۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۷:۴۲
کد خبرنگار: 2187
کد خبر: 83857879
T T
۲ نفر

برچسب‌ها

مروری بر زندگی کارگران کوره‌های آجرپزی کاشمر

مشهد- ایرنا- تابستان داغ، بازار کار کوره‌های آجرپزی را داغ‌تر می‌کند. هوا هنوز گرگ و میش است و ساعتی مانده که خورشید از پشت کوه‌ها سربزند اما کارگران کوره‌های آجرپزی کاشمر مشغول کار می‌شوند تا قبل از آن که خورشید وسط آسمان خودنمایی کند و بیداد گرما تاب و توان کارگران را بگیرد به کار خود پایان دهند.

۱۲۰ کوره آجرپزی شهرکاشمر در روستای قوژد، در کنار شهر قرار دارند و بیش از هزار نفر در این کوره‌ها مشغول کارند. روستای قوژد در جنوب شرقی شهر، بزرگترین و پرجمعیت‌ترین و نزدیک‌ترین روستا به کاشمر است همین نزدیکی باعث شده پنج دقیقه بیشتر طول نکشد تا این روستا به رهگذران رخ نماید. اما در ورودی روستا احساس حضور در روستا را نداری زیرا همه چیز از سبک معماری و خیابان کشی و مغازه‌ها و لباس پوشیدن اهالی تفاوتی بین شهر و روستا نیست.

پرس و جوکنان در پی یافتن محل استقرار کوره‌ه‌ایم .از پیرمردی با چهره‌ی آفتاب سوخته، تن یله داده به سنگی در کنار میدان کوچک، آدرس کوره‌ها را می پرسم و با دست نشان می‌دهد و می‌گوید انتهای این دو خیابان هر دو به کوره‌های آجرپزی ختم می شود.  

مسیر سمت چپی را انتخاب می‌کنم، هرچه بیشتر نزدیک می شوم گرد و غبار و ریزگردها و پستی و بلندی‌ها بیشتر می‌شود. در مسیری که دو طرفش را کوره‌های آجرپزی به خندق‌هایی عظیم تبدیل کرده‌اند پیاده می‌روم. خاک چشم‌هایم را آزار می‌دهد و گرد و غبار مانع می‌شود تا به راحتی نفس بکشم با خودم می‌گویم کارگران کوره چگونه ساعت‌ها این وضعیت را تحمل می‌کنند؟

ساعت‌ها کار طاقت فرسا در کوره‌های آجرپزی

 ساعت هشت صبح است، دو سه ساعتی از آغاز به کار کارگران کوره‌های آجرپزی می‌گذرد. آنها پس از صرف صبحانه دوباره کار خود را آغاز می‌کنند. صدای دستگاهی که آجرها را قالب می‌زند و بولدوزری که خاک خیس و آب‌زده را به داخل دستگاه می‌ریزد بلند می‌شود آن طرف‌تر کامیونی منتظر است تا آجر بار بزند. کارگران مشغول کارند. یکی یکی پشت سرهم، بی وقفه آجرها را از روی دستگاهی که آجر می‌زند برمیدارند و در محلی که برای خشک شدن آنها در نظر گرفته شده قرار می‌دهند.

کارگری که مثل سایرین نه ماسک دارد ونه دستکش، دراین روزهای کرونایی کنارم می آید، اگرچه برای رعایت فاصله اجتماعی پا پس می‌کشم، اما مشتاق شنیدن درد دلهایش هستم. دستهایش را نشانم می‌دهد و می‌گوید: این دست  جوان کارگری است که با انجام هشت ساعت کار روزانه در کوره زیر تیغ آفتاب ۱۰۰ هزار تومان دستمزد می‌گیرد اما برای این کار سخت این مبلغ خیلی کم است.

آرام می‌گوید: زحمت را ما می‌کشیم و سودش به جیب کوره‌دار می‌رود. مردجوان از بیمه نبودنش گلایه دارد و از این که کوره‌دار و صاحب دستگاه آجرزنی هر روز بیش تر از ۱۰ برابر او درآمد کسب می‌کنند اما هوای کارگرشان را ندارند ناراضی است.

وی با اندوه می‌افزاید: اگر درس می‌خواندم حالا مجبور نبودم به این کار سخت تن دهم فکر می‌کنم چقدر غافل است از این که پرشمارند جوانانی که تحصیل کرده‌اند اما بیکارند و به خودشان اجازه نمی‌دهند مثل او در کوره کار کنند.

