وضعیت توافق هستهای میان ایران و گروه ۱+۵ پس از خروج «دونالد ترامپ» از آن طی دو سال اخیر پیچیده شدهاست. اگرچه این توافق برای ایران در سالهای نخست (تا سال ۲۰۱۸ و خروج آمریکا از آن) دستاوردهای نسبی اقتصادی و سیاسی داشت اما فشار حداکثری کاخ سفید بسیاری از محاسبات و دستاوردها را بر هم زدهاست.
به نظر میرسد چند ماه آتی از اهمیت ویژه ای در این مسیر برخوردار باشد. فرارسیدن زمان پایان تحریم تسلیحاتی ایران در اکتبر ۲۰۲۰ (مهر ماه آینده) یکی از نقاط عطف مربوط به روند برجام است که واشنگتن در کنار برخی متحدانش به ویژه صهیونیستها به شدت برای تعلیق این بند از برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تلاش میکنند. از سوی دیگر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در آبان ماه پیش رو در کنار وضعیت نامناسب «دونالد ترامپ» در افکار عمومی موجب میشود تا وی به دنبال برگ برنده ای بزرگ در حوزه های داخلی یا سیاست خارجی باشد. وی در داخل باید بر کرونا فائق آید و چرخهای بزرگترین اقتصاد جهان را به حرکت درآورد که البته گزینهای دور از ذهن است. به اعتقاد تحلیلگران به سرانجام رساندن موفقیت آمیز سیاست خارجی در مورد یکی از کشورهایی که متخاصم خوانده میشود، به ترامپ اهرم پیروزی بخشی را علیه رقیب دموکرات و جذب افکار عمومی میبخشد. مهمترین کشور در این فرایند ایران میباشد که بیش از ۴ دهه در جنگ غیرمستقیم و گاه مستقیم با کاخ سفید قرار داشتهاست.
قابل پیشبینی است که کاخ سفید برای نیل به اهداف خود در چند ماه آینده کشورمان را بیش از پیش در معرض انواع فشارهای اقتصادی و سیاسی در حیطههای خارجی و حتی داخلی قرار دهد. تشدید تحریمها و مشکلات اقتصادی و معیشتی، تحریک افکار عمومی و دامن زدن به اعتراض های احتمالی، فشار بر همسایگان برای کاهش روابط و حتی تحریک تهران برای دست زدن به برخی واکنشهای نظامی و ... ممکن است از جمله گزینههای ایالات متحده برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران باشد.
مهمترین راهبردهای ایران در دوره پیش رو را میتوان به چند دسته زیر تقسیم کرد:
۱-تسلیم در برابر خواستههای کاخ سفید
از نگاه برخی افراد در داخل کشور شاید تن دادن به درخواستهای آمریکا برای مذاکره، آسانترین راه برای حل بحران کنونی باشد. این افراد نیاز رئیس جمهوری آمریکا به موفقیت در یک پرونده سیاست خارجی را مهمترین اهرم ایران ذکر میکنند اما یادمان باشد ورزیدهترین تیم مذاکراتی کشورمان نزدیک به دو سال دیپلماسی ماراتونگونه در نهایت به برجامی دست پیدا کردند که پس از تغییر رئیس جمهوری ایالات متحده به راحتی به آن پشت کرد و به هیچ یک از امضاکنندگان برجام و دیگر قدرت های جهان هم پاسخگو نشد.
رضایت نظام به گفت وگو با آمریکا اگرچه دونالد ترامپ را به خوشحالترین فرد تبدیل خواهد کرد اما برای کشورمان پذیرش و اجرای ۱۲ شرطی که «مایک پومپئو» وزیر امور خارجه آمریکا اردیبهشت سال ۱۳۹۷ اعلام کرد بسیار سخت و پرهزینه خواهد بود.
شروطی که به اعتقاد تحلیلگران تغییر نظام یا دست کم کنارگذاشتن آرمانها و سیاستهای چهل ساله انقلاب یکی از اصلیترین ملزومات آن است. در این صورت علاوه بر تغییر گسترده در سیاست خارجی و منطقهای، دستاوردهای هستهای و دفاعی تهران به شدت مورد تهدید قرار میگیرد. در عوض مشخص نیست تا چند سال باید منتظر اعلام رضایت آمریکا از شرایط ایران و عادی شدن وضعیت بود. به عنوان مثال ممکن است خروج از فهرست تحریمها همانند موارد در عراق، سودان و برخی کشورهای جهان دهها سال طول بکشد.
۲- مقاومت در برابر زیادهخواهی واشنگتن
نخستین گزینه در مقابل محور تسلیم، تداوم مقاومت در برابر آمریکا است. ادامه همین شرایط و ایستادن در مقابل واشنگتن و تن ندادن به شروط داخلی، منطقه ای و بین المللی کاخ سفید اگرچه نمی تواند دستاورد اقتصادی چندانی برای کشورمان داشته باشد اما بسیاری از شعارها و آرمانها را برایمان زنده نگاه میدارد.
