محمداقبال لاهوری، متفکر، عارف و فیلسوف پاکستانی است که بدون تردید یکی از نوابغ دوران اخیر به شمار می آید. او ضمن آفرینش اشعار و آثاری به زبان اردو، زبان فارسی را برای بیان افکار و احساسات خود برگزید. اشعار فارسی و حتی اشعار اردوی او سرشار از مفاهیم عالی عرفانی، فلسفی، انسانی و اجتماعی است. زبانی که اقبال در سرودن اشعار خود برگزیده، زبان شاعران گذشته ایران و شبه قاره است. او با تیزهوشی و استعداد فطری خود از نظر زبان و محتوا، طرحی نو درافکنده و سبکی خاص برای خود پدید آورده است. اقبال سادگی، روانی و کاربرد تشبیهات و استعارات ساده را از سبک خراسانی و رنگارنگی کلام و آوردن صنایع لفظی و معنوی را از سبک عراقی و ظرافت و مضمون آفرینی و نکته سنجی را از سبک هندی وام گرفته است. از نظر مضمون، شعرش بیانگر عشق به دین و قرآن، محبت پیامبر اسلام (ص) و امامان بزرگوار (ع)، فلسفه، اندیشه و طرح مسایل سیاسی و فرهنگی روز است. در یک کلام شعر اقبال، شعری بیدارگر، پوینده و گویا از عصر و زمان شاعر متعهد امروز است که انسانیت در محور اساسی آن قرار دارد.
زندگینامه اقبال لاهوری
دوران کودکی محمد اقبال لاهوری، دوره پرفراز و نشیب و بس آموزنده ای است. او در ۱۸۷۷ میلادی در سیالکوت پاکستان چشم به جهان گشود. پدرش در همان کودکی او را به مکتب مولانا غلام حسن سپرد و او آموزش قرآن را در مکتب و مسجد می آموخت، شب ها درس های خود را پرتو نور شمع می خواند و به خاطر می سپرد. استاد او خواست غیر از آموزش های دینی، آن کودک را با آموزش علوم جدید هم آشنا کند که با موافقت پدر اقبال، استاد او را به آموختن ادبیات فارسی، اردو و عربی وادار کرد. اقبال بسیار باهوش و زیرک بود و آموزش این دوره را تقریبا به مدت سه سال به پایان رسانید و با درآمد کمی که از مغازه پدر به دست می آورد، زندگی ساده ای را سپری می کرد. او در همان دوران کتاب های فتوحات مکیه و فصوص الحکم، محی الدین ابن عربی را خواند. اقبال می گوید: «از سن چهارسالگی گوش های من با اسم و تعلیمات این کتاب ها آشنا شد و مدت ها تدریس هر ۲ کتاب در خانه ما ادامه داشت اما در ابتدای کودکی همه این مسایل از قدرت فهم من بیشتر بود. با این وجود در این مجالس درس شرکت می کردم اما وقتی به زبان عربی آشنایی پیدا کردم، قدرت و فهم من اضافه شد و بر اثر پیشرفت در علم و تجربه شوق و شناخت من بیشتر گردید.» او در ۱۸۸۴ میلادی به پنجاب رفت و تحت تعلیم استادانی که اعتقاد و ایمان عمیقی داشتند و عاشق قرآن و حفظ آن بودند، آموزش زبان فارسی، عربی، ادبیات اردو، علم و حکمت را ادامه داد و در تهذیب نفس و فضایل اخلاقی دارای رتبه بلندی شد.
او می گوید: «من خواسته پدرم را پیوسته در نظر داشتم، آن را در اشعار خود هم می آوردم، شهرت شاعری من هم گسترش می یافت، من برای نوجوانان سرود اسلامی می نگاشتم و آنان با شوق و ذوق این اشعار را می خواندند و حفظ می کردند.» اقبال تحصیلات تکمیلی خود را در رشته فلسفه به پایان برد و پس از پایان تحصیلات در دانشگاه در رشته های تاریخ و فلسفه و علوم به استادی برگزیده شد.
اقبال در ۱۹۰۵ میلادی به تشویق پرفسور سر توماس آرنلد به انگلیس مسافرت کرد و در دانشگاه کمبریج به فراگرفتن فلسفه مشغول شد و رساله دکتری خود را به نام سیر فلسفه در ایران به زبان انگلیسی تهیه کرد. محمد اقبال چندین سال رییس دانشکده مطالعات شرقی و مدیر گروه آموزشی فلسفه در دانشگاه پنجاب بود و در عین حال به کار وکالت دادگستری می پرداخت اما محیط نابسامان زندگی، اختلاف ها و کشمکش ها و همچنین علاقه به آزادی، او را به شرکت در کارهای سیاسی کشانید در ۱۹۲۸ میلادی به عضویت مجلس قانون گذاری پنجاب انتخاب شد و در ۱۹۳۲ میلادی در کنفرانسی که در لندن برای بنیان گذاری قانون اساسی شبه قاره هند و پاکستان ترتیب داده شده بود، شرکت کرد.
آثار برجای مانده از علامه اقبال
او در نویسندگی و شاعری استعداد بی نظیری داشت و آثار منظومش به زبان های فارسی و اردو، آثار جاویدان و منحصربفردی هستند. زیرا وی روی اعتماد به نفس و بازگشت به هویت اسلامی همه مسلمانان جهان تاکید فراوان داشت. «اسرار خودی، رموز بیخودی، پیام شرق، زبور عجم، جاویدنامه، مسافر و چه باید کرد» از آثار منظوم علامه لاهوری است.
«بانگ درا، خضر راه، طلوع اسلام، بال جبرئیل، ضرب کلیم، شکوه، جواب شکوه، سیر فلک و ارمغان حجاز » به فارسی و اردو از جمله آثار او به زبان اردو به شمار می روند. کتاب عمیق و فلسفی دیگر علامه اقبال احیای فکر دینی در اسلام است که در ۱۹۳۰ میلادی در لاهور به چاپ رسید و در ۱۳۳۶ خورشیدی به وسیله احمد آرام به فارسی ترجمه شد. اقبال مدتی را هم در آلمان به سر برد و در ۱۹۲۳ میلادی کتاب پیام شرق را در جواب کتاب دیوان غربی گوته شاعر آلمانی سرود. اگر چه علامه محمد اقبال لاهوری به ایران نیامده بود اما اشعار و دیوان ارزشمندش که در ایران هم به چاپ رسیده از فصاحت، بلاغت و مفاهیم بلند اسلامی برخوردار است.
سبک و درونمایه شـعر فارسی اقبال لاهوری
اشعار اردوی او از نظر به کارگیری واژهها و ترکیبات و دیگر ویژگیهای شعری، تحت تأثیر زبان فارسی است. شاید عـمدهترین دلیل اقـبال در گـزینش زبان فارسی برای ابراز و اظهار افکار و احساسات خود، همانا مـناسب تشخیص دادن زبان فارسی برای این کار بوده و دیگر اینکه شاید میخواسته شعرش را فراتر از محدوده زبان اردو قرار دهد و فکر و پیام جهانی خـود را بـه دوردسـتترین نقاط زندگی فارسی زبانان برساند. با این حال، سرودن این همه آثار به زبان فارسی آن هم اشعاری که سرشار از مفاهیم عـالی عـرفانی، فلسفی، انسانی و اجتماعی است، کار سادهای نیست و جز از فردی نابغه، خودجوش و سختکوش برنمیآید.
زبانی که اقبال در سرودن اشعار خود برگزید، زبان شـاعران گـذشته ایران و شبه قاره است. او با مطالعه و رنج فراوان و با درنوردیدن مشکلات و تنگناهای سخن راههای دشوار را پیموده و بـه مـنظور و مـقصود خود نایل شد زیرا بدون تردید امکان دست یافتن بدین پایه در شـعر بـدون تلاش و کوشش، حتی اگر انسان از زمره نوابغ هم باشد، ممکن نیست. اقبال با نبوغ ذاتی خـود و مـداومت در مطالعه دیوان پارسیگویان هند و ایران و آشنا شدن با ظرایف و دقایق ادبی و هنری اشـعار، سـبکهای دورههای مختلف را آزموده و با آنها دست و پنـجه نـرم کرده و از تـمام شاعران صاحب سبک دورههای مختلف شعری بـهره گـرفته و در نهایت خود به زبان و سبک خاصی دست یافته است.
اقبال سادگی و سلامت بیان، جذبه، احساس، کاربـرد تـشبیهات و استعارات ساده و طبیعی و دور بودن سخن از تـعقید را از سـبک خـراسانی و شـاعران بـرجسته این سبک گرفته و بـا بـهرهگیری از آن، افکار جالب و مترقبانهای را بیان کرده است. کتابها و مقالات متعددی که درباره ارتباط اقبال با حافظ و مولوی نوشته شده،حـق مطلب را تا حدودی ادا کرده است و در حیطه ادبیات تطبیقی، همواره بحث مقایسه اقبال با شاعران دیگر از جمله مولوی، حافظ و دیگران بسیار مطرح بوده است.
اقبال رنگینی کلام و آوردن انواع صنایع لفظی و معنوی از جمله تشبیهات، استعارات نادر، تلمیحات و ترکیبات غریب را از سبک عراقی به وام گرفته است. اقبال همچون پیشوای خود، حافظ به نکتهچینی و به گزینی از آثار گـذشتگان و هـمعصران خـود پرداخته است. وی، متفکر و اندیشمندی به شمار می رود که مسایل فکری، ادبی و زبانی مأخوذ از آثار گذشتگان را در کارخانه ذهنش با افکار فـلسفی، ذوقـی و احساسی خود چنان زیبا و هنرمندانه درآمیخته و کلامی خلق کرده است که عظمتی هنرمندانه دارد و لطافت و حلاوتی که مـشتاقان شعرش به جان خریدار آن هستند.
شـعر اقبال هرچند که رنگ و بوی شعر شاعران قدیمی را دارد اما این بدان معنا نیست که از مسایل روز و روح عصر خود تأثیر نپذیرفته باشد. از این خطابها و مطالعه کتابها و مقالات فارسیای که درباره اقبال نگارش یافته، برمیآید که سبک اقبال به سبک عراقی نـزدیکتر اسـت و مختصات ۲ سبک خراسانی و هندی در آن کمتر دیده میشود و به قول محمد ریاض «اقبال، شاعر عارف است و رمز و ایما و تمثیلهای وی، سبک شعرای متصوف، مانند سنایی و عطار و رومی را دارد.»
اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانیهای خویش پیوسته از دادگستری، سـیاستمداری، همسرداری، عبادت، شجاعت، عدالت، تقوا، قضاوت و غـنای طـبع عـلی(ع)سخن میگوید و خدمات و اعمال امام علی(ع) «این مرد تـاریخ» را که دوسـت و دشمن بدان معترف هستند، تجلیل و تکریم میکند. از این رو است که نخستین منظومه اقبال به فـارسی، «سـپاس جناب امیر» نام دارد که در مناقب حـضرت عـلی(ع)سروده شـده و در مـجله مـخزن به چاپ رسیده و موجب اشـتهار اقـبال میان مسلمانان شبه قاره هند و پاکستان شده است.
ای محو ثنای تو زبـانها /ای یوسـف کاروان جانها
ای ماحی نقش باطن من/ ای فـاتح خیبر دل من
ای سِر وجـوب و امـکان/تفسیر تو سورههای قرآن
اقـبال بـه امام حسین(ع)و عاشورا نیز توجه ویژه دارد و از آن الهام میگیرد و میگوید: «حسین به ما تعلیم داد که بـا در نـظر گرفتن این هدف بزرگ و مداوم، مـرگ سـرخ را که فـردای زندگی ابدی مـا را رقـم میزند، با بینش انـقلابی و قـاطعیت، بدون سکون انتخاب نماییم. عاشورا به ما حسینوار زندگی کردن، حسینوار مردن و حسینوار جنگیدن، حـسینوار ایمـان داشتن و شهادت را پذیرفتن و بالاتر از آن شهادت را بـا آگـاهی انتخاب کردن و در مـسیر رضـای حـق قرار دادن، آموخته است. آنـجاست که با حق میمیری و زندگی جاودانهای را آغاز میکنی» او میگوید:
رمز قرآن از حسین آموختیم / ز آتشِ او شعلهها انـدوختیم
همچنین اقبال آگاهی خوبی از جامعه غرب داشـت و بـا زیر و بـم آن آشـنا بـود، بنابراین با درک کامل، فـرهنگ غـرب را فاقد یک ایدئولوژی جامع انسانی میدانست و پیوسته یادآور میشد که فرنگ در مادهپرستی غرق است و از روحانیت و معنویت دور مانده است.
سرانجام علامه لاهوری
اقبال لاهوری در ۱۹۳۴ میلادی به گلودرد مبتلا شد و در ۱۹۳۸ به تنگی نفس و ضعف قلب دچار شد و سرانجام این دانشمند بزرگ که به راستی احیاگر سترگ فکر دینی در مشرق زمین بود، ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ میلادی در ۶۱ سالگی در پاکستان چشم از جهان فرو بست.
منابع:
۱.اقبال لاهوری، محمد، کلیات اشعار فارسی مولانا اقبال ،با مقدمۀ احمد سروش، مثنوی زبور عجم، تهران سناد،۱۳۴۳
۲. هنر و مردم، ویژهنامه اقبال لاهوری، ش ۲، آبان ۱۳۵۶، ص ۸۳.
۳. محمد ریاض. اقبال لاهوری و دیگر شعرای فـارسیگوی، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان،۱۹۹۷،ص ۱۳۸-۱۳۹ با مختصر تغییر.
۴. شهین مقدم صفیاری، نقشی از اقبال، لاهور،۱۹۹۰، ص ۳۴.
نظر شما