عجم زنده کردم بدین پارسی

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۵:۲۲
کد خبر: 83787592
علی مندنی‌پور-دکترای مردم‌شناسی اجتماعی-فرهنگی، جامعه‌شناس و حقوقدان
عجم زنده کردم بدین پارسی

تهران- ایرنا- بیست‌وپنجم اردیبهشت‌ماه در تقویم ملی ایرانیان «روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی» نام‌گذاری شده است؛ شاعری که زنده ماندن زبان فارسی و نام او به هم گره خورده‌اند.

حیفم آمد، در اهمیت شاهنامه و بزرگداشت حکیم فردوسی از خود مایه گذاشته و این مهم را از دریچه نگاهِ استادِ شاهنامه پژوه، شادروان دکتر مجتبی مینوی به نظاره ننشینیم. چه، آموخته‌ایم: «آنجا که آب در دسترس است، تیمم را جایگاهی نیست».

از زبانِ این ادیب فرزانه (مجتبی مینوی) در اهمیت و جایگاه شاهنامه، گنجینه سُترگ، مانا و پرافتخار حکیم طوس، در زنده کردن زبان پارسی و تاریخ پر فرازوفرود مردم این کهن سرزمین چنین آمده است؛ «شاهنامه فردوسی برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اوّل اینکه، یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگ است و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ ایرانی زاده شده و بر اثر همت و پشتکار و فداکاری او و بیست، سی سال خون‌جگر خوردن او به وجود آمده است. دوّم اینکه، تاریخ داستانی و حکایات نیاکان ملّتِ ایران را شامل است و در حکم نَسَب نامه این قوم است. سوّم اینکه، زبان آن فارسی است و فارسی محکم‌ترین زنجیرِ عُلقِه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکن‌اند.»

 مقامِ شعری و هنری شاهنامه به‌قدری بلند است که حتی اگر از جامهٔ زبانِ فارسی نیز عاری شود، یعنی به زبانی از زبان‌های دیگر عالم، چنان‌که بایدوشاید آن را ترجمه کنند، باز کتابی بزرگ و دارای مقام هنری بلند خواهد بود. اهمیت شاهنامه، امری خصوصی و مربوط است به آن غریزه خودخواهی و خویشتن‌پسندی آدمیزاد و ناشی از علاقه و عشقی است که به ثابت کردنِ اصل قدیم و نَسَب جلیل از برای خود دارد.

به قول مینوی، «همه ما خویشتن را اولادِ کیخسرو و دارا و زردشت و شاپور و انوشیروان می‌دانیم و رستم و اسفندیار و گیو و گودرز و گشتاسب را نیاکان خود می‌خوانیم و شاهنامه فردوسی را داستان دوره «فضل و بزرگواری و سالاری» اجداد خود می‌شماریم:

هیچ شه را، در جهان آن زَهره نیست

کاو سخن رانَد، زِ ایران بر زبان

مرغزار ما، به شیر آراسته است

بد توان کوشید، با شیرِ ژیان.

لذّت می‌بریم که می‌بینیم، افراسیاب تُرک یا فغفورِ چین را، اجداد ما در جنگ مغلوب کرده‌اند و دشمنان ما در تمجید پهلوانان ما سخن رانده و گفته‌اند:

ندیدم سواران و گردنکشان

به گُردّی و مردانگی، زِین نشان

شاهنامه فردوسی برای جولانِ این حس غرورِ ملّی ما، میدان به دست می‌دهد».

این استاد استادِ شاهنامه پژوه معتقد است: جنبۀ دیگر، اهمیت شاهنامه که در نظرم از سایر جنبه‌ها پرقدرت‌تر است و بزرگی آن را بیشتر از این لحاظ می‌دانم تا از حیث‌های دیگر، جنبه ادبی شاهنامه از جهتِ داستان‌های مندرج در آن و از جهت زبان فارسی دَری است. بعد از آمدن اسلام، ادبیات ما فراموش شد و همین‌که دوباره به شعر گفتن و نثر نوشتن پرداختیم، بیشترِ کارِ نویسندگان و شعرای ما در زمینه ادبیات عربی بود و می‌توان گفت که ادبیات فارسی دَری در دوره بعد از اسلام بدواً فرزندِ ادبیات عربی بود و داستان‌های ما همان داستان‌های یهود و مسیحیت بود که از راه دین اسلام و تفاسیر و قِصَص دینی به ایران رسیده بود. زردشت را بر ابراهیم تطبیق کردیم و جمشید را بر سلیمان.مُلک سلیمان و تخت سلیمان و قبر مادرِ سلیمان و امثال آن‌ها جای اسلامی-ایرانی را گرفت و باز اگر زبان فارسی قوت این را حاصل نمی‌کرد که آن مطالب مختلف و متنّوع را بتواند، به‌صراحت و روشنی و رسایی تمام بیان کند، هرگز این زبان در شعر و کتابت، جای باز نمی‌کرد و زبانِ عربی که لسانِ دینی بود، لسانِ دنیایی نیز می‌ماند.

