انقلاب اسلامی ایران محصول اندیشه، تفکر و عمل امام خمینی (ره) است. امام در کتاب «حکومت اسلامی» فلسفه سیاسی و فقه حکومتی خود را مطرح کرد. پس از پیروزی انقلاب و استقرار مکتب سیاسی امام خمینی در قالب جمهوری اسلامی، امام در مقام رهبر و مدیر جامعه به تحقق نظریه سیاسی خود پرداخت. امام خمینی بهعنوان صاحب مکتب در فقه سیاسی تشیع در زمان رهبری خود فرمایشات بسیاری داشتند که برخی از آنها در راستای تکمیل نظریه سیاسی قبلی و برخی جهت ایجاد ظرفیت جدید نظری است. امام خمینی این فرصت را یافت که طی ده سال رهبری علاوه بر پیادهسازی عملی نظریات خود ظرفیتهای جدید نظری برای آن ایجاد کند.
در زمان حیات حضرت امام یاران و شاگردان در موارد متعدد با مراجعه مستقیم از منبع اندیشه ایشان بهره میبردند و بر اساس نظرات ایشان عمل میکردند، اما بعد از رحلت امام خمینی شاهد قرائتهای متعددی از مبانی، اصول اندیشه امام خمینی بودیم و یا سؤالات و موقعیتهای جدیدی پیش آمد که این سؤال را برای بازماندگان میراث فکری امام ایجاد کرد که اگر امام بود چه میکرد؟ و چه پاسخی به سؤالات امروز ما میداد؟ و ما باید در نبود امام چکار کنیم؟ ازاینرو ما اگر میخواهیم بهعنوان کسانی که دلباخته اندیشه امام هستیم اندیشه ایشان را برای امروز و فردا معرفی کنیم باید به سؤالات روز بر اساس پیچیدگیهای عصر حاضر بر مبنای اندیشه امام پاسخ بدهیم و راه پاسخ به این سؤالات جدید بر مبنای اندیشه امام «اجتهاد قاعدهمند» است.
ضرورت اجتهاد در اندیشه امام خمینی
در مقابل مکتب امام خمینی حداقل با سه نوع نگاه مواجه هستیم نگاه اول این است که اندیشه و مکتب امام ظرفیت و پتانسیل آن تمامشده است و بهاصطلاح دورهاش گذشت است و جامعه با توسعه نیازها و سؤالات به مکتب و دستگاه فکری دیگری نیاز دارد و ضرورتهای اجتماعی ما را به مرحلهای خواهد رساند که باید مکتب و اندیشه امام را کنار گذاشت. نگاه دوم برخورد ظاهرگرایانه به محتوای مکتب و اندیشه امام است. برای مثال اصحاب این نگاه میگویند چون امام فرمودند ما اگر از صدام بگذریم از آل سعود نمیگذریم تا ابد باید استراتژی ما در مقابل عربستان استراتژی نزاع باشد.نگاه سوم نگاهی است که از مکتب اهلبیت برخاسته و آن نگاه اجتهادی است. در این نگاه اجتهاد یک ضرورت برای پویایی مکتب جهت پاسخگویی به پرسشهای هر عصر است.
این سه نگاه در تاریخ اسلام نیز دارای سابقه است ما میبینیم پس از ارتحال پیامبر (ص) جامعه اسلامی با سه رویکرد با مکتب پیامبر مواجه شد. یک رویکرد طرد مطلق بود، این نگاه در برخی از بنی امیه وجود داشت، یک بیتی منصوب به یزید است که «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل»، یعنی این که آل هاشم (پیامبر) با حکومت بازی کرد و هدفش است کسب حکومت بود و الا نه وحی آمد و نه خبری این رویکرد احیاناً جاهایی هم از ترس مواجهه اجتماعی بروز پیدا نمیکرد، بعضی جاها پررنگتر میشد مثل اهل رده، آنها مسلمانی بودند که بعد از پیامبر از اسلام برگشتند.
رویکرد دوم پذیرش مطلق و غیرمجتهدانه و ظاهرگرایانه بود. در تاریخ آمده است که از احمد بن حنبل سؤال کردند که «الرحمن علی العرش استوی» یعنی چه؟ گفت رحمن که معلوم است، عرش هم معلوم است، استوی هم معلوم است، سؤال هم بدعت است. در این رویکرد یا سؤال بدعت بود یا بهنوعی برای سؤالات جدید، به دنبال پاسخهای از پیش دادهشده میگشتند، اگر پاسخ داشتند میگفتند، اگر پاسخ نداشتند فریاد برمیآوردند که سؤال بدعت است.
نگاه سوم نگاه و رویکرد مجتهدانه است، در این نگاه بعثت یک حادثه تاریخی صرف نیست و در دین ظرفیتهای وجود دارد که با اجتهاد میتوان آن را فعال کرد. ما میبینیم بسیاری از سؤالات جدید در عصر رسول اکرم وجود نداشت و دههها و سدههای بعد از بعثت و پس از فتوحات اسلامی و نهضت ترجمه در جامعه به وجود آمد. ائمه نهتنها آنها را پاسخ میگفتند و پاسخهای جدید میگفتند، بلکه به اصحابشان یاد میدادند که چگونه اجتهاد کنند و سؤالات هر عصر را چگونه با تکیهبر مبانی و اصول پاسخ دهند.
