌کنند بدون شک نام فلکه عامری را تا به حال شنیده‌اند، در یادداشت‌های بعدی راجع به این شخص و نقش او در جنوب کرمان به تفسیر توضیح داده خواهد شد) ایشان در  آن زمان مصادف با شیوع این بیماری‌ها در بم زندگی می‌کرد. در آنجا نیز تلفات چنان بالا بود که عامری سه فرزند بزرگ و متاهل خود را طی یک هفته از دست می‌دهد.
اسکرین انگلیسی سرکنسول انگلیسی در کرمان، در این زمینه چنین می نویسد، در سال ۱۹۱۸ برابر با ۱۳۳۷ هجری قمری یا ۱۲۹۷ هجری شمسی در ابتدا بیماری حصبه شایع شد که اینجانب  نیز به آن مبتلا شدم، بعد از آن بیماری وبا که یکی از اعضای جامعه انگلیس‌های کرمان را از بین برد و آخرین آن‌ها آنفلوآنزای اسپانیولی یا اسپانیایی بود که تنها طی یک هفته در خود شهر کرمان ۲ هزار نفر را به کام مرگ کشاند.

مدرس تاریخ دانشگاه جیرفت

(ابولا، ویروسی مهلک است که به "هیولای رودخانه ابولای کنگو" شهرت یافته و عامل مرگ هزاران نفر در جهان بوده است. تب ناشی از این بیماری در اثر عفونت ویروسی ایجاد می‌شود. ابولا اغلب کشنده بوده و انسان و پستانداران را هدف قرار می‌دهد. محققان بر این باورند که این ویروس برای نخستین‌بار از یک حیوان آلوده، به انسان منتقل شده و سپس از انسان به انسان از طریق تماس مستقیم با خون یا ترشحات بیمار انتشار یافته است)