پاول لوکی (Paul Luckey)، تاریخنگار و شرقشناس آلمانی دربارهاش نوشته «پس از پژوهش دربارهٔ برخی آثار کاشانی، که خوشبختانه بیشتر آنها در کتابخانههای شرق و غرب موجود است، او را ریاضیدانی هوشمند، مخترع، نَقّاد و صاحب افکار عمیق یافتم. کاشانی از آثار ریاضیدانان پیش از خود آگاه و به ویژه در فن محاسبه و بهکار بستن روشهای تقریبی بسیار آگاه و چیرهدست بودهاست. اگر رسالهٔ محیطیه او به دست ریاضیدانان غربی معاصر وی رسیده بود، از آن پس مردم مغربزمین از بعضی منازعات و تألیفات مبتذل دربارهٔ اندازهگیری دایره (محاسبهٔ عدد پی) بینیاز میشدند. اگر نظریهٔ واضح و روش علمی وی در مورد شناساندن کسرهای اعشاری انتشار یافته بود، فرانسوا وییتْ (دانشمند فرانسوی قرن شانزدهم) و یوپست بورگی (ریاضیدان فرانسوی قرن هفدهم) ناچار نمیشدند یک قرن و نیم پس از کاشانی نیروی فکری و عملی خود را برای از نو یافتن این کسرها بهکار اندازند».
این جملات وصف غیاثالدین جمشید کاشانی است. ریاضیدان و اخترشناس ایرانی عصر تیموری که امروز، پانصدونودویکمین سال درگذشت اوست. او را که باید یکهسوارِ مکتب سمرقند دانست.
دانشمندی بود حکیمزاده و در پی نوآوری، چنانکه در مقدمه «زیج خاقانیِ» خود که در تکمیل «زیج ایلخانیِ» خواجه نصیرالدین طوسی نوشت: «... آنچه را از کارهای منجمان استنباط کردم و و در زیج دیگری وجود نداشت، با براهین هندسی در آن گردآوردم» و «زیج» را که علامه علیاکبر دهخدا در لغتنامهاش، کتابی نوشته است که در آن، «بسیاری از محاسبات ریاضی و جدولهایی وجود داشت که از احوال و حرکات افلاک و کواکب بهدست آمده بود و به کمک آن، منجمان تقویم را استخراج میکردند. زیج ابزار دست منجمان بود و در حین کارِ رصد، برای راحتی محاسبات به آن رجوع میکردند.»
اما تراغای محمد مشهور به اُلُغبیگ تیموری که جانشین پدرش شاهرخ شده و با تغییر پایتخت از هرات به سمرقند، در این شهر بر تخت نشسته بود، به دنبال آن بود تا هنرمندان و ریاضیدانان و منجمان را به آنجا کشاند تا بر مرتبه دربار و دیوان خود بیفزاید و مدرسه معظمی هم برپا ساخت. چه، سمرقند - که هماکنون یکی از شهرهای جمهوری ازبکستان است - یکی از کهنترین شهرهایی بود که جاده ابریشم در حاشیه آن، راه عبور کاروانهای تجارتی را هموار میکرد. و به این سبب، این شهر، چون محل آیند و روندِ بازرگانان بود، جایگاه اقتصادی قابل توجهی داشت. و حتی کاغذی داشت که به کاغذ سمرقندی معروف بود. او ملّا علاءالدین علیبن محمد قوشچی و مولانا صلاحالدین موسیبن محمد قاضیزاده رومی و جلالالدین اسطرلابی و چندی بعد، غیاثالدین جمشید کاشانی و خواهرزادهاش، معیناالدین عبدالرزاقبن محمد را نزد خود فراخواند. او آوازه دانشمند کاشی را شنیده بود و این مقدمهای شد بر ساخت رصدخانه یا به قول غیاثالدین جمشید، «عمارتِ رصدِ» سمرقند. «عممده شهرت غیاثالدین جمشید در کاشان، بهدلیل رصدهای ستارگان و پیشبینی خسوفهایی بود که در ۱۲ ذیالحجه ۸۰۹ و ۱۵ جمادیالثانی ۸۰۸ روی داد.»