همچون گزینه قبل مقاومت مطلوبیت مادی زودهنگامی را به ارمغان نمیآورد و در عوض موجب تشدید فشار بر کشورمان از سوی غرب به ویژه آمریکا میشود. اگرچه ایران کشوری دارای ظرفیت بالا است که در حوزه تولید اکثریت مایحتاج داخلی به مرز خودکفائی رسیده اما درنظرداشتن آستانه تحمل فشار اقتصادی در کنار هماهنگی در امور سیاستگذاری، مدیریتی و اجرا در جهت کاستن از فشار و محدودیتها بر مردم بسیار با اهمیت است.
۳-شکیبایی تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا
انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا سوم نوامبر (۱۳ آبان) بعد برگزار میشود و برخی امیدوارند با شکست دونالد ترامپ اوضاع به نفع ایران تغییر کند. اکنون شرایط ترامپ در افکار عمومی آمریکا به علت شیوع ویروس کرونا و تلفات ناشی از آن به شدت تضعیف شدهاست. از طرف دیگر موج مقابله با نژادپرستی و اعتراضات گسترده مردمی در سرتاسر این کشور موقعیت دولت ترامپ را متزلزلتر ساخته است. امیدواری دموکراتها و شخص «جو بایدن» به پیروزی در انتخابات و تکدورهای شدن ترامپ به شدت افزایش یافته است.
با همه این توجیهها اما هنوز نمی توان با قطعیت از شکست ترامپ در انتخابات سخن گفت. پیروزی وی در انتخابات آبان ماه به طور قطع افزایش شدید فشارها بر ایران را به همراه دارد. ریاست جمهوی بایدن اما ممکن است باعث گشایشهایی برای ایران در کوتاهمدت شود و برخی منافذ را که از سوی کاخ سفید ترامپ بسته شد تسهیل کند اما در بلندمدت دولت دموکرات همان مطالباتی را از ایران مطرح میکند که ترامپ جمهوریخواه آن را فریاد میزند.
۴-ائتلافسازی بین المللی
ناگفته پیداست که تسلیم شدن در مقابل آمریکا یعنی نابودی تدریجی و مقاومت بی محابا هم نتیجهای جز جنگ و تضعیف داخلی نخواهد داشت. امیدبستن به نتیجه انتخابات آمریکا هم نمیتواند چندان گرهگشا باشد زیرا نه تنها قطعی نیست بلکه در نهایت تقریبا پیامد یکسانی دارد که با رویکردهای گوناگون دنبال میشود. به نظر تحلیلگران در صورتی که بتوان در مقابل بزرگترین قدرت جهان (که البته در حال تضعیف است) شرکایی قابل اعتماد و قدرتمند دست و پا کرد و روابطی راهبردی را با آنها پایهگذاری کرد، میتوان هم در مقابل آمریکا تسلیم نشد و هم سیاستهای تعدیل شدهای را دنبال و از ایجاد فشار بیش از حد جلوگیری کرد.
در این چارچوب کشورهای اروپایی نشان دادهاند که به هیچ عنوان نمیتوانند شریک قابل اعتمادی باشند. قدرت عمل محدود و وابستگی شدید آنها به آمریکا در کنار تشابه در برخی اهداف و داشتن دیدگاه انتقادی به مقاومت جمهوری اسلامی مسیرشان را در نهایت از تهران جدا میکند. نمونه بارز این موضوع پس از خروج آمریکا از برجام رخ داد. سه کشور اروپایی امضاکننده برجام یعنی آلمان، فرانسه و انگلستان در عمل هیچ اقدامی را برای جبران هزینهها و ضرر ایران انجام ندادند و تنها به انتقاد زبانی و دادن وعده اکتفا کردند. آنها پس از دو سال حتی در اجرایی کردن یک کانال مالی محدود با تهران ناتوان بودند.
به نظر میرسد راهبرد ائتلافسازی از سالها قبل مورد توجه نظام بوده و اکنون گام ابتدایی آن آشکار شدهاست یعنی ایجاد روابط راهبردی با یکی از دو قدرت مطرح روسیه و چین. ایجاد روابط بلندمدت اقتصادی و سیاسی با پکن به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان که تا یکی دو دهه آینده آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت، میتواند پشتوانه بین المللی قابل توجهی را برای تهران ایجاد کند و از بار فشار بر مردم هم بکاهد.
بایدتوجه داشت که چین برای کسب برتری در سطح جهان به منابع تضمین شده انرژی نیاز دارد و در مقابل ایران هم به منابع مالی و تکنولوژیکی قابل اتکا که تحت مدیریتی دقیق قرار دارند نیازمند است. این بده بستان اقتصادی و سیاسی را شاید بتوان از جهاتی به همکاری و مشارکت آمریکا و اروپا در دوره پس از جنگ جهانی مقایسه کرد. سرمایه و مدیریت آمریکایی در قاره سبزی که درگیر بحران بود منابع لازم برای پویائی و رشد را تامین کرد. در نتیجه اروپا هم به بازار تولید، صادرات و مصرف خوبی برای بلوک غرب تبدیل شد.
در این معامله اتحادساز باید به خاطر داشت که تصمیمگیری عقلائی در انعقاد یک توافق برد-برد واقعی نیازمند تدبّر، موشکافی، کار تخصصی و آیندهنگری عمیق است.
نظر شما