در مکتب امام خمینی نیز میتوانیم سه نوع رویکرد داشته باشیم: اول اینکه مکتب امام را نفی کنیم و بگوییم مکتب امام برای روزگار خودش بود، باید به دنبال یک مکتب جدید باشیم. نوع دوم نگاه اینکه ما برای هر سؤال جدیدی به دنبال جوابهای از پیش دادهشده در آثار امام بگردیم، مثلاً تا یک اتفاقی افتاد برویم یکی از کتابهای امام را مستند قرار بدهیم یا صحیفه امام را بازکنیم و عیناً آن متن را بهعنوان جواب مطرح کنیم.نوع سوم نگاه اجتهادی به مکتب و اندیشه امام است اینکه ما مبانی، اصول، محکمات، متشابهات و نواسخ اندیشه امام را بشناسیم و با روش مجتهدانه در آن اجتهاد کنیم.
حال در این زمینه سؤالاتی مطرح میشود که منظور از اجتهاد در اندیشه و مکتب امام چیست؟ آیا به دنبال این هستیم که بفهمیم نظر امام خمینی در خصوص اجتهاد مصطلح حوزوی چیست؟ آیا معتقدیم نظرات امام بهعنوان یک مکتب در عرض مکتب شیعه است که ضرورت دارد در آن اجتهاد کرد؟ آیا منظور از اجتهاد در اندیشه امام خمینی فهم ایستا از اندیشههای ایشان در موضوعات مختلف است؟ آیا اجتهاد در اندیشه یا مکتب امام به معنای نقد و رد اندیشه امام است؟ آیا اجتهاد در اندیشه امام اجتهاد در اصول و مبانی اندیشه ایشان و یا به عبارتی تجدیدنظرطلبی در اندیشههای ایشان است؟در پاسخ به سؤالات بالا باید گفت اجتهاد در اندیشه یا مکتب امام به معنی فهم اندیشه امام و یافتن پاسخ سؤالات امروز و فردا را با روشهای خاص اجتهادی است.
نکته دیگر اینکه اجتهاد در اندیشه و یا مکتب امام در طول مکتب تشیع میباشد و مکتب امام یک مکتب در عرض مکتب تشیع نیست و استقلال از مکتب و مذهب ندارد و نکته دیگر اینکه اجتهاد موردنظر بر اساس مبانی و اصول پذیرفتهشده در مکتب امام است و اجتهاد در اصول و مبانی امام نیست که تجدیدنظرطلبی و نقد و طرد اندیشه امام تلقی شود هدف از اجتهاد در مکتب و اندیشه امام این است که بتوانیم پاسخ سؤالات امروز و فردای خود را استخراجکنیم. و قبل از آن باید بدانیم مکتب امام خمینی برای روزگار امروز و فردای ما پاسخ دارد و این پاسخها هرگز از پیش، آماده و ارائه نشده است.
تاریخچه اجتهاد در اندیشه امام خمینی
در میان کسانی که بهضرورت اجتهاد در اندیشه و مکتب امام توجه کرده و ضمن بیان اجتهاد نیز کرده است مقام معظم رهبری است. ایشان در مقام عمل و در مقام نظر یکی از اولین کسانی است که اجتهاد در اندیشه امام خمینی (س) را آغاز کرده است.بعد از فاجعه حج خونین و جنایاتی که آل سعود نسبت به حجاج ایرانی انجام دادند امام خمینی فرمودند: اگر از صدام بگذریم از آل سعود نمیگذریم اما دقیقاً بعد از سه سال از تعطیلی حج و یک سال و نیم بعد از رحلت امام خمینی (س) رابطه با دولت سعودی برقرار شد و کسی هم نگفت که ضد امام عمل شده است چرا که شاگردان امام در مکتب امام اجتهاد کردند و پاسخی برمدار اندیشه امام یافتند. درحالیکه اگر در مورد این جمله تعصب میورزیدند معنایش این بود که باید تا ابد با عربستان قطع ارتباط کنیم. اگر قرار بود همان فرمایش امام نهایی باشد تا همین امروز باید حج را تعطیل میکردیم، اما آن روز هیچکس نگفت که این اتفاق درست نیست. اینیک اجتهاد هوشمندانه در مکتب امام بود.