تاریخ ورود او خواهرزادهاش به سمرقند، متعدد است. گروهی سال ۸۱۶ و برخی سال ۸۲۳ را نوشتهاند در حالیکه او اثر تلخیصالمفتاحِ خود را وقتی در هفتم شعبان ۸۲۴ به پایان رساند، هنوز در کاشان بود. از آنجا که فرمان ساخت رصدخانه در همان سال صادر شد، یعنی او چندی پس از پایان کتابش به دروازه سمرقند رسید و بر این تاریخ، کتاب حبیبالسیر از خواندمیر هم صحه گذاشته است، هرچند بعضی هم سال ۸۲۳ را زمان پایان ساخت رصدخانه نوشتهاند و قبول این مدعا مشروط به آن است که ورود غیاثالدین جمشید به سمرقند را سال ۸۲۳ بدانیم.
برخی شش سال و بعضی دیگر هشت سال بعد را نوشتهاند که این بنا که در شمالشرقی شهر بنا شده بود، تمام شد. اما مشخص است او زمان زیادی برای کار در رصدخانه صرف نکرد؛ زیرا اندکزمانی بعد در چهارشنبهشب ۱۹ رمضان ۸۳۲، آنهنگام که در حال رصد اجرام سماوی بود به مرگی مشکوک درگذشت. گفتهاند هیچ دور از ذهن نیست که مقتول کینه پیرامونیانِ پادشاه شده باشد که بیستویک سال پس از غیاثالدین جمشید به سلطنت ادامه داد.
غیاثالدین جمشید در کار ساخت این عمارت نقش محور داشت و سلطان هرچه خواست در اختیارش نهاد. حتی برای استخراج خط نصفالنهار، زمین را هموار را کرد. او «نقشه بنای رصدخانه را ترسیم نموده بود. استاد اسماعیل بنّا این بنا را برپا نمود و استاد ابراهیم صفّار ابزارآلات نجومی مورد نیاز آن را [ازجمله اسطرلاب کروی یا همان کره جغرافیایی که در متون کهن، ذاتالحَلَق خوانده میشود و ذاتالسمت و الارتفاع که با آن ارتفاع و سمت اجرام را رصد میکردند و ذاتالسهم و الجیب که ابزاری برای جهتیابی در حالات مختلف است]، طبق نظر غیاثالدین جمشید کاشانی، ساخته بود. از آغاز افتتاح آنجا نیز، وی مدیریت رصخانه را به عهده گرفت.»
در این عمارتِ سهطبقه و محوطهای با «۱۷۰ متر طول، ۸۵ متر عرض، و ۲۱ متر ارتفاع» گویی که بر تمامی اطراف خود اِشراف داشت، به نوشته کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی، تاریخنگار عهد تیموری، «فضای داخلی این بنا با تصویرهایی از صورتهای فلکی، کره زمین و عوارض سطحی اقلیمهای مختلف تزیین شده بود.»
پس از این منجم کاشانی، شاگرد ارشدش، ابتدا مولانا قاضیزاده رومی و بعد ملّاعلی قوشچی، اداره رصدخانه را عهدهدار شدند. قاضیزاده در سال ۸۴۰ در همان سمرقند درگذشت و قوشچی بعد از مرگ الغبیگ، به دعوت سلطان محمد فاتح به ممالک عثمانی رفت و در سال ۸۷۹ در استانبول درگذشت. اما این دو یارِ غیاثالدین جمشید، «پس از او، به ترتیب، قاضیزاه رومی و علیبن محمد قوشچی در تکمیل زیج الغبیگی کوشیدند و آن را به پایان رساندند، که به اِقرارِ معاصرانشان کاملترین و بینقصترین زیج زمان خود بود و به نوعی، راه وی را ادامه دادند.»
در میان ابزار و ادوات رصدخانه سمرقند، آنچه بیش از همه اهمیت بیشتری دارد، «سُدْسِ سنگی نصف النهاری آن است... مهمترین کاربرد این ابزار، رصد نصفالنهاری خورشید برای اندازهگیری مقدار تمایل دایرةالبروج نسبت به استوای آسمانی، محاسبه طول سال اعتدالی و دیگر مشخصههای مرتبط با رصدهای خورشیدی بوده است.» این اثر با «شعاع چهل متر و طول کمانی به همین حدود»، هماکنون «در جمهوری ازبکستان، در شمالشرقی شهر سمرقند، بر فراز تپهای صخرهای بهنام کوهک، که امروز چوپانآتا نامیده میشود، قرار دارد و در محوطه آن روی سدس، عمارت یادبودی ساختهاند.»