موها و آبروانش خاک‌آلود است و لباس‌هایش گلی، اما چشمانش برق می‌زند. این کوره و بسیاری دیگر از کوره‌ها در میان چاله‌هایی بزرگ در دل زمین مستقرند و صدا به صدا نمی‌رسد، صدای کامیون‌هایی که برای حمل آجر آمده‌اند، بولدوزرهای حمل خاک و دستگاه‌هایی که آجر را جابهجا می‌کنند و ماشین آجرزن سکوت را به هم زده است. تاچشم کار می‌کند خاک است و خاک و خاک، دور ترها زمین‌هایی بی‌آب و درخت می‌بینم.

کارشناسان محیط زیست راست میگویند که ریزگردهای ناشی از فعالیت کوره‌ها  مانع حفظ تاغزارها در حوالی این روستا شده است زیرا از پوشش گیاهی در اطراف روستا خبری نیست. 

کارگر دیگری هم که پیش از پایان ساعت کاری قصد رفتن دارد می‌گوید: به دلیل کمر درد، امروز قادر به ادامه کار نیست. با اخم دست به کمرگرفته و ادامه می‌دهد: کار در کوره طاقت فرساست ولی برای تامین مخارج زندگی، ناچارم در کوره کار کنم به آدم بی‌سواد و بی‌هنری  مثل من جز کوره کجا کار می‌دهند؟

او هم  کارگر روز مزد است و می‌گوید: کار در کوره فصلی است و اگر نتوانم در تابستان کار کنم، زمستان باید روزهای سخت بی‌پولی و نداری را تجربه کنم برای همین هر طور شده با کمر درد و سختی سرکار می‌آیم هرچند امروز درد امانم را بریده است. 

او که همکارانش محمد صدایش می‌زنند از من می‌خواهد صدایش را به گوش مسوولان برسانم که بیمه ندارد و  برای درمان دیسک کمرش فقط چند میلیون تومان باید زیرمیزی بدهد. دوستش میان صحبت ما آمده  و می‌گوید: ما که بیمه  هستیم چه گلی به سرمان زده‌ایم. چون کارگر فصلی محسوب می‌شویم، در زمستان که کوره تعطیل می‌شود ما هم نه بیمه بیکاری داریم و نه امکان استفاده از خدمات درمانی.

وی ادامه می‌دهد بعد از ۳۰ سال کار در کوره هنوز ۲۰ سال سابقه بیمه ندارم و حالا حالاها مانده تا بازنشسته شوم.

گرد و غبار در گودال عمیقی که کوره آجرپزی در آن جای گرفته به هوا بلند شده، لبانم خشک و صورتم مملو از خاک است. کارگران  خود سرو صورت خود را اغلب با پارچه‌هایی پوشانده‌اند، کفشهایم درخاک نرم زیر پایم فرو رفته‌اند و از خاک بلند شده به هوا گلویم خشک شده‌است.

کمی آن طرف‌تر کوره دیگری است با کارگرانی دیگر و قصه پرغصه دیگر.

مرد ۴۵ ساله وقتی می‌فهمد برای تهیه گزارش در مقابلش ایستاده‌ام شروع به گلایه از روزگارمی‌کند. گویا از من انتظار دارد در لحظه‌ای هم‌چون غول چراغ جادو  هرآنچه او آرزو می‌کند برآورده نمایم بعد از گلایه‌های فراوان با افسوس سری تکان می‌دهد و می‌گوید: از دست هیچ کس کاری برای کارگر کوره برنمی‌آید.

در چهره زمختش اندوهی می‌بینم. می‌گوید: کودکش مبتلا به سندرم داون است و درآمد کارگری در کوره کفاف هزینه‌هایش را نمی‌دهد. او حرف می‌زند و همین طور آجرها را جابه‌جا می‌کند از فرط نارحتی آجر خیس از دستش سر می ‌خورد و آن را به کناری پرت می‌کند.

از بسته حمایتی دولت در ایام کرونا جا مانده و برای تامین دارو و هزینه درمان کودکش مشکل دارد. بی‌آنکه حرفی بزنم او متکلم وحده است. می‌ترسم حرفی بزنم و آتش درونش شعله‌ورتر شود سکوت می‌کنم و فقط او از اوضاعش اظهار نارضایتی می‌کند و میگوید: الان فصل داغی کار کوره است و می‌توانم درآمد بیشتری داشته باشم این روزها می‌چسبم به کار اما در زمستان بیکار می‌شوم و درد و مرض به سراغم می‌آید و چون کارگر فصلی هستم بیمه  از من و امثال من حمایت نمی‌کند.