مقام معظم رهبری در باب دستیابی و اجتهاد در اندیشههای امام خمینی (ره) میفرماید: راه دستیابی به نظرات امام (ره) چیست؟ نظرات امام یک مجموعه است و خوشبختانه بیانات امام ثبتشده است و همین است که هست. مثل همهٔ متونی که از آنها میشود تفکر گوینده را استنباط کرد؛ منتها با شیوهٔ درستِ استنباط. شیوهٔ درستِ استنباط این است که همه حرفها را ببینند، آنها را در کنار هم قرار بدهند؛ توی آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقید هست. حرفها را باید با همدیگر سنجید، تطبیق کرد؛ مجموع این حرفها، نظر امام است. البته کار خیلی سادهای نیست، اما روشن است که باید چهکار کنیم: یک کار اجتهادی است؛ اجتهادی است که از عهدهٔ شما جوانها برمیآید. بنشینند واقعاً گروههای کاری در زمینههای مختلف، نظر امام را استنباط کنند، از گفتههای امام به دست بیاورند. (دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب ۸۷/۷/۷)از مجموع گفتوگوها و سخنرانیهای یاران و شاگردان حضرت امام اینگونه برمیآید که آنها اجتهاد در اندیشه امام را جایز میدانستند و عملاً به آن اقدام میکردند و راه انقلاب را برای دستیابی به آرمانها و اهدافش میگشودند.
مبانی معرفتشناسی و روششناسی اجتهاد در اندیشه و مکتب امام
همانگونه که گفته شد ما برای یافتن پاسخهای عصر خود نیاز به اجتهاد در مکتب و اندیشه امام داریم و باید توجه داشته باشیم که این اجتهاد یک کار ذوقی نیست و از اصول و ضوابط خاصی باید برخوردار باشد یعنی قبل از هر اجتهادی باید ارکان اندیشه امام را استخراج کرد و برای هر رکن بهاندازه خودش وزن تعیین کرد، و سپس محکمات، متشابهات و ... تعیین شود تا از تمرکز و تأکید زیاد روی یک بعد پرهیز شود تا درنهایت تصویر ارائهشده از امام تصویری کامل باشد برای مثال اگر در مکتب و اندیشه امام تأکید روی بحث ولایتفقیه بکنیم که جای خودش کاملاً درست است، توجه به ابعاد دیگر مثل آزادی، مردمسالاری و ... نکنیم، تصویری ارائهشده ناقص است از سوی دیگر اگر تأکید بسیار روی بُعد آزادی بکنیم و توجه به بعد شریعتمداری، اندیشه عمیق دینداری ایشان نکنیم، اینیک تصویر کامل و درست از امام نیست.باید مراقب بود که همه ابعاد را باید باهم دید، به تعبیر دیگر کاریکاتوری نبینیم، تناسبها که بههمریخته شود کاریکاتور تولید میشود، لذا تمام ارکان را در کنار هم باید دید، یعنی ما ارکان را بهاندازه خودش وزن بدهیم، نه فربهتر بکنیم، نه نادیده بگیریم.
یکی دیگر از نکات معرفتشناسانه که باید در اجتهاد در نظر داشت این است که ما در مواجه با اندیشه امام با یک کل یک نظام روبرو هستیم. ازاینرو خصوصیات و ویژگیهای یک کل و نظام را تمامی اجزا باهم شکلدهنده یک کل هستند را باید در نظر گرفت در این نگاه هر جزئی در جایگاه خود قرار میگیرد در مجموعه کل خلل ایجاد نخواهد شد. حتی در بعضی شرایط اگر یک جزء برداشته شود، به مصلحت و مقصودی که پشت آن کل هست نخواهیم رسید. البته در بعضی شرایط هم اگر جزء برداشته شود در دستیابی به مصلحت کلی خللی وارد نخواهد شد.یکی از نکات معرفتشناسانه که باید توجه داشت و عدم توجه به این انحرافات فکری خاصی را پدید میآورد تفکیک بین قضیه خارجیه و قضیه حقیقیه است. زیرا نمیشود برخی از صحبتها را که در یک شرایط خاص امام اظهار کرده در شرایط دیگر به کار برد. چون بسیاری از صحبتها قضیه خارجیه هستند و نمیتوان به همه زمانها تعمیم داد. برای مثال یکبار یک نفر در نامهای در زمان جنگ نوشته بود؛ امام میگوید:"من توی دهن این دولت میزنم". این نوع به کار بردن قضایای خارجیه در زمانهای متفاوت باعث بدفهمی میشود.
نکته دیگری که باید در نظر داشت توجه به سیره عملی امام خمینی به عنوان یکی از منابع اجتهاد است از آن جا که امام خمینی فقط بهصورت مکتوب در کتاب حکومت اسلامی مبانی نظری فقه و فلسفه سیاسی خود را مطرح کرده است اما در مقام عمل گاهی مشاهده میکنیم که اقتضائات عمل آن نگاه و فلسفه را اصلاحکرده و گاهی امام به تأسیس نهاد پرداخته است برای مثال با مراجعه به مجموعه متون و گفتار امام مشاهده میکنیم که از یک تاریخی مصلحت نظام را بهعنوان یکی از ارکان نظری وارد فقه سیاسی خود نمود ولی در مقام عمل مرجع تشخیص این مصلحت چندین بار تغییر کرد در یک مرحله شورای نگهبان مرجع تشخیص مصلحت بود و در مرحله دیگر نمایندگان مجلس و درنهایت با حل نشدن مشکل امام به تأسیس نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام اقدام نمود. ازاینرو اقدامات عملی امام هم باید بهعنوان یکی از منابع اجتهاد موردتوجه قرارگیرد.
نظر شما