چنین برمیآید که این رصدخانه به دست نابخردان تخریب شده است هرچند تا سال ۹۰۳ یعنی درست نیمقرن پس از مرگ الغبیگ، گزارش برپا بودن آن رسیده است اما «تا اوایل قرن بیستم [میلادی]، اطلاعی از مکان رصدخانه سمرقند در دست نبود. باستانشناس روسی بهنام واسیلی ویاتکین (Vassily Vyatkin)، حفاریهایی را نزدیک سمرقند از [سال] ۱۹۰۸ آغاز کرد و بازماندههای رصدخانه سمرقند و سدس سنگی آن را، که زیر خاک مدفون شده بود، در [سال] ۱۹۱۴ کشف کرد... واسیلی شیشکین، [باستانشناس روس] کاوشهای باستانشناسی در محوطه تاریخی رصدخانه سمرقند را ادامه داد و در [سال] ۱۹۴۸، شالوده دیوار آجری مدوری به قطر تقریبی ۴۶ متر آشکار شد... در قسمت داخی این دیوار، بقایای اتاقکهایی جدا از هم دیده میشود که رصدگران از آنها استفاده میکردند. در پژوهشهای باستانشناسی در سطح تپه، قطعات پرشماری از کاشیهای لعابدار رنگی یافت شده که ظاهرا بقایای ساختمان رصدخانه است... شبیه کاشیهای بهکاررفته در مدرسه سمرقند.»
این رصدخانه که با الگوبرداری از رصدخانه مراغه و بزرگتر از آن و با رفع خطاهای آن ساخته شده را شاید بتوان آخرین رصدخانه باشکوه جهان اسلام دانست. سلطان مراد سومِ عثمانی هم در استانبول، در سال ۹۸۵ بنایی پدید آورد اما در کوتاه زمانی به نابودی کشانده شد. ناگفته نماند حالا و در همانجا ازبکها رصدخانهای ساختهاند تا دستکم نمادی از آن همه جلال و جبروتِ عصر تیموری بر فراز باشد.
با این حال، میتوان «غیاثالدین جمشید کاشانی [را] یکی از عوامل پیشرفت و رشد فرهنگی شرق ایران و ماوراءالنهر در قرن نهم هجری» محسوب کرد. او همعصر سلطانی «تحت تاثیر باورهای مغولی (جغتایی) خویش [که] علم نجوم را برای غیبگویی و خرافهگرایی میخواست اما مشائران و نخبگانی چون کاشانی در نقش مدیری سیاستگذار ظاهر شدند و هدفی و رویکردی علمی برای مکتب علمی سمرقند طراحی نمودند، بهگونهای که حتی الغبیگ رار تحت تاثیر قرار داد.» او که در بادی رساله «محیطیه» خود، - که نخستینبار در آن درباره کسرهای اعشاری نوشت و مبدع آن در جهان ریاضی شد - اینگونه نوشته بود: «ستایش خداوندی را سزد که از نسبت قطر به محیط دایره آگاه است و اندازه هر مرکب و بسیط را میشناسد و آفریننده زمین و آسمانها و قراردهنده نور در تاریکی است. و درود و سلام بر محمّد مصطفی که از مرکز دایره رسالت و محیط اقطار راهنمایی و دادگری است و بر خاندان و یاران او باد.»
منابع:
۱. کتاب جمشید کاشانی، حمید نوایی لواسانی، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۸.
۲. مقاله جایگاه غیاث الدین جمشید کاشانی (۸۲۴-۷۹۰ ﻫ.ق/ ۱۴۲۱- ۱۳۸۸ م) در مکتب علمی سمرقند، علی بحرانیپور، فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام، سال دوم، شماره ۵، تابستان ۱۳۸۹.
۳. مدخل رصدخانه سمرقند، حمیدرضا گیاهی یزدی و پویان رضوانی، دانشنامه جهان اسلام.
نظر شما