دو پسر نوجوان هم آجرها را جابه‌جا می کنند یکی می‌خواهد اگر عکسش جایی منتشر شد خبرش کنم. شماره همراهش را می گیرم و قول می‌دهم اگر منتشر شد به او اطلاع دهم . او با پدر و برادرش از کرج آمده و قرار است تا پایان تابستان در این کوره کار کند.

تفاوت فرهنگی او با سایر کارگران کوره شاید آسیب زا باشد اما ته دلم خوشحالم که مثل هزاران نوجوانی که این روزها جز خوابیدن و سپری کردن اوقات‌ خود پای تلویزیون و شبکه‌های مجازی، کار دیگری نمی کنند او کار می‌کند و سرد و گرم روزگا را می‌چشد.

اما اندوهم را از حکایت هرکدام از کارگران کوره‌های آجرپزی شهر که سخت کار می‌کنند و کارِسخت انجام می‌دهند و با تلاش آنها چرخ صنعت ساختمان‌سازی در اقصی نقاط منطقه می‌چرخد اما بی‌پناه و بی‌حمایت سازمان‌های بیمه‌ای روزگار می‌گذرانند را نمی‌توانم پنهان کنم.

به ‌ویژه وقتی براساس اعلام کارشناس تامین اجتماعی متوجه می‌شوم تنها ۷۰ کوره در کاشمر و هرکدام سه ،چهار کارگر بیمه شده دارند اندوهم بیشترمی‌شود.

این کارشناس می‌گوید: کوره‌داران اغلب فرار بیمه‌ای دارند و کارگران کوره به دلیل آنکه در زمره مشاغل سخت و زیان‌آور به شمار می‌آیند اگر از بیمه بیکاری استفاده کنند شامل تناوب بیمه‌ای می‌شوند به همین خاطر آنها مایل به استفاده از بیمه بیکاری نیستند و چون کارگر فصلی هستند در زمستان لیست بیمه برایشان رد نمی‌شود لذا از خدمات بیمه بی‌بهره‌اند.

چند ساعتی گذشته و کارگران یکی یکی برای ترک محل کار، دستها را می‌شویند و من با اندوه و غمی بزرگ از ناتوانی در حل مشکلات آنان، کوره‌ها را یکی یکی پشت سر می‌گذارم. با عبور از دو سه خیابان، وارد شهر می‌شوم اما  گفته‌های کوره‌داری هم  که با من دردل دل کرده در گوشم می‌پیچد که با کرونا  و بی‌کرونا، باید چرخ کوره‌ها بچرخد تا بتواند مزد کارگران را آخر هر هفته و به موقع بپردازد و اقساط  ماشین آلات موجود و هزینه خرید خاک و امثال آن را پرداخت کند.

در ذهنم گفته‌های سید علی حسینی کوره‌داری  که به گفته خوش از کودکی با خاک کوره بزرگ شده و با برادرش شریک است را  مرور می‌کنم که گفت: ما هم دل‌مان می‌خواهد برای کارگرمان حداقل امکانات را فراهم کنیم ولی هزینه تولید بالاست به جز پنج نفری که دولت ۲۰ درصد سهم بیمه‌شان را پرداخت می کند اگر بخواهیم یک نفر دیگر به لیست اضافه کنیم باید به ازای هر نفر ماهیانه ۷۵۰ هزار تومان بپردازیم  و این در توان ما هم نیست.

این کوره دار همچنین گفت: پا به پای کارگران کار می‌کنم تا این کوره سرپا باشد و نانی در سفره کارگر بیاید.

وی افزود: مسوولان اگر از ما حمایت کنند و تسهیلات کم‌بهره در اختیار ما بگذارند ما هم  ضمن ایجاد اشتغال و تلاش برای جهش تولید که شعار امسال است قدری هم  وضعیت کارگرمان را سرو سامان می‌دهیم اما وقتی ما خودمان گرفتار مشکلیم چه کنیم؟

 در دلم دعا می‌کنم کاش بشود کاری کرد که نیروی کار قدر بیند و کار و فرهنگ کار بیش از این مورد توجه قرار گیرد.   

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha