نمونههای امروزی، خواه تلاش بازاریابها و کارگردانها برای واقعی جلوه دادن ورزشکارانِ به شدت مصنوعی باشد و خواه بازسازی لحظههای کلاسیک فوتبال توسط اینفلوئنسرهای فضای مجازی در حیاط خلوت خانهشان، برابر این ویدئوی اصیل رنگ میبازند.
این ویدئو احتمالا پربازدیدترین سکانس طبیعی فیلمبرداری شده از داخل زمین فوتبال است که حتی یک ثانیه از مسابقه را نمایش نمیدهد؛ اتفاقی که هم برای دوران خودش بود و هم جلوتر از دوران خود...
میتوان این ویدئو را از حیث اتفاقاتی که در آن جریان دارد به اثری از «پیتر بروگل» نقاش هلندی تشبیه کرد با این تفاوت که همه ماجرا حول محور یک مرد میچرخد: مارادونا.
احساسات خود را در مورد این مرد فراموش کنید؛ هرچیزی که میدانید یا دیده اید همچون مستند فوق العاده «عاصف کاپادیا». را از یاد ببرید.
بدون هیچ پیش زمینهای این ویدئو را ببینید و از خودتان بپرسید: چه اتفاقی در جریان است؟ من در حال تماشای چه چیزی هستم؟
بدیهی است که فیلم زمان حال را نشان نمیدهد و این موضوع را میتوان به راحتی از علائم و تبلیعات قدیمی و منسوخ کنار زمین همچون «کومودور» شرکت رایانهای که بیش از ۲۵ سال پیش ورشکست شد، متوجه شد.
و البته مردم پشت تصویر اگرچه همچنان واضح هستند اما تصاویر با استانداردهای عصر اچدی ما قابل مقایسه نیست.
لباس تمرین ناپولی هم به طور مشخص قدیمی و از مد افتاده است. برندهایی همچون مارس دیگر اسپانسر باشگاهها نیستند و هیچکس آن لباسهای گشاد و پفدار را نمیپوشد.
اما کمی بیشتر دقت کنید؛ مارادونا پیراهن خود را متفاوت از دیگران بر تن کرده است؛ به نظر او چند بند کفش را مثل یک کمربند دست ساز دور کمرش محکم بسته است.
موزیک شروع میشود؛ «زندگی زندگی است» از گروه اوپوس و او (مارادونا) به حالت رقص شروع به عقب و جلو دادن شانهها میکند. برای چند لحظه «آنتونیو کارکا» زوج وی در خط حمله ناپولی هم همین کار را میکند که البته این کار را کارکا بعید نیست چون او برزیلی است اما کارکا به یکباره متوقف میشود و شروع به انجام حرکات کششی میکند که البته آن هم طبعی است. کمی تفریح، کمی لنز دوربینها را جذب کردن و سپس بازگشت به کار.
اما برای مارادونا اینطور نیست؛ اینجا جایی است که نمایش شروع میشود؛ او شروع به روپایی زدن میکند و سپس نمای بسته دوربین چیزی را که پیش از این متوجه شده اید، تایید میکند؛ بندها البته نه آنهایی که دور کمرش بسته شده بلکه بند کفشهایش؛ آنها بسته نشدهاند و آویزانند؛ چرا؟
«چیکو مارولدا» کسی که تمام شیرین کاریهای مارادونا را در ناپولی برای نشریه ایل ماتینو پوشش میداد، توضیح میدهد که مارادونا «همیشه با بندهای باز تمرین میکرده است و دلیلش هم این بوده که اینطور احساس راحتی داشته و توپ را بهتر لمس میکرده است؛ او درست قبل از سوت آغاز بازی بند کفشهایش را میبست.»
مارادونا در ادامه همراه با توپ که به نظر به سرش چسبیده است، بالا و پایین میپرد و همزمان با ریتم موزیک روی زانو توپ را بالا و پایین میکند و سپس در حالی که بیخیال راه قدم میزند توپ را همچون پرندهای که روی انبوه موهای سیاه و ضخیمش آشیانه ساخته، بالا و پایین میکند.
سپس نوبت پاها است؛ جایی که توپ مثل یک آهن ربا به آن چسبیده و دوباره روپایی: پا، کتف، سر و هرچه ریتم موزیک تندتر میشود، حرکات او با توپ نیز تندتر و تندتر ریتم میگیرد.
یک نمای بسته دیگر و حالا مارادونا دست میزند؛ او میداند همه او را تماشا میکنند و کانون توجه است اما هرگز به جمعیت نگاه نمیکند. در واقع از حرکت میایستد و آنچه میبینید این است که کمر خود را با ریتم موزیک تکان میدهد. حالت چهره او که پیشتر آرام و بچه گانه به نظر میرسید، جدی میشود.
عقب و جلو میپرد، پاها در کنار هم و دوباره روز از نو روزی از نو؛ روپایی زدن انگار توپ با یک نخ نامرئی معلق است، ریتم موزیک تند میشود و دیگو با آن میپرد، توپ از پا روی سر و سپس به شانه منتقل میشود و تمام این اتفاقات با قدرت کنترلی غیرعادی و اسرارآمیز ر می دهد.
یک آن متوجه میشوید که هم تیمیهای او با وظیفه شناسی به نرمش و تمرین مشغولند و این در حالی است که مارادونا هنرنمایی میکند و تنها در آخرین لحظات برای نرمش به آنها میپیوندد و سپس با صدایی که در میان غوغای موزیک گم میشود، از چمباتمه خود بیرون میجهد. جمعیت روی سکوها میدانند که نظارهگر چیزی هستند که بعدها می توانند برای نوههای خود تعریف کنند.
مارولدا که در جایگاه خبرنگاران در ورزشگاه قدیمی المپیا اشتادیون مونیخ نشسته است، خود را میخکوب شده به خاطر میآورد؛ حتی بعد از ۶ سال پوشش لحظه به لحظه بازیها و تمرینات ناپولی، چنین چیزی را ندیده است.
وی میگوید: برای ناپولی گرم کردن در داخل زمین غیرعادی بود. در آن روزها، این اتفاق قبل از ورود تیم به زمین میافتاد. تا قبل از شروع موزیک واقعا متوجه نشدیم. ظرف چند ثانیه همه مات شده بودند؛ هیچکس نمیخواست حتی یک ثانیه را از دست بدهد.
در واقع، اگر «فرانک رائس» تهیه کننده بلژیکی وجود نداشت، غیر از ۷۰ هزار هوادار حاضر در ورزشگاه، هیچکس آن لحظات را نمیدید. دوربینها مشغول فیلمبرداری بودند اما هیچکدام غیر از دوربینی که آن تصاویری را ضبط میکرد، روی آنتن نمیرفت. رائس غیرعادی بودن چیزی را که میدید، درک کرده بود؛ او با شبکه ZDF آلمان که تیم تهیه کننده را برای وی فراهم کرده بود، تماس گرفت و آنها ۱۲ دقیقه پیش از آغاز بازی را برایش ارسال کردند؛ او آن را برش زد و ویدئویی را تهیه کرد که برای نخستین بار در تلویزیون بلژیک به نمایش درآمد و امروز در یوتیوب جاودان شده است. (او به تازگی به شوخی گفته است که «اگر برای هر بار پلی شدن آن ویدئو یک سنت دریافت میکردم، مدتها پیش در جزایر هاوایی خودم را بازنشسته میکردم.»)
لحظهای بودن این ویدئو بخش عمده شهرت آن را تشکیل میدهد. این ویدئو حس طبیعی بودن دارد و در واقع این حس دقیقا به این دلیل است که موزیک توسط یک دیجی نواخته نشده بود بلکه توسط یک باند موسیقی که یک دوجین از موزیکهای دهه ۱۹۸۰ را تولید کرده بودند، ساخته شده بود.
گرم کردن آن روز مارادونا بوی بیخیالی میداد؛ شاید کمی هم گستاخی. آن بازی تا آن روز بزرگترین دیدار فوتبال وی در عرصه باشگاهی بود؛ ناپولی بعد از بازی رفت، با ۲ گل از مونیخ پیش بود اما آن روزها در یک بازی خارج از خانه هیچ چیز تضمینی نبود و این ویدئو نمایانگر برخورد مارادونا با آن بازی بزرگ بود.
ایتالیاییها برای این نوع برخورد کلمهای دارند: «اسپرتساتورا»؛ این روزها این کلمه در مد مردانه زیاد شنیده میشود و به «توانایی یک مرد برای شیک بودن بدون کوچکترین تلاشی برای آن» اشاره دارد.
در مورد تاثیر روانی گرم کردن مارادونا بر بازیکنان بایرن مونیخ، که در آن سوی میدان مشغول آماده کردن خود بودند، مطالب زیادی نوشته شده است. برخی از آنان دست از خیره شدن برداشتند و برخی دیگر با گوشه چشم نظارهگر بودند.
از آن روز خاطراتی هم نقل میشود؛ «یورگن کلینزمن» آن روز را این گونه به یاد میآورد: آن طرف زمین بودیم و مثل آلمانها گرم میکردیم؛ کاملا جدی و متمرکز؛ موزیک در حال پخش شدن بود، آهنگ زندگی زندگی است و مارادونا همگام با ریتم آهنگ شروع به روپایی زدن کرد. گرم کردن را متوقف کردیم و دیگر نمیتوانستیم کارمان را ادامه دهیم چون جادو شده بودیم و باید به او نگاه میکردیم.
فقط نکته اینجا است که در حقیقت کلینزمن آنجا نبوده است، در واقع او در آن دوران حتی برای بایرن مونیخ بازی هم نمی کرد و در عضویت باشگاه اشتوتگارت بوده است؛ تیمی که در فینال در مجموع دو بازی رفت و برگشت برابر ناپولی قافیه را باخت.
به عبارت بهتر، این حقیقت که آن صحنه چنین تاثیر ماندگاری را در ذهن سرمربی پیشین تیم ملی زنان آمریکا بر جای گذاشته و یک خاطره فریبانگیز و غیرواقعی برای وی ساخته است، در مورد تاثیر این ویدئو حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
نظر شما