شاهنامه این خدمت را به ایرانیان کرده است که پهلوانان قدیم ایرانی را احیاء کرده و ادبیات ماقبل اسلامی ایران را از نو متداول ساخته است. برخی معتقدند که شاهنامه فردوسی، اساس و پایه استقلالِ ایران است و اگر او این زبان را زنده نکرده بود، امروزه ما هم مانندِ مردم مصر و عراق و شام شاید به زبان عربی سخن می‌گفتیم و می‌نوشتیم و بر این استدلال خودِ قول فردوسی را شاهد می‌آورند که: «عجم زنده کردم بدین پارسی» و آن را قبول دارند و چنین تفسیر می‌کنند که او باعث این شد، که کشور ایران از تسلّط بیگانگان رهایی یابد و کشوری مستقل گردد.

مینوی ادامه می‌دهد: بنده معتقدم، که هرچند بعضی از اجزاء این استدلال صحیح است، من‌حیث‌المجموع مبالغه‌آمیز است و خالی از ضعف نیست. این گروه فراموش می‌کنند که اولاً هرگاه نظری به احوالِ اقوام دیگر بیفکنند و مقام زبان را در بنیان ملیت ایشان بررسی کنند شاید در عقیده‌ای که ابراز می‌دارند، نرم‌تر و معتدل‌تر شوند؛ و ثانیاً، فردوسی یگانه فارِسِ این میدان نبوده است و بااینکه بدون شک در قوس صعودی این پیدایش و پیشرفت و استحکام فارسی مقام بسیار شامخ دارد و حتّی در ذروَه آن واقع است، خود نتیجه دوره طولانی تکامل است که از اوایل قرن دوم هجری شروع شد و به‌وسیله نسل‌های متوالی وطن دوستان و قوم‌پرستان ایرانی تقویت‌شده بود؛ به‌عبارت‌دیگر، زادهٔ اوضاع و احوالی بود، که از پیش موجود بوده و به او هم ختم نشده است.

تجربه عملی جامعه‌های گوناگون و دگرگونی‌های اجتماعی- فرهنگی در درون و برون کشورها به‌ویژه در دو قرن گذشته حکایت از واقعیتی تلخ و انکارناپذیر دارد و آن اینکه جامعهٔ بدون شناخت از تاریخ و گذشته، یعنی جامعه بدون هویت؛ و جامعه بدون هویت یعنی جامعه‌ای در مسیر پوچی و پوچ‌گرایی (نیهیلیسم)! و در یک‌کلام، درراه قدم گذاشتنِ به وادی سقوط!.

از یاد نبریم، تاریخ از آنِ حاکمان نیست، از آنِ ملّت است، همه زشتی‌ها و زیبایی‌هایش را باهم ببینیم و از آن درس بگیریم، حذف و یا کوچک شمردن برهه‌هایی از تاریخ، آشفتگی در آگاهی عمومی و سردرگمی به وجود آورده و داوری درباره گذشتگان را به زیاده‌گویی و کم‌گویی و به عبارتی به "گران‌فروشی" و "کم‌فروشی" می‌کشاند، که به‌خودی‌خود آسیبی است سنگین و گه گاه جبران‌ناپذیر!

یک‌طرفه به داوری ننشینیم، واقعیت‌ها را بپذیریم و تاریخ را با همه سربالائی‌ها و سرازیری‌هایش به تماشا نشسته از آن درس گرفته، پاس داشته و ارج گذاریم و اجازه ندهیم با هر توجیه و به‌کارگیری هر مستمسکی "حقیقتِ تاریخ" نادیده گرفته شود.

زادروز حکیم فردوسی طوسی به همه پارسی‌زبانان و دوستداران زبان و ادب و فرهنگ ایران‌زمین تهنیت